اوایل صده سیزدهم هجری وقتی رضا خان به قدرت رسید، تلاش فراوانی کرد تا برای تأمین منافع و مطامع استعمارگران و عمال خارجی اقدامات جدّی انجام دهد. یکی از برنامههای وی نیز فروپاشی و نابودی عشایر بود. چراکه عشایر ایران دارای چنان قدرتی بودند که انگلیسیها از آنان به شدت بیم و وحشت داشتند و بارها در جنوب کشور با انگلیسیها جنگیدند. ایلات با علماء و روحانیون نیز ارتباط نزدیکی داشتند و در موارد بسیاری با فتواء و نظر علمای دینی به جنگ با بیگانگان و مستبدان اقدام میکردند.
از سوی دیگر در طول تاریخ ایران، اغلب حکومتهایی که تأسیس شدند، بنیانگذار و مؤسّس آنها برخاسته از خاندانی اصیل، ریشهدارو بانفوذ بود و از پشتوانۀ مردمی بالا، مقبولیت و مشروعیت برخوردار بودند. امّا برخلاف رویه و سنّت معمول، خانوادۀ رضاخان از نفوذ و اعتبار لازم بین مردم برخوردار نبود و اجدادش فاتح جنگی، قهرمان ملّی و یا سمبل فداکاری نبودند. از همین رو در بین جوامع ایلی، روستایی و شهری فاقد پایگاه اجتماعی بودند. به همین دلیل انگلیسیها به عمد از میان گزینههای مختلف برای حکومت، رضاخان را برگزیدند تا تبلیغات بلشویکها را خنثی کنند. بلشویکها هدف خود را به حکومت رساندن خلقها و تودهها معرفی میکردند. انگلیسیها نیز برای مقابله با این تبلیغات، رضاخان را که از طبقه پایین بود انتخاب کردند.
رضاخان میدانست که منفور خاندان با نفوذ، گروههای انسانی مختلف و عشایراست. به همین دلیل، برای سرکوبی عشایر یک انگیزه شخصی نیز داشت. از عشایر بسیار واهمه داشت. آنها را رقیب پرقدرت و در عین حال مزاحم خود میدانست. عشایر، حاملان هویت و اصالت ایرانی نیز بودند. رضا خان با بحرانهای هویتی که داشت، ریشۀ اصالت و هویت ایرانی را هدف قرار داد. خاندان و گروههای عشایری را مورد حمله قرار داد. تلاش کرد، نه تنها اصالتها و ارزشهای دینی و میهنی را نابود سازد، بلکه حاملان و پاسداران آنها را به ورطۀ نیستی بکشاند. در این راستا، عشایر که بخش مهمّی از جمعیت را به خود اختصاص میدادند، هدف بیرحمانهترین و ناجوانمردانهترین کشتارها و توطئهها قرار گرفتند.
قیام بختیاری ها با رهبری علی مردان خان
سیاستها و اقدامات رضاشاه، به تدریج زمینه نارضایتی و قیام عمومی ایل بختیاری را فراهم ساخت. در بهار سال 1308 شمسی، تعدیات و ظلم و ستم رضاه شاه، خون علی مردان خان و بسیاری از مردان ایل را به جوش آورده بود. از دست دادن گلّه و احشام، کنار گذاشتن اسب و تفنگ، زندگی زیر سقف خانهای که در مکانی نامناسب بنا شده و به آن عادت نداشتند، گذاشتن کلاه پهلوی بر سر، پرداخت مالیاتی سنگین، دوری از ایل و خدمت به رضا شاه و دهها تصور و فکر دیگر، چون خوره به جان جوانان بختیاری افتاده بود. عشایر از این همه ظلم و اجحاف به ستوه آمده بودند. فقط منتظر تلنگری بودند تا بپا خیزند و بر علیه ظلم رضا شاه وارد جنگ شوند.
در این راستا علی مردان خان در گرمسیر خوزستان با مردان ایلش به شور نشست و میخواست بداند اگر بخواهد قیام کند او را همراهی خواهند کرد؟ مردان ایلیاتی که تاکنون چنین تحقیر و مورد ظلم واقع نشده بودند، مردانه هم قسم شدند که تا پای جان او را همراهی خواهند کرد. به سرعت طوایف دیگری از چهارلنگ و هفتلنگ به او پیوستند. اولاد چراغعلی خان بابا احمدی برای رویارویی با رضا شاه بیتابی میکردند. بسیاری از خوانین جوان نیز همدل و همصدا با او طوایف را تحریک و تشویق نمودند که با وی همراه شوند. اخبار این خیزش مردمی به گوش دولتیان رسید. رزمندگان بختیاری در اولین اقدام خود «پل شالو» را منهدم و راههای ارتباطی را قطع کردند، تا در صورت حملۀ قوای دولتی غافلگیر نشوند.
با فرارسیدن موسم کوچ، علی مردان خان رزمندگانش را به ییلاق هدایت کرد. خشم مردم از رضا شاه و عمالش سبب گردید تا خان جوان و محبوب، همه جا با استقبال گستردۀ عموم مردم مواجه شود. مردم با ساز و دهل از وی استقبال و پیشاپیش نیروهایش، گوسفند قربانی و داوطلبانه آذوقه و مایحتاج مورد نیاز رزمندگانش را تأمین میکردند و جوانان به او میپیوستند.
با تلاشهای بیوقفۀ علی مردان خان، قشونی از جوانان بختیاری تشکیل گردید که قلبشان سرشار از نفرت و کینه فراوان نسبت به رضا شاه بود. در همین ایام، بهطور پیاپی، برخی کلانتران و معتمدان هفتلنگ نیز به دیدار علی مردان خان میآمدند و با وی به شور و تبادل نظر میپرداختند. با این رایزنیها بخش مهمی از ایل محمود صالح، چهل چشمه را ترک گفتند و به علی مردان خان پیوستند و در دولت آباد استقرار یافتند.
علی مردان بختیاری در مشورت با همراهانش و با هدف انسجام بخشی بیشتر میان نیروهایش، دست به یک ابتکار زد و آن تشکیل یک هیات بود. این هیات که نام کامل آن هیأت اجتماعیۀ بختیاری بود متشکل از 12 نفر از سران و کلانتران بختیاری بود. در برخی نقل قولها آمده که آ اسکندر بابا احمدی بهعنوان رئیس هیأت انتخاب گردید. وظیفۀ هیأت سازماندهی نیروها و رهبری عملیات جنگی بود. هدف بزرگ هیأت نیز استیفای حقوق از دست رفتۀ عشایر بود. جوانان بختیاری برای اثبات وفاداری و پایبندی به قیام، به قرآن سوگند خوردند و برخی مهر و امضاء کردند.
سرانجام حرکت آغاز شد و در ابتدا یاران علی مردان خان شهرکرد را علی مردان خان با نیروهایش که تعداد آنها 2000نفر بود و بر پرچم آنان عبارت لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله نقش بسته بود به تصرّف خود در آوردند. دولت طاغوت که از اقدامات شجاعانۀ سواران بختیاری به وحشت افتاده بود، یک ستون نیروی نظامی با وسایل موتوری به فرماندهی سرهنگ «محمد خان میمند» از راه تنگ «بیدکان» جهت مقابله با رزمندگان بختیاری اعزام کرد. سواران شجاع و مؤمن بختیاری به فرماندهی «نادرقلی خان» پسر سردار اشجع و «اسماعیل خان زراسوند» داماد لطفعلی خان امیر مفخم، با تصرّف «تنگ انجیره» و ارتفاعات مشرف بر دشت، در تنگ بیدکان مستقر شدند و با نبردی شجاعانه، قوای مزبور را درهم کوبیدند و به محاصره درآورند. قوای نظامی چند بار تلاش کردند تا با حمله به تنگ بیدکان قوای نظامی در محاصره را نجات دهند، اما با دادن تلفات زیاد ناکام ماندند. در نتیجه، نیروهای نظامی به فرماندهی سرهنگ محمد خان میمند مجبور شدند، در قلعۀ ابوالقاسم خان ضرغام در «سفید دشت» پناه بگیرند و به محاصره کامل در آمدند.
سرانجام رضاخان و دولتش با اعزام هواپیماهای جنگی چند نوبت مردم بیدفاع را در شهرکرد و مناطق نزدیک به میدان جنگ بمباران کردند. چراکه با اقداماتی که رزمندگان بختیاری انجام داده بودند، رضا شاه به شدّت وحشتزده و عصبانی شده بود. از سوی دیگر نیز بختیاریهای ساکن در اصفهان نیز با تبلیغات وسیع خود، جنگ روانی به راه انداخته بودند و درصدد بودند ضمن تخریب روحیۀ نظامیان، مردم را به حمایت و پشتیبانی از قیام بختیاریها تحریک و تشویق کنند. شاه که بسیار نگران بود مبادا بختیاری، اصفهان را تصرف نمایند و به سمت پایتخت حرکت کنند، خوانین مسن، با نفوذ و مشغول در دستگاه دولتی را تحت فشار زیاد قرار دادند تا اسباب تفرقه و پراکندگی سواران بختیاری را فراهم سازند.
چند روز بعد، در سه فرسنگی شهرکرد، جنگ خونینی صورت گرفت؛ ولی این بار نیز بختیاریها شکست خوردند. اردوی دو هزار نفری بختیاریها از زمان حرکت به طرف شهرکرد تا این نبرد نابرابر در حومۀ شهرکرد، نزدیک به چهل و چهار روز با ارتش تا دندان مسلح رضا شاه جنگید. با این که از مهمّات و اسلحه کافی و مجهزی برخودار نبودند، شجاعانه جنگیدند و علیرغم خلق حماسۀ وصف ناشدنی و رشادتهای فراوان با سلاحهای ابتدایی، پس از چند روز در مقابل قشون مجهز، زبده و تازه نفس رضا شاه شکست خوردند. تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند و جمع کثیری مجروح و عدهای نیز اسیر شدند تعداد زیادی از رزمندگان نیز از جمله، علی مردان خان از مهلکه جان سالم بدر بردند.
بعد از تصرّف شهرکرد و استقرار نیروهای نظامی در آن؛ علی مردان خان به همراه جمعی از یاران وفادارش به جنگ و گریز چریکی روی آورد و تلاش کرد خود را به مناطق کوهستانی و صعبالعبور پشت کوه موگویی برساند. قوای لرستان به فرماندهی سرتیپ مهدی قلی خان تاج بخش و سرهنگ رضاپور برای دستگیری خان، تا میانکوه وی را تعقیب کردند. علی مردان خان، از مناطق سخت و دشوار کینو و لپد عبور کرد. خان در بین مردم بسیار محبوب بود؛ به همین خاطر، مردم نه تنها با نیروی نظامی همکاری نمیکردند، بلکه برای جلوگیری از دستگیری خان، اطلاعات غلط به نیروهای نظامی میدادند.
در یکی از جنگ و گریزها علیمردانخان موفق گردید نیروهای دولتی را در تله انداخته و محاصره نماید. محاصره چند روزی طول کشید. آذوقههای نیروهای دولتی تمام شد سربازان از فرط گرسنگی. اسبهای خود را کشتند و میخوردند. وقتی علیمردان از این موضوع باخبر شد. دستور داد مقدار زیادی غذا برای سربازان فرستادند این موضوع باعث بهت و حیرت سربازان گردید.
علی مردان خان از طریق گردنههای صعبالعبور، راه سردشت را در پیش گرفت، تا به امامزاده احمد فدالهب رسید. سرهنگ صادقخان که مأمور دستگیری خان بود، در امامزاده احمد فداله، با علی مردان خان ملاقات کرد و از جانب دولت به وی اطمینان داد که در صورت تسلیم، خطری وی را تهدید نخواهد کرد. بسیاری از همراهان خان، با تسلیم شدن وی مخالفت کردند و بار دیگر بر وفاداریشان به خان تأکید ورزیدند. اما علی مردان خان که در جنگهای چریکی متحمّل تلفات زیادی شده بود، ادامۀ جنگ را بیفایده دانست و راضی به آسیب دیدن مردم نبود. خان به همراه جمع کثیری از یارانش، روانۀ سردشت شد و از آنجا راهی دزفول گردید. در دزفول، میهمان شخصی به نام خرّم گردید. اهالی دزفول نیز، در مدّت توقّف در دزفول، از وی حمایت کردند. وی مردم را به آرامش دعوت نمود و به اتّفاق سرهنگ صادق خان و نیروهایش، روانۀ اهواز و از آنجا به تهران منتقل و گرفتار زندان رضا شاه شد. بعد از مدّتی، تمامی رهبران قیام و اشخاص دستگیر شده، مورد عفو قرار گرفتند و به بختیاری روانه شدند. دولت احساس کرد که در آن شرایط، برخورد با عوامل قیام به صلاح نیست. با اخذ تعهد، آنان را آزاد، و مجازات و برخورد قهرآمیز با آنها را، به زمانی دیگر موکول کرد. علی مردان خان، مجبور گردید در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد.
علی مردان خان، مدّتی در تهران تحت نظر بود و مورد بازجویی قرار گرفت؛ اما اندکی بعد آزاد گردید؛ ولی مجبور بود در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد. اگر چه، گزارشهایی وجود دارد که: وی چند نوبت به منطقه بختیاری مسافرت نمود. در این زمان دولت، در شرایطی نبود که بتواند برخورد تندی با علی مردان خان نماید یا بخواهد وی را مجازات کند. به این خاطر، وی را آزاد گذاشت و برخورد و مجازاتش را به آینده موکول کرد. با شرایطی که در سال 1312 شمسی به وجود آمد، دولت تشخیص داد که، حال بهترین فرصت برای دستگیری و مجازات عوامل قیام سال 1308 میباشد. در این راستا، علی مردان خان، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین و آخرین بار، به همراه جمعی دیگر از بختیاریها که تعداد آنها به بیش از چهل نفر میرسید، بازداشت گردید.
علی مردان خان، چنانکه گفته شد، در 12 آذر سال 1312 شمسی بازداشت گردید و به تهران فرستاده شد. در تهران، پس از بازجوییهای اولیه، به زندان قصر منتقل شد. از آن پس، زندان قصر تهران، پذیرای یکی از جوانمردترین جوانان وطن گردید، راد مردی که حتی زندانبان نیز شیفتۀ اخلاق و مردانگیاش میشود. زندانیان نیز از این که دلاوری آزاد مرد، هم بند آنان گردید، بر خود میبالیدند و خرسند از این افتخار بودند. علی مردان که اتهامات وارده، یعنی تلاش برای نابودی رژیم پهلوی و قیام مسلّحانه را پذیرفته بود، جمعاً بیش از چهار سال در حبس بود. تااینکه سرانجام علی مردان خان که برای آخرین بار، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین بار، (جمعاً بیش از چهار سال زندان بود.) به زندان افتاده بود به اتّفاق تعدادی دیگر از خوانین، در روز 17 آذر 1313 تیر باران گردید. تاریخ اعدام وی را، بعضی اسفند ماه همان سال نیز ذکر کردهاند. به همراه علی مردان خان، هفت نفر از خوانین دیگر نیز اعدام و بیش از 25 نفر نیز به حبس محکوم شدند.
ماجرای افشای ستمکاری برخی خوانین
در دوره انتقال قدرت از قاجاریه به رضاخان ، خوانین بختیاری که به واسطه درآمدهای نفتی و عواید ناشی از تصدی زمام امور شهرهای جنوب بسیار ثروتمند و قدرتمند شده بودند و حکومت مرکزی را فاقد قدرت و اقتدار می دانستند ، ظلم و اجحاف به بختیاری ها را به حد اعلا رسانده تا جاییکه اهالی چهار محال و پشتکوه متحده شده با تشکیل هیات اتحادیه چهارمحال و پشتکوه مبارزات طولانی و موثری را با خوانین آغاز کردند. طوایف چهارلنگ نیز که از ظلم و ستم ایلخانی به ستوه آمده بودند ، با طرح و تنظیم چندین شکایت و تلگراف به تظلم خواهی مبادرت کردند. علی مردان خان نیز که محبوب بختیاری ها بود، چندین شکایت نامه تنظیم و به ریاست مجلس شورای ملی ارائه کرد.
علی مردان خان در این شکوائیه بر چند نکته و موضوع تاکید و اشاره کرده است:
1- ظلم و ستم فراوان خوانین به بختیاری ها و استثمار بیرحمانه مردم
2- وابستگی خوانین به اجانب و بیگانگان
3- بی اعتنایی برخی خوانین به اصول مشروطیت و عدالتخواهی
در نهایت با پیگیری های مختلف منطقه چهارلنگ تجزیه و محمد تقی خان شجاع الممالک به سمت ایلخانی و علی مردان خان به سمت ایل بیگی چهارلنگ محمود صالح منصوب شدند. البته حکومت نیز قلباً راضی به تجزیه بختیاری بود زیرا با اینکار خوانین تضعیف می شدند. خوانین بختیاری در قبال اعتراض ها و شکایت های علی مردان خان ، عده ای از سران و ریش سفیدان طوایف و تیره های چهارلنگ را وادار و یا تطمیع کردند تا علیه علی مردان کارشکنی کرده و وی را ناتوان نشان دهند. آنها نیز تحت حمایت به ویژه سردار ظفر شکایت های متعددی را بر علیه علی مردان خان تنظیم و به مجلس و وزارتخانه های مربوطه ارسال می کردند.
از سوی دیگر در طول تاریخ ایران، اغلب حکومتهایی که تأسیس شدند، بنیانگذار و مؤسّس آنها برخاسته از خاندانی اصیل، ریشهدارو بانفوذ بود و از پشتوانۀ مردمی بالا، مقبولیت و مشروعیت برخوردار بودند. امّا برخلاف رویه و سنّت معمول، خانوادۀ رضاخان از نفوذ و اعتبار لازم بین مردم برخوردار نبود و اجدادش فاتح جنگی، قهرمان ملّی و یا سمبل فداکاری نبودند. از همین رو در بین جوامع ایلی، روستایی و شهری فاقد پایگاه اجتماعی بودند. به همین دلیل انگلیسیها به عمد از میان گزینههای مختلف برای حکومت، رضاخان را برگزیدند تا تبلیغات بلشویکها را خنثی کنند. بلشویکها هدف خود را به حکومت رساندن خلقها و تودهها معرفی میکردند. انگلیسیها نیز برای مقابله با این تبلیغات، رضاخان را که از طبقه پایین بود انتخاب کردند.
رضاخان میدانست که منفور خاندان با نفوذ، گروههای انسانی مختلف و عشایراست. به همین دلیل، برای سرکوبی عشایر یک انگیزه شخصی نیز داشت. از عشایر بسیار واهمه داشت. آنها را رقیب پرقدرت و در عین حال مزاحم خود میدانست. عشایر، حاملان هویت و اصالت ایرانی نیز بودند. رضا خان با بحرانهای هویتی که داشت، ریشۀ اصالت و هویت ایرانی را هدف قرار داد. خاندان و گروههای عشایری را مورد حمله قرار داد. تلاش کرد، نه تنها اصالتها و ارزشهای دینی و میهنی را نابود سازد، بلکه حاملان و پاسداران آنها را به ورطۀ نیستی بکشاند. در این راستا، عشایر که بخش مهمّی از جمعیت را به خود اختصاص میدادند، هدف بیرحمانهترین و ناجوانمردانهترین کشتارها و توطئهها قرار گرفتند.
قیام بختیاری ها با رهبری علی مردان خان
سیاستها و اقدامات رضاشاه، به تدریج زمینه نارضایتی و قیام عمومی ایل بختیاری را فراهم ساخت. در بهار سال 1308 شمسی، تعدیات و ظلم و ستم رضاه شاه، خون علی مردان خان و بسیاری از مردان ایل را به جوش آورده بود. از دست دادن گلّه و احشام، کنار گذاشتن اسب و تفنگ، زندگی زیر سقف خانهای که در مکانی نامناسب بنا شده و به آن عادت نداشتند، گذاشتن کلاه پهلوی بر سر، پرداخت مالیاتی سنگین، دوری از ایل و خدمت به رضا شاه و دهها تصور و فکر دیگر، چون خوره به جان جوانان بختیاری افتاده بود. عشایر از این همه ظلم و اجحاف به ستوه آمده بودند. فقط منتظر تلنگری بودند تا بپا خیزند و بر علیه ظلم رضا شاه وارد جنگ شوند.
در این راستا علی مردان خان در گرمسیر خوزستان با مردان ایلش به شور نشست و میخواست بداند اگر بخواهد قیام کند او را همراهی خواهند کرد؟ مردان ایلیاتی که تاکنون چنین تحقیر و مورد ظلم واقع نشده بودند، مردانه هم قسم شدند که تا پای جان او را همراهی خواهند کرد. به سرعت طوایف دیگری از چهارلنگ و هفتلنگ به او پیوستند. اولاد چراغعلی خان بابا احمدی برای رویارویی با رضا شاه بیتابی میکردند. بسیاری از خوانین جوان نیز همدل و همصدا با او طوایف را تحریک و تشویق نمودند که با وی همراه شوند. اخبار این خیزش مردمی به گوش دولتیان رسید. رزمندگان بختیاری در اولین اقدام خود «پل شالو» را منهدم و راههای ارتباطی را قطع کردند، تا در صورت حملۀ قوای دولتی غافلگیر نشوند.
با فرارسیدن موسم کوچ، علی مردان خان رزمندگانش را به ییلاق هدایت کرد. خشم مردم از رضا شاه و عمالش سبب گردید تا خان جوان و محبوب، همه جا با استقبال گستردۀ عموم مردم مواجه شود. مردم با ساز و دهل از وی استقبال و پیشاپیش نیروهایش، گوسفند قربانی و داوطلبانه آذوقه و مایحتاج مورد نیاز رزمندگانش را تأمین میکردند و جوانان به او میپیوستند.
با تلاشهای بیوقفۀ علی مردان خان، قشونی از جوانان بختیاری تشکیل گردید که قلبشان سرشار از نفرت و کینه فراوان نسبت به رضا شاه بود. در همین ایام، بهطور پیاپی، برخی کلانتران و معتمدان هفتلنگ نیز به دیدار علی مردان خان میآمدند و با وی به شور و تبادل نظر میپرداختند. با این رایزنیها بخش مهمی از ایل محمود صالح، چهل چشمه را ترک گفتند و به علی مردان خان پیوستند و در دولت آباد استقرار یافتند.
علی مردان بختیاری در مشورت با همراهانش و با هدف انسجام بخشی بیشتر میان نیروهایش، دست به یک ابتکار زد و آن تشکیل یک هیات بود. این هیات که نام کامل آن هیأت اجتماعیۀ بختیاری بود متشکل از 12 نفر از سران و کلانتران بختیاری بود. در برخی نقل قولها آمده که آ اسکندر بابا احمدی بهعنوان رئیس هیأت انتخاب گردید. وظیفۀ هیأت سازماندهی نیروها و رهبری عملیات جنگی بود. هدف بزرگ هیأت نیز استیفای حقوق از دست رفتۀ عشایر بود. جوانان بختیاری برای اثبات وفاداری و پایبندی به قیام، به قرآن سوگند خوردند و برخی مهر و امضاء کردند.
سرانجام حرکت آغاز شد و در ابتدا یاران علی مردان خان شهرکرد را علی مردان خان با نیروهایش که تعداد آنها 2000نفر بود و بر پرچم آنان عبارت لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله نقش بسته بود به تصرّف خود در آوردند. دولت طاغوت که از اقدامات شجاعانۀ سواران بختیاری به وحشت افتاده بود، یک ستون نیروی نظامی با وسایل موتوری به فرماندهی سرهنگ «محمد خان میمند» از راه تنگ «بیدکان» جهت مقابله با رزمندگان بختیاری اعزام کرد. سواران شجاع و مؤمن بختیاری به فرماندهی «نادرقلی خان» پسر سردار اشجع و «اسماعیل خان زراسوند» داماد لطفعلی خان امیر مفخم، با تصرّف «تنگ انجیره» و ارتفاعات مشرف بر دشت، در تنگ بیدکان مستقر شدند و با نبردی شجاعانه، قوای مزبور را درهم کوبیدند و به محاصره درآورند. قوای نظامی چند بار تلاش کردند تا با حمله به تنگ بیدکان قوای نظامی در محاصره را نجات دهند، اما با دادن تلفات زیاد ناکام ماندند. در نتیجه، نیروهای نظامی به فرماندهی سرهنگ محمد خان میمند مجبور شدند، در قلعۀ ابوالقاسم خان ضرغام در «سفید دشت» پناه بگیرند و به محاصره کامل در آمدند.
سرانجام رضاخان و دولتش با اعزام هواپیماهای جنگی چند نوبت مردم بیدفاع را در شهرکرد و مناطق نزدیک به میدان جنگ بمباران کردند. چراکه با اقداماتی که رزمندگان بختیاری انجام داده بودند، رضا شاه به شدّت وحشتزده و عصبانی شده بود. از سوی دیگر نیز بختیاریهای ساکن در اصفهان نیز با تبلیغات وسیع خود، جنگ روانی به راه انداخته بودند و درصدد بودند ضمن تخریب روحیۀ نظامیان، مردم را به حمایت و پشتیبانی از قیام بختیاریها تحریک و تشویق کنند. شاه که بسیار نگران بود مبادا بختیاری، اصفهان را تصرف نمایند و به سمت پایتخت حرکت کنند، خوانین مسن، با نفوذ و مشغول در دستگاه دولتی را تحت فشار زیاد قرار دادند تا اسباب تفرقه و پراکندگی سواران بختیاری را فراهم سازند.
چند روز بعد، در سه فرسنگی شهرکرد، جنگ خونینی صورت گرفت؛ ولی این بار نیز بختیاریها شکست خوردند. اردوی دو هزار نفری بختیاریها از زمان حرکت به طرف شهرکرد تا این نبرد نابرابر در حومۀ شهرکرد، نزدیک به چهل و چهار روز با ارتش تا دندان مسلح رضا شاه جنگید. با این که از مهمّات و اسلحه کافی و مجهزی برخودار نبودند، شجاعانه جنگیدند و علیرغم خلق حماسۀ وصف ناشدنی و رشادتهای فراوان با سلاحهای ابتدایی، پس از چند روز در مقابل قشون مجهز، زبده و تازه نفس رضا شاه شکست خوردند. تعدادی از رزمندگان به شهادت رسیدند و جمع کثیری مجروح و عدهای نیز اسیر شدند تعداد زیادی از رزمندگان نیز از جمله، علی مردان خان از مهلکه جان سالم بدر بردند.
بعد از تصرّف شهرکرد و استقرار نیروهای نظامی در آن؛ علی مردان خان به همراه جمعی از یاران وفادارش به جنگ و گریز چریکی روی آورد و تلاش کرد خود را به مناطق کوهستانی و صعبالعبور پشت کوه موگویی برساند. قوای لرستان به فرماندهی سرتیپ مهدی قلی خان تاج بخش و سرهنگ رضاپور برای دستگیری خان، تا میانکوه وی را تعقیب کردند. علی مردان خان، از مناطق سخت و دشوار کینو و لپد عبور کرد. خان در بین مردم بسیار محبوب بود؛ به همین خاطر، مردم نه تنها با نیروی نظامی همکاری نمیکردند، بلکه برای جلوگیری از دستگیری خان، اطلاعات غلط به نیروهای نظامی میدادند.
در یکی از جنگ و گریزها علیمردانخان موفق گردید نیروهای دولتی را در تله انداخته و محاصره نماید. محاصره چند روزی طول کشید. آذوقههای نیروهای دولتی تمام شد سربازان از فرط گرسنگی. اسبهای خود را کشتند و میخوردند. وقتی علیمردان از این موضوع باخبر شد. دستور داد مقدار زیادی غذا برای سربازان فرستادند این موضوع باعث بهت و حیرت سربازان گردید.
علی مردان خان از طریق گردنههای صعبالعبور، راه سردشت را در پیش گرفت، تا به امامزاده احمد فدالهب رسید. سرهنگ صادقخان که مأمور دستگیری خان بود، در امامزاده احمد فداله، با علی مردان خان ملاقات کرد و از جانب دولت به وی اطمینان داد که در صورت تسلیم، خطری وی را تهدید نخواهد کرد. بسیاری از همراهان خان، با تسلیم شدن وی مخالفت کردند و بار دیگر بر وفاداریشان به خان تأکید ورزیدند. اما علی مردان خان که در جنگهای چریکی متحمّل تلفات زیادی شده بود، ادامۀ جنگ را بیفایده دانست و راضی به آسیب دیدن مردم نبود. خان به همراه جمع کثیری از یارانش، روانۀ سردشت شد و از آنجا راهی دزفول گردید. در دزفول، میهمان شخصی به نام خرّم گردید. اهالی دزفول نیز، در مدّت توقّف در دزفول، از وی حمایت کردند. وی مردم را به آرامش دعوت نمود و به اتّفاق سرهنگ صادق خان و نیروهایش، روانۀ اهواز و از آنجا به تهران منتقل و گرفتار زندان رضا شاه شد. بعد از مدّتی، تمامی رهبران قیام و اشخاص دستگیر شده، مورد عفو قرار گرفتند و به بختیاری روانه شدند. دولت احساس کرد که در آن شرایط، برخورد با عوامل قیام به صلاح نیست. با اخذ تعهد، آنان را آزاد، و مجازات و برخورد قهرآمیز با آنها را، به زمانی دیگر موکول کرد. علی مردان خان، مجبور گردید در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد.
علی مردان خان، مدّتی در تهران تحت نظر بود و مورد بازجویی قرار گرفت؛ اما اندکی بعد آزاد گردید؛ ولی مجبور بود در تهران اقامت کند و تحت نظر باشد. اگر چه، گزارشهایی وجود دارد که: وی چند نوبت به منطقه بختیاری مسافرت نمود. در این زمان دولت، در شرایطی نبود که بتواند برخورد تندی با علی مردان خان نماید یا بخواهد وی را مجازات کند. به این خاطر، وی را آزاد گذاشت و برخورد و مجازاتش را به آینده موکول کرد. با شرایطی که در سال 1312 شمسی به وجود آمد، دولت تشخیص داد که، حال بهترین فرصت برای دستگیری و مجازات عوامل قیام سال 1308 میباشد. در این راستا، علی مردان خان، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین و آخرین بار، به همراه جمعی دیگر از بختیاریها که تعداد آنها به بیش از چهل نفر میرسید، بازداشت گردید.
علی مردان خان، چنانکه گفته شد، در 12 آذر سال 1312 شمسی بازداشت گردید و به تهران فرستاده شد. در تهران، پس از بازجوییهای اولیه، به زندان قصر منتقل شد. از آن پس، زندان قصر تهران، پذیرای یکی از جوانمردترین جوانان وطن گردید، راد مردی که حتی زندانبان نیز شیفتۀ اخلاق و مردانگیاش میشود. زندانیان نیز از این که دلاوری آزاد مرد، هم بند آنان گردید، بر خود میبالیدند و خرسند از این افتخار بودند. علی مردان که اتهامات وارده، یعنی تلاش برای نابودی رژیم پهلوی و قیام مسلّحانه را پذیرفته بود، جمعاً بیش از چهار سال در حبس بود. تااینکه سرانجام علی مردان خان که برای آخرین بار، در تاریخ 12 آذر 1312 و برای چندمین بار، (جمعاً بیش از چهار سال زندان بود.) به زندان افتاده بود به اتّفاق تعدادی دیگر از خوانین، در روز 17 آذر 1313 تیر باران گردید. تاریخ اعدام وی را، بعضی اسفند ماه همان سال نیز ذکر کردهاند. به همراه علی مردان خان، هفت نفر از خوانین دیگر نیز اعدام و بیش از 25 نفر نیز به حبس محکوم شدند.
ماجرای افشای ستمکاری برخی خوانین
در دوره انتقال قدرت از قاجاریه به رضاخان ، خوانین بختیاری که به واسطه درآمدهای نفتی و عواید ناشی از تصدی زمام امور شهرهای جنوب بسیار ثروتمند و قدرتمند شده بودند و حکومت مرکزی را فاقد قدرت و اقتدار می دانستند ، ظلم و اجحاف به بختیاری ها را به حد اعلا رسانده تا جاییکه اهالی چهار محال و پشتکوه متحده شده با تشکیل هیات اتحادیه چهارمحال و پشتکوه مبارزات طولانی و موثری را با خوانین آغاز کردند. طوایف چهارلنگ نیز که از ظلم و ستم ایلخانی به ستوه آمده بودند ، با طرح و تنظیم چندین شکایت و تلگراف به تظلم خواهی مبادرت کردند. علی مردان خان نیز که محبوب بختیاری ها بود، چندین شکایت نامه تنظیم و به ریاست مجلس شورای ملی ارائه کرد.
علی مردان خان در این شکوائیه بر چند نکته و موضوع تاکید و اشاره کرده است:
1- ظلم و ستم فراوان خوانین به بختیاری ها و استثمار بیرحمانه مردم
2- وابستگی خوانین به اجانب و بیگانگان
3- بی اعتنایی برخی خوانین به اصول مشروطیت و عدالتخواهی
در نهایت با پیگیری های مختلف منطقه چهارلنگ تجزیه و محمد تقی خان شجاع الممالک به سمت ایلخانی و علی مردان خان به سمت ایل بیگی چهارلنگ محمود صالح منصوب شدند. البته حکومت نیز قلباً راضی به تجزیه بختیاری بود زیرا با اینکار خوانین تضعیف می شدند. خوانین بختیاری در قبال اعتراض ها و شکایت های علی مردان خان ، عده ای از سران و ریش سفیدان طوایف و تیره های چهارلنگ را وادار و یا تطمیع کردند تا علیه علی مردان کارشکنی کرده و وی را ناتوان نشان دهند. آنها نیز تحت حمایت به ویژه سردار ظفر شکایت های متعددی را بر علیه علی مردان خان تنظیم و به مجلس و وزارتخانه های مربوطه ارسال می کردند.