🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ
متولد 1996 در MIS ، خبرنگار و روزنامه نگار
شناسه الکترونیکی ثبت ملی محتوای دیجیتال( کد شامد): 1-1-765329-64-0-1
در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند و روح ها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ اما در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، و روح‌ ها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است.
نوشتن، یک عمل هنرى است ؛زیادتر نگویید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. این‏ها آن وظایف ماست

🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻

💮بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💮

اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْ‌سِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾
لَا إِکْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ‌شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ‌ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْ‌وَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾
اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُ‌وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾

🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات
logo-samandehi پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر سعید جلیلی

۱۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

اطلاعیه سپاه خوزستان در پی سرقت‌ها و ناامنی‌های اخیر در اهواز
سپاه ولی عصر(عج) خوزستان در اطلاعیه‌ای اعلام کرد: در پی درخواست‌های اخیر مردمی نسبت به ارتقاء امنیت عمومی جامعه در پی سرقت‌ها و ناامنی‌های اخیر در شهرستان اهواز، این نهاد آمادگی دارد در این زمینه ورود کند.

سپاه پاسداران: درس‌های پشیمان کننده و فراموش نشدنی به دشمن خواهیم داد
در اطلاعیه سپاه حضرت ولی عصر(عج) خوزستان آمده است:

"بسم الله الرحمن الرحیم

ضمن عرض تسلیت ایام سوگواری حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)، باتوجه به درخواست و مطالبه مردمی گسترده در فضای مجازی و مراجعات حضوری و مکتوب مبنی بر ورود و کمک سپاه ولیعصر(عج) به ارتقاء امنیت عمومی جامعه در پی سرقت‌ها و ناامنی‌های اخیر در شهرستان اهواز، ضمن تشکر از اعتماد عموم مردم به سپاه و بسیج، این نهاد انقلابی آمادگی دارد در صورت درخواست شورای تامین استان، نسبت به فعال نمودن گشت‌های رضویون در تمام شهرهای استان برای کمک به تامین امنیت اجتماعی مردم عزیز و بزرگوار استان اقدام نماید."
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای با محکومیت شدید برقراری روابط دیپلماتیک بین بحرین و رژیم جعلی صهیونیستی تاکید کرد حاکم جلاد بحرین در انتظار انتقام سخت مجاهدان قدس و ملت مسلمان و غیرتمند این کشور باشد.

در بیانیه‌ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمده است: حاکم جلاد بحرین در انتظار انتقام سخت مجاهدان قدس و ملت مسلمان و غیرتمند این کشور باشد. اقدام ننگین آل خلیفه و رژیم وابسته حاکم بر بحرین در برقراری روابط با رژیم صهیونیستی که خلاف اراده و آرمان مردم مسلمان این کشور صورت پذیرفت، حماقتی بزرگ و فاقد هرگونه مشروعیت بوده و پاسخ‌های درخور را دریافت خواهد کرد.

این بیانیه می‌افزاید: دومینوی عادی سازی روابط رژیم صهیونیستی با حکام برخی کشور‌های عربی که با مهندسی کاخ سفید و رئیس جمهور منفور و بی خرد آمریکا در پی تحمیل ذلت و خفت به ملت‌های مسلمان و غارت منابع و ثروت‌های آنان و نیز امنیت سازی برای اشغالگران فلسطین و غاصبان قدس شریف است، هرگز به فرجام شوم خود منتهی نخواهد شد و در معادله‌ای معکوس، ارتقای قدرت و دامنه عزم و اراده امت اسلامی درآشکارسازی ظرفیت‌های پنهان و نهفته مقاومت ضد صهیونیستی برای دفع غده سرطانی اسرائیل از جغرافیای متعلق به جهان اسلام را رقم خواهد زد.

این بیانیه با هشدار به آل خلیفه و دیگر حکام خائن و جیره خوار نظام سلطه و استکبار در باز کردن دروازه‌های نفوذ و ورود رژیم صهیونیستی به منطقه راهبردی خلیج فارس و دریای عمان تاکید کرده است: اقدام شیطانی و پرنکبت رژیم ستمگر حاکم بر بحرین مانند سایر طرح‌های پلید و خائنانه سازش هیچ دستاوردی برای امریکا و حامیان صهیونیست‌های کودکش به دنبال نداشته، بلکه مسببان و بانیان این خیانت‌ها و خباثت‌ها را آماج خشم مقدس و انتقام سخت امت اسلامی به ویژه مردم شیعه بحرین که این روز‌ها با برافراشتن بیرق «لبیک یا حسین (ع)» در محرم حسینی؛ طنین «هیهات من الذله» سر داده‌اند قرار داده و طومار ننگین کسانی که با خلق ظلم، وحشت، خشونت، کشتار، جنگ و ناامنی، تهدید دائمی امنیت در غرب آسیا و جهان اسلام بوده اند را در هم خواهند پیچید.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
سردار خلیل زاده معاون عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) در خصوص جزئیات انهدام مقر گروهک‌های ضد انقلاب از مأیوس شدن آمریکایی‌ها با انهدام کامل تیم‌های تروریستی در مرز‌های شمال غرب کشور طی سال‌های گذشته خبر داد و افزود: از سال گذشته ایادی استکبار با طرق مختلف ایجاد ناامنی در مرز‌های کشورمان را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

وی با بیان اینکه اقتدار نیرو‌های مسلح در مقابله مؤثر با گروهک‌های تروریستی ضد انقلاب باعث شد تا آن‌ها نتوانند به صورت نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران اقدام کنند، افزود: استکبار جهانی با سازمان دهی هسته‌ها و اعزام عناصر وابسته خود به داخل کشور نقشه شوم ترور افراد انقلابی را در دستور کار خود قرار داده‌اند.

معاون عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) ادامه داد: عملیات اخیر سپاه در پاسخ به شرارت ضد انقلاب در انجام یک مورد ترور در استان کردستان بود.

وی افزود: در عملیات‌های چند روز اخیر مقر ضد انقلاب کاملاً منهدم شد و علاوه بر این تعدادی از گروهک‌های تروریستی نیز که در جدار مرزی کشور ترکیه و کشورمان با هدف ایجاد اختلاف مستقر شده بودند هدف قرار گرفتند.

سردار خلیل زاده با اشاره به اینکه نیرو‌های لشکر ۳ قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) این ارتفاعات سخت مرزی را در مرز کشور ترکیه با ایران کاملاً پوشش داده و محاصره کرده بودند افزود: نیرو‌های این لشکر مناطق مورد نظر را نیز پاکسازی کرده و محل استقرار اشرار ضد انقلاب را به صورت کامل منهدم کردند.

وی با بیان اینکه در این عملیات نیز اشرار ضد انقلاب تلفات قابل ملاحظه‌ای داشتند و تجهیزات زیادی از جمله مواد منفجره از مقر آن‌ها کشف شد، اضافه کرد: در حال حاضر نیز نیرو‌های این قرارگاه در مرز‌های شمالغرب کشور مستقر هستند و دشمنان بدانند خط قرمز ما امنیت کشور و مردم عزیز ایران اسلامی است.

معاون عملیات قرارگاه حمزه سید الشهدا (ع) گفت: پیام ما به عناصر وابسته گروهک‌های ضد انقلاب این است که اگر شرارت‌های خود را ادامه دهند مقر ضد انقلاب در آن سوی مرز مورد هدف حملات توپ خانه‌ای سپاه قرار خواهد گرفت.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
غلامحسین اسماعیلی سخنگوی قوه قضاییه درباره آخرین وضعیت حکم اکبر طبری گفت: بعد از تصمیم دیوان عالی کشور نظر قطعی صادر می‌شود و همان حکم اجرایی خواهد شد.

وی افزود: ما مجاز هستیم محکومیت های صادره را اعلام کنیم، اما از بیان جزئیات آن معذور هستیم.

سخنگوی قوه قضاییه گفت: اکبر طبری ۱۰ عنوان اتهامی داشت و برای ۸ مورد آن حکم داده شده و برای ۲ عنوان اتهامی‌اش هنوز حکمی صادر نشده است.

اسماعیلی تصریح کرد: طبری در یک عنوان اتهامی به ۳۱ سال حبس تعزیری و ضبط اموال حاصل از ارتشا و انفصال دائم از خدمات دولتی، در عنوان دوم اتهامی که پولشویی است به ۱۲ سال و نیم حبس و پرداخت ۶۰۰ میلیارد جزای نقدی و ضبط اموال محکوم شد.

وی افزود: ۳ دستگاه آپارتمان در برج روما، یک واحد آپارتمان به مساحت ۶۳۱ متر در پاسداران و ۵ قطعه زمین در بابلسر ضبط شده است. همچنین یک قطعه زمین ۱۶۷۵ متری در لواسان، یک واحد اداری در برج سانا، زمین ۳۰۰ متری و طبقه ۵ و ۶ مجتمعی در کریمخان از جمله اموال طبری بودند که ضبط شدند.

سخنگوی قوه قضاییه گفت: در مجموع طبری از حیث نقدی به پرداخت هزار میلیارد ریال در حق دولت و پرداخت حدود ۱۷۹ میلیارد ریال وجوه نقدی بابت ارتشا محکوم شد.

اسماعیلی تصریح کرد: در مورد ۶ عنوان اتهامی دیگر دادگاه در چارچوب قانون حکم حبس و جزای قانونی صادر کرده است و در صورت تأیید دادنامه، متهم به اشد مجازات همان ۳۱ سال حبس و ضبط اموال و انفصال ابد از خدمات دولتی محکوم می‌شود.

وی گفت: فرهاد مشایخ فریدون به جرم تشکیل چند نفری شبکه ارتشا و با لحاظ مساعدت و تخفیف به ۱۵ سال حبس تعزیری و پرداخت جزای نقدی در حق دولت محکوم شد. همچنین رسول دانیال زاده به جرم تشکیل شبکه ارتشا، چون بعد از تشکیل پرونده به کشور بازگشت، با لحاظ تخفیف به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.

سخنگوی قوه قضاییه تصریح کرد: دو نفر از قضات یعنی بیژن قاسم زاده به جرم تأثیر نفوذ افراد و دریافت رشوه به انفصال دائم از خدمات دولتی و تحمل ۱۰ سال حبس تعزیری و پرداخت جزای نقدی و ضبط اموال و حمیدرضا علیزاده به تحمل ۱۰ سال حبس تعزیری و ضبط اموال و پرداخت جزای نقدی محکوم شدند و سایر متهمان هم محکومیت‌هایی دارند.

اسماعیلی گفت: بخش دوم پرونده مربوط به افرادی است که فراری هستند که هنوز مفتوح است و دادگاه متعاقبا رأی می‌دهد و بخش سوم در دادسرا مشغول تکمیل اطلاعات است.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
1- شهادت سرور آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین سومین امام معصوم

در کربلا در سن ۵۷ در ۶۱ قمرى روز جمعه یا شنبه و قاتل آن حضرت بنا به مشهور شمر بن ذى الجوشن بود.

ذى الجوشن که نامش شرجیل بود اولین عربی است که زره پوشیده لذا به ذى الجوشن معروف گردید.
سفینة البحار ج ۱ صفحه ۷۱۴ از کتاب مثالب هشام بن محمد سائب نقل مى کند که زن ذى الجوشن از جبانة البیع به جبانة کنده مى رفت در راه تشنه شد چوپانى را دید که گوسفند مى چرانید از او آب خواست امتناع کرد مگر با او عمل خلاف انجام دهد زن قبول نمود و بعد از مقاربت به شمر حامله شد، از اینجا بود که روز عاشورا شمر ندا کرد یا حسین اتعجّلت بالنّار قبل یوم القیمة آیا به آتش عجله کردى قبل از روز قیامت، امام فرمود ندا کننده کیست گویا شمر است گفت بلى حضرت فرمود یابن راعى المعزى انت اولى بها صلیّا اى پسر مرد بُز چرا تو سزاوارى به آتش ‍ داخل شوى (در منتخب التواریخ ص ۲۳۶ نیز آمده).
آن حضرت چهار زوجه داشت به نامهاى: رباب - لیلى زنیکه نام او معلوم نیست مشهور است که بعد از شهادت امام اسیر شد و در نزدیکى حلب در جبل جوشن طفل خود را سقط کرد به نام محسن بن حسین علیه‌السلام .
شهر بانو.
نوشته اند دختر یزد جرد شاه زنان نام داشت و بعد از مسلمان شدن و ازدواج با امام حسین علیه‌السلام شهر بانویه نامیدند و در تولد امام سجاد در حال نفاس به رحمت ایزدى پیوست.
مرحوم شیخ مفید اولاد امام را چهار پسر و دو دختر نوشته ولى ابن شهر اشوب شش پسر و سه دختر وار بلى اولاد این بزرگوار را ده نفر ثبت کرده.
2- شهادت ۷۲ تن (۳۲ سوار و ۴۰ پیاده) از اصحاب و از بنى هاشم با امام حسین
از جمله شهدا جناب عباس بن على علیه‌السلام چهارمین پسر نامدار حضرت امیر المومنین علیه‌السلام و بزرگترین اولاد ام البنین مکنّى و ابوالفضل و ملقب به سقا در سن ۳۴ سالگى در ۶۱ ق در کربلا، قاتل آن بزرگوار زیدبن ورقاء و حکیم بن طفیل طائى است.
مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد کلابى که بعدا به ام البنین مکناة گردید این خاتون چهار پسر داشت عباس - جعفر - عثمان - عبدالله اکبر و هر چهار در کربلا شهید شدند و حضرت ابوالفضل صاحب لواى حضرت امام حسین علیه‌السلام بود.

زوجه حضرت ابوالفضل لُبابه و از او دو پسر داشت به نامهاى عبیدالله - فضل و اعقاب حضرت ابوالفضل از فرزندش عبیدالله است و نسل عبیدالله از حسن و نسل حسن از پنج پسر بود: عبدالله قاضى مکه و مدینه - عباس خطیب - حمزة الاکبر - ابراهیم - فضل.

ابراهیم بن حسن از فقهاء و ادباء و از زهّاد زمان بود و فضل بن حسن مردى فصیح اللسان و خیلى شجاع و متدین بود و بقیه اولاد آن سرور در کتاب عمدة الطالب تفصیلا آمده است.

نقل شده وقتى حضرت على علیه‌السلام به برادر خود عقیل فرمود تو به انساب عرب آشنا هستى زنى براى من اختیار کن که مرا فرزندى بیاورد فحل و شجاع عرب باشد، عقیل عرض کرد ام البنین کلابیّه را تزویج کن که شجاع تر از پدران او هیچ کس در عرب نبوده پس حضرت او را تزویج کرد که چهار پسر شجاع از او متولّد شد.

از جمله شهدا جناب ابوالحسن على اکبر است که ۱۷ یا ۱۸ یا ۱۹ یا ۲۷ ساله در کربلا سال ۶۱ قمرى شهید شد مرة بن منقذ شمشیرى بر فرق نازنین زد که طاقت نشستن در روى اسب از او رفت و خود را در گردن اسب انداخت دشمنان بدنش را با شمشیر پاره پاره کردند تا شهزاده از اسب افتاد.

مادر على اکبر لیلى دختر ابى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى است و بعضى از مورخین نوشته اند حضرت على اکبر زن و اولاد داشته و از امام سجادعلیه‌السلام بزرگتر بود ما مشروحا در کتاب مستقلى تحقیق کرده ایم.

او جوانى خوش صورت و در طاقت لسان و سیرت و خلقت اشبه مردم به حضرت پیغمبرصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بود و به جمیع محامد و محاسن معروف چنانکه ابوالفرج از مغیره نقل کرده یک روز معاویه در ایام خلافتش گفت سزاوارترین مردم به خلافت کیست گفتند جز تو کسى را نمى دانیم معاویه گفت چنین نیست بلکه لایق تر براى خلافت على بن الحسین است که جدش رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و جامع شجاعت بنى هاشم و سخاوت بنى امیه مى باشد، این سخنان دلیل است که جناب على اکبر در آن زمان نزد اهل شام و دیگران معروف به قداست و محاسن اخلاق بود و او را به شجاعت مى شناختند چنانکه در روز عاشورا چندین نفر را به جهنم واصل کرد با اینکه عطش او را بى تاب کرده بود، مدفن مطهر آن جناب زیر پاى پدر بزرگوارش حضرت امام حسینعلیه‌السلام مى باشد.

از جمله شهداى روز عاشورا جناب على اصغر است. حضرت امام حسین علیه‌السلام دید آن طفل از شدت عطش مى گرید حضرت آن کودک را به دست گرفت و مقابل اشقیاء آورد فرمود: اى لشکر اگر بر من رحم نمى کنید بر این طفل رحم نمائید امام در تکلّم بود حرمله لعین تیرى به جانب آن طفل رها کرد از یک گوش تا گوش دیگر طفل را ذبح نمود امام علیه‌السلام گریست عرض کرد اى خدا حکم کن بین ما و بین قومى که دعوت کردند ما را یارى کنند ولى ما را کشتند خطاب آسمانى رسید یا حسین او را بگذار که از براى او مرضعه اى در بهشت است.

از جمله شهداء جناب حرّ بود.

جناب حرّ بعد از مکالمه با عمر بن سعد و تنبّه، خدمت امام حسین علیه‌السلام مشرف شد و استتابه نمود و حضرت قبول نمودند حرّ اجازه جنگ خواست امام علیه‌السلام را وداع نمود و بر لشکر سیاه دل حمله کرد چندین نفر از لشکر و بزرگان لشکر عمر بن سعد را به درک واصل گردانید و بعد ضربه اى به سر حرّ وارد آوردند که جناب حر به زمین افتاد نوشته اند امام به بالین حر رسید که رمقى مانده بود امام روى حر را پاک مى کرد و مى فرمود آفرین بر تو اى حرّ تو حرّى همچنان که مادرت نام گذاشته تو در دنیا و آخرت آزاد هستى و دستمالى بر سر جناب حرّ بست و سر حرّ در دامن امام بود که روح پاکش به بهشت برین پرواز کرد و نوشته اند که پس از واقعه کربلا اقرباى حرّ بدن مبارک را در جائیکه به شهادت رسیده بود دفن کردند.

روشن است که قبر مبارک سالار شهیدان حسین بن على علیه‌السلام در کربلا زیارتگاه ملائک و شیعیان و شیفتگان آن بزگوار است.

در امالى صدوق ج ۱ ص ۳۲۴

محمد بن مسلم مى گوید از امام باقرعلیه‌السلام و از امام صادق علیه‌السلام شنیدم که هر دو فرمودند خداوند در عوض شهادت امام حسین علیه‌السلام امامت در ذریّه او و شفا در تربت او (مراد خاک اطراف قبر مبارک است) و استجابت دعا را در کنار قبر او قرار داد و روزهاى زائران را از وقت بیرون رفتن از خانه هاى خود تا وقت برگشتن آنها از عمر ایشان محسوب نمى کند.

حائر

در حائر امام حسین علیه‌السلام سه قول است:

۱- آنچه دیوار صحن احاطه کرده.

۲- زیر قبّه.

۳- قبّه و آنچه به آن متصل است از عمارات و مقتل و مسجد و خزینه ها و غیرها، ولى به نظر مرحوم شیخ عباس قمى قول اول روشن تر است و ظاهر کلمات علماء نیز همین است (سفینة ج ۱ ص ۳۵۸)

در کامل الزیارة ص ۲۷۳ از ابى هاشم جعفرى، گفت داخل شدم حضور امام هادى در حالی که تب داشت و مریض بود فرمود کسى از دوستان ما به حایر بفرستید مرا دعا کند من از خانه خارج شدم و على بن بلال را دیدم و به او اطلاع دادم و خواهش کردم که او برود گفت سمعا و طاعةً، ولى مى گویم امام هادى افضل از حایر است زیرا او مانند حسین امام است اگر خودش را دعا کند افضل از دعاى من است من سخنان او را به امام هادى رساندم امام فرمود رسول خدا افضل از بیت و حجر بود ولى بیت را طواف مى کرد و حجر الاسود را استعلام مى نمود براى خدا مکانهائی ست که دوست دارد در آن مکانها دعا شود و حایر از آنهاست.

شفاء در تربت:

کامل الزیارة ص ۲۷۵،

امام صادق علیه‌السلام فرمود: فى طین قبر الحسین علیه‌السلام الشفاء من کل داء و هوالد و اءالاکبر.

کامل ص ۲۷۸.

امام صادق علیه‌السلام فرمود ان فى طین الحایر الذى فیه الحسین شفاء من کل داء و امانا من کل خوف.

کامل ص ۲۸۶.

امام صادق علیه‌السلام فرمود کل طین حرام على بن آدم ما خلاطین قبر الحسین علیه‌السلام من اکله من وجع شفاه الله تعالى.

کامل ص ۲۸۶.

امام صادق علیه‌السلام فرمود من باع طین قبر الحسین علیه‌السلام فانّه یبیع لحم الحسین علیه‌السلام و یشتریه.

شرح الزّیارة لا بى المعالى ص ۱ ج ۲.

امام موسى بن جعفرعلیه‌السلام فرمود: از خاک من اخذ نکنید براى تبرّک زیرا هر خاک براى ما حرام است مگر تربت جدم حسین زیرا خداوند آنرا شفاى شیعیان و دوستان ما قرار داده.

از عمر حساب نمى شود:

کامل ص ۱۳۶، امام صادق علیه‌السلام فرمود انّ ایام زائرى الحسین علیه‌السلام لا تحسب من اعمارهم و لا تعدّ من آجالهم.

انا قتیل العبره.

امالى صدوق ص ۸۳ عن ابى بصیر عن الصادق علیه‌السلام *عن آبائه علیهم السّلام قال قال ابو عبدالله الحسین بن على علیه‌السلام انا قتیل العبرة لا یذکرنى مؤمن الّا استعبر یعنى شهادت من سبب اشک ریختن است مؤمنى مرا یاد نمى کند مگر اشک آن جارى مى شود و این روایت را ابن قولویه در کامل ص ۱۰۸ آورده و در بعضى روایت فقط انا قتیل العبرة آمده.

سجده بر تربت امام حسین علیه‌السلام

در تظلم الزهراء ص ۲۲۴ نقل از مصباح، معاویة بن عمار روایت مى کند امام صادق علیه‌السلام کیسه ابریشمى زردى داشت که در آن تربت امام حسین علیه‌السلام بود وقت نماز آنرا به سجاده اش ریخت و سجده کرد سپس فرمود السجود على تربة الحسین علیه‌السلام یخرق الحُجب السّبع سجده به تربت امام حسین علیه‌السلام مورد قبول واقع مى شود.

لؤ لو و مرجان ص ۱۷ پیامبر اسلام فرمود: انّ لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا، البته به جهت شهادت حسین علیه‌السلام در قلبها حرارتى ایجاد شده که هیچ وقت سرد نمى شود.

زیارت امام حسین علیه‌السلام

امالى صدوق ص ۸۷: عن ابى الحسن موسى بن جعفرعلیه‌السلام قال من زار قبر الحسین عارفا بحقه غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ما تاءخّر هر کس امام حسین را عارفا بحقه زیارت کند تمام گناهان او آمرزیده شود شبهاى پیشاور ص ۵۳۲ در اخبار معتبره فریقین از عایشه و جابر و انس و دیگران رسیده که پیامبر فرموده من زارالحسین بکربلا عارفا بحقّه وجبت له الجنّة هر کس امام حسین علیه‌السلام را عارفا بحقه در کربلا زیارت کند بهشت بر او واجب است.

تذکر: در ثواب الاعمال صدوق صفحه ۲۲۱ آمده:

محمد بن یحیى العطّار عمّن دخل على ابى الحسن على بن محمد الهادى علیه‌السلام من اهل الرّى قال دخلت على ابى الحسن العسکرى علیه‌السلام فقال این کنت؟ فقلت: زرتُ الحسین علیه‌السلام قال اما انّک لوزرت قبر عبدالعظیم عندکم لکنت کمن زارالحسین بن على علیه‌السلام یعنى محمد بن یحیى از کسی که به حضور امام هادى مشرف شده و خودش از اهل رى بود نقل مى کند که آن شخص مى گوید به حضور امام هادى رسیدم فرمود کجا بودى عرض کردم به زیارت امام حسین علیه‌السلام رفته بودم حضرت فرمود آگاه باش اگر تو قبر عبدالعظیم را زیارت مى کردى مثل اینکه امام حسین را زیارت مى کردى.

درباره این حدیث باید گفت اولا یا این حکم مخصوص همین مرد بود شاید اعتقادى به مقام شامخ حضرت عبد العظیم نداشته این در صورتى است که حدیث را واقعا از امام بدانیم والّا این مرد راوى خود مجهول الحال براى ماست و نمى دانیم کیست و به راستى امام چنین فرموده یا نه و ثواب زیارت عبدالعظیم برابر ثواب زیارت مرقد سالار شهیدان حسین بن على علیه‌السلام باشد خیلى بعید است و این خبر ضعیف مى باشد.

تذکر: عارفا بحقه یعنى کسى که معرفت داشته باشد که آن حضرت امام است و عمل به فرمایشات آن واجب است.

3- کشته شدن عبیدالله بن زیاد ۶۷ هجرى
درکنار نهر خازر نزدیک موصل.چون مختار از سرکوبى مخالفان در کوفه فراغت یافت ابراهیم بن اشتر را ۸ روز از ذیحجّه سال ۶۶ مانده از کوفه به جنگ عبیدالله به زیاد فرستاد اقل لشکرى که نوشته اند ۹ هزار نفر همراه ابراهیم نمود و ابن زیاد با لشکر شام به نقل ابن جوزى با سى هزار نفر و به نقل ابن نما هشتاد هزار نفر به جنگ ابراهیم آمدند جنگ شروع شد ابراهیم گفت به سواد اعظم (قلب سیاه شام که ابن زیاد در آن بود) حمله برید همگى حمله بردند تا اصحاب ابن زیاد پا به فرار نهادند ابراهیم که زیاد را نمى شناخت حمله کرده و شمشیرى زد و دو نیمه نمود که پاهایش به طرف مشرق و سر و دست به طرف مغرب افتاد یاران ابن زیاد هر چه بود فرار نمودند

چون جنگ خاتمه یافت ابراهیم گفت من در کنار نهر خازر مردى را کشتم که زیر یک پرچم بود او را تحقیق کنید که کیست بعد از جستجو دیدند ابن زیاد لعین است که با ضربت ابراهیم دو نیم شده و سرش را بریدند و جسدش را سوختند یا به دار زدند و آن ملعون ۳۹ سال داشت.

این جنگ در روز عاشورا سال ۶۷ هجرى اتفاق افتاد که پس از جنگ صفین اهل شام در هیچ جنگى این قدر کشته نداده بودند بعد از شمارش هفتاد هزار نفر بودند سر ابن زیاد را به پیش مختار آوردند و مختار نیز به محمد بن حنفیّه فرستاد محمد به سجده افتاد و مختار را دعا نمود و او هم پیش امام سجاد فرستاد که امام غذا میل مى فرمود سجده شکر به جا آورد و حمد نمود که خداوند انتقام مرا از دشمنم گرفت، حضرت فرمود مرا نزد عبیدالله بردند که غذا مى خورد و سر مطهر پدرم را پیش روى خود نهاده بود آن موقع گفتم خدایا مرا از دنیا مبر تا سر ابن زیاد را ببینم (منتخب التواریخ ص ‍ ۳۷۲ و اعیان الشیعه ج ۴ سید محسن امین).

ناگفته نماند که مادر عبیدالله بن زیاد مرجانه نام داشت که از زنان مشهوره به زنا بود و ابن زیاد از یزید و ابن سعد اخبث و ارذل و بسیار قسىّ بود

از امام صادق علیه‌السلام منقول است که پس از حادثه عاشورا هیچ بانوئى از بانوان بنى هاشم سرمه نکشید و خصاب ننمود و از خانه هیچ یک دودى که چنان چه پختن غذا باشد بلند نشد تا آنکه ابن زیاد به هلاکت رسید و سر او را به ما فرستادند. امام رضاعلیه‌السلام مى فرماید: وقتى ماه محرم فرا مى رسید دیگر پدرم را خندان نمى دیدم و هر چه زمان مى گذشت بر اندوه و ماتمش افزوده مى شد تا روز عاشورا که روز مصیبت و حزن ایشان بود.

ابن قولویه در کامل الزیارة با سند معتبر از امام صادق علیه‌السلام روایت مى کند که فرمود هیچ زنى در خانواده ما خضاب نکرد و به موى خود روغن نمالید سرمه به چشم نکشید و موى خود را نیاراست تا آنکه سر نحس ‍ عبیدالله را به مدینه فرستادند ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته ایم و جدّ من امام زین العابدین هر گاه بر یاد پدر خویش ‍ مى افتاد چندان مى گریست که موى ریشش از اثر اشک مرطوب مى شد و تمام اطرافیان به گریه مى افتادند.

4- عمر بن سعد ملعون پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام سر مبارک آن حضرت را به خولى سپرد
تا دیگر سرها را از خاک و خون تمیز کرد و به همراهى شمر بن ذى الجوشن و قیس بن اشعث و عمر و بن الحجاج در روز عاشورا به ابن زیاد فرستاد و عمر بن سعد خودش بقیه روز دهم و شب یازدهم و روز یازدهم تا وقت زوال در کربلا بود و بر کشتگان خویش نماز خواند و همگى را دفن کرد.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
تاسوعا؛ روز آمادگی برای شهادت
تاسوعا یعنی روز نهم محرم و یک روز مانده به عاشوراست. در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش روانی تاسوعا در آمادگی برای شهادت روشن شود.

در کربلا تا روز نهم محرم خبری از جنگ نبود. سپاهیان دشمن مانع حرکت آن حضرت به کوفه شده بودند و اصرار می کردند که ایشان با یزید بیعت کند و امام هم نمی پذیرفت. در روز نهم – یعنی تاسوعا - شمر وارد کربلا شد و نامه ابن زیاد را به عمر بن سعد داد که دستور جنگ بود. در ابتدا ابن سعد رغبتی به این کار نداشت اما حاضر نشد که کنار بکشد. به این جنگ راضی شد و خود را بدبخت جاویدان کرد.

در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش آنها در آمادگی برای شهادت روشن شود.

شما چهار نفر در امانید
شمر که دید ابن سعد آماده جنگ است به نزدیک لشگر امام حسین علیه السلام رفت و فرزندان ام البنین علیهاالسلام را که مادرشان هم قبیله با او بود صدا زد و گفت: شما در امانید به همراه برادر خود حسین نجنگید و از او کنار بکشید.

آنها نپذیرفتند و پاسخی دندان شکن به او دادند و شمر با حالت خشم به لشگرگاه خود بازگشت.



فرصتی برای عبادت
ابن سعد با شعار «ای لشگرهای خدا سوار شوید و به بهشت بشارت دهید» لشگر خود را به سمت اصحاب امام حسین علیه السلام روانه کرد. حضرت سید الشهداء علیه السلام، عباس علیه السلام را با بیست نفر به سوی آنها فرستاد تا بپرسند خبر چیست. آنها خبر از جنگ دادند. حضرت عباس علیه السلام سریعا برای کسب تکلیف پیش امام حسین برگشت و در این مدت بقیه گروه او لشگر دشمن را موعظه مى‏نمودند. امام حسین علیه السلام از ایشان مهلتى خواست و فرمود: امشب را صبر کنند و نبرد را به فردا موکول کنند که امشب قدرى نماز و دعا و استغفار کنم، زیرا خدا مى‏داند که من نماز و تلاوت قرآن و کثرت دعا و استغفار را دوست مى‏دارم.

امشب همگی بروید و در کربلا نمانید
امام سجاد علیه السلام فرمودند: من در آن وقت مریض بودم، با آن حال نزدیک شدم و شنیدم که پدرم به اصحاب خود گفت:

ثنا مى‏کنم خداوند خود را به نیکوتر ثناها، و حمد مى‏کنم او را بر سختی و آسانی، اى پروردگار من، سپاس مى‏گزارم تو را بر این که ما را به تشریف نبوّت تکریم فرمودى، و قرآن را تعلیم ما نمودى، و ما را در دین دانا کردى، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا کردى، پس ما را از شکرگزاران خود قرار ده.

امّا بعد، همانا من اصحابى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمى‏دانم، و اهل بیتى از اهل بیت خود نیکوتر ندانم، خداوند شما را جزاى خیر دهد بدانید که به همه شما اجازه می دهم که بروید و هیچ ایرادی هم نیست اکنون پرده شب شما را فرو گرفته است به کمک این تاریکی از اینجا بروید. چون آن جناب سخن را به اینجا رسانید.

حضرت عباس علیه السلام گفت: براى چه این کار کنیم؟ آیا براى آن که بعد از تو زندگى کنیم؟ خداوند هرگز نگذارد که ما این کار ناشایسته را دیدار کنیم.

بقیه یاران نیز هر یک به زبان خود و با عبارتهای محکم و زیبا درباره جانفشانی در راه او را که با جان و دل انتخاب کرده بودند سخن گفتند. سپس آن حضرت همگی را دعای خیر فرمود.

آماده شدن خواهر برای مصائب بزرگ
از امام سجاد علیه السلام نقل شده که در آن شب عمّه‏ام زینب علیهاالسلام پرستارى من مى‏کرد که شنیدم پدرم این اشعار را قرائت مى‏فرمود:

یا دهر أفّ لک من خلیل کم لک بالاشراق و الأصیل‏

به سبب این اشعار گریه در گلوى من گرفت ولی بر آن صبر نمودم اما عمّه‏ام نتوانست خویشتنداری کند و بی اختیار به سمت آن حضرت شتافت و گفت: وا ثکلاه! کاش مرگ مرا نابود می کرد، اکنون مانند زمانی است که مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفتند، اى برادر تو جانشین گذشتگانى و فریاد رس بقیّه آن‏هایى.

سید الشهداء علیه السلام به او نگاه کرد و فرمود: اى خواهر! مراقب باش که شیطان حلم تو را نرباید ... اى خواهر! بپرهیز از خدا و شکیبایى‏کن و بدان که اهل زمین مى‏میرند و اهل آسمان باقى نمى‏مانند و هر چیزى در معرض هلاکت است جز ذات خداوندى که خلق فرموده به قدرت خویش خلایق را بر مى‏انگیزاند و زنده مى‏گرداند ایشان را و اوست فرد یگانه.

جدّ و پدر و مادر و برادر من بهتر از من بودند و هر یک دنیا را وداع نمودند، و از براى من و براى هر مسلمى است که اقتدا و تأسّى کند بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله. اى خواهر! من تو را قسم مى‏دهم و باید به قسم من عمل کنى، وقتى که من کشته شوم گریبان در مرگ من چاک مکن و چهره خویش را به ناخن مخراش و از براى شهادت من به ویل و ثبور (هلاکت) فریاد نکنى. اینگونه، زینب آرامش یافت.

شب عبادت
به دستور حضرت امام حسین علیه السّلام در آن شب خیمه‏هاى حرم را متّصل به یکدیگر برپا کردند، و بر دور آن‏ها خندقى حفر کردند و از هیزم پر نمودند که جنگ از یک طرف باشد و حضرت على اکبر علیه السّلام را با سى سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب با نهایت خوف و بیم آوردند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید، وضو بسازید و غسل کنید و جامه‏هاى خود را بشویید که کفنهاى شما خواهد بود و آنان تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرّع و مناجات به سر آوردند و صداى تلاوت و عبادت از لشگر سعادتمند آن نور دیده خیر البشر بلند بود.

آمادگی برای شهادت
همه این رخدادها نشان می دهد که روز تاسوعا و شبی که بعد از آن آمد مقدمه ای برای روز شهادت بود. در تاسوعا روشن شد که سرنوشت همه مردان شهادت است و آنها هم به میل خود آن افتخار را پذیرفتند و زینب سلام الله علیها به مقام صبر رسید. تعدادی از افراد خوشبخت از لشکرگاه دشمن به آنها ملحق شدند و سید الشهداء علیه السّلام و اصحاب سعادتمند ایشان فضای خیمه گاه را به نور قرآن و استغفار و مناجات روشن کردند و با آمادگی کامل صبحگاه فردا پا به نبرد گذاشتند.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.


ملاقات یزید بن حصین همدانى و عمر بن سعد
چون تحمل عطش خصوصاً برای کودکان دیگر امکان پذیر نبود، مردی از یاران امام حسین (علیه السلام) به نام یزید بن حصین همدانی که در زهد و عبادت معروف بود، به امام گفت: به من اجازه بده تا نزد عمر بن سعد رفته و با او در مورد آب مذاکره کنم شاید از این تصمیم برگردد.

امام (علیه السلام) فرمود: اختیار با توست.

او به خیمه عمر بن سعد وارد شد، بدون آنکه سلام کند.

عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه عاملی تو را از سلام کردن به من بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی شناسم؟

آن مرد همدانی گفت: اگر خود را مسلمان می پنداری، پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند، از آن مضایقه می کنی و اجازه نمی دهی تا آنان نیز از این آب بنوشند، حتی اگر جان بر سر عطش بگذارند؟ و گمان می کنی که خدا و رسول او را می شناسی؟

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی من می‌دانم که آزار کردن این خاندان حرام است اما عبیدالله مرا به این کار واداشته است و من در لحظات حساس قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم؟ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاق آن می سوزم؟ و یا اینکه دستانم به خون حسین آلوده گردد در حالی که می دانم کیفر این کار آتش است، ولی حکومت ری به منزله نور چشم من است. ای مرد همدانی در خودم این گذشت و فداکاری را که بتوانم از حکومت ری چشم بپوشم نمی بینم.

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام رسانید و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است که شما را برای رسیدن به حکومت ری به قتل رساند.

ملاقات امام حسین (علیه السلام) و عمر بن سعد
امام حسین (علیه السلام) مردی از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، عمر سعد نیز پذیرفت. شب هنگام امام حسین (علیه السلام) با 20 نفر از یارانش و عمر بن سعد با 20 نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.

امام حسین (علیه السلام) به همراهان خود دستورداد تا برگردند و فقط برادر خود حضرت عباس بن علی (علیه السلام) و فرزندش حضرت علی اکبر (علیه السلام) را در نزد خود نگاه داشت و همین طور عمر بن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش به بقیه همراهان دستور بازگشت داد.

ابتدا امام حسین (علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود:

ای پسر سعد آیا با من مقاتله می کنی و از خدایی که بازگشت تو بسوی اوست، هراسی نداری؟ من فرزند کسی هستم که تو بهتر می دانی. آیا تو این گروه را رها نمی کنی تا با ما باشی؟ و این موجب نزدیکی توبه خداست.

عمر بن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم که خانه ام را خراب کنند.

امام حسین (علیه السلام) فرمود: من برای تو خانه ات را می سازم.

عمر بن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند.

امام فرمود: من بهتر از آن به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم.

عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و می ترسم که آنها را از دم شمشیر گذراند.

امام حسین (علیه السلام) هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود بازنمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جان تو را به‌زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من می دانم از گندم عراق جز به مقداری اندک نخوری.

عمر بن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است!
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!(53)

عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند که قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!

امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

حمید بن مسلم مى‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى که بیمار بود، قسم به آن خدایى که جز او پروردگارى نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شکمش بالا مى‏آمد، و آن را بالا مى‏آورد! و باز فریاد مى‏زد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شکمش آماس مى‏کرد ولى سیراب نمى‌شد! و چنین بود تا جان داد.(54)


شهادت حضرت علی‌اصغر
مرسوم است که شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج کوچک کربلا» حضرت علی اصغر (ع) می‌روند و روضه‌ی آن طفل شهید را می‌خوانند. شهیدی که به ظاهر، کودک است ؛ ولی به واقع پیر عشق است.


حوریان، محو رخ مه‌پاره‌ات
کعبه‌ی خیل ملک، گهواره‌ات


گردش چشمان تو عشق‌آفرین
رشته‌ی قنداقه‌ات حبل‌المتین


زینت آغوش و دامان رباب
آینه‌گردانِ رویت، آفتاب


عالم و آدم همه محتاج تو
بر سر دوش پدر معراج تو


بسته بر هر تار موی تو نجات
تشنه‌ی لب‌های تو آب حیات


کودکی ، اما به معنا پیر عشق
روی دستان پدر ، تفسیرِ عشق

تلخ‌ترین لحظات تاریخ نزدیک می‌شد؛ تمامی یاران و اصحاب امام حسین(ع) به میدان رفته و کشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقی مانده بود: اباعبدالله الحسین(ع) و امام سجاد(ع) که آن روز به اراده الهی بیمار بود تا زنده بماند و رهبری امت را پس از امام حسین(ع) به دست بگیرد.

امام(ع) چون خویشتن را تنها و بی یاور دید آخرین حجت را بر مردم تمام کرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد یخاف الله فینا؟ هل من مغیث یرجو الله باغاثتنا؟ هل من معین یرجو ما عندالله فی اعانتنا؟» یعنی: «آیا مدافعی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یکتاپرستی هست که از خدا بترسد و ما را یاری دهد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا ما را یاری رساند؟ آیا کسی هست که به خاطر روضه و رضوان الهی به نصرت ما بشتابد؟».

صدای این کمک‏خواهی امام که به خیمه‌ها رسید و بانوان دریافتند که حسین دیگر یاوری ندارد، صدایشان به شیون و گریه بلند شد. امام به سوی خیمه‌ها رفت، شاید که بانوان با دیدن او اندکی آرام گیرند؛ که ناگاه صدای فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسین» ـ که به علی اصغر معروف بود ـ را شنید که از شدت تشنگی می‌گریست.

علی اصغر طفلی شیرخواره بود؛ که نه آبی در خیمه‌ها بود تا وی را سیراب کنند ، و نه مادرش «رباب» شیری در سینه داشت که به وی دهد.

امام(ع) قنداقه‌ی علی اصغر را در دست گرفت و به سوی دشمن رفت؛ در مقابل لشکر یزید ایستاد و فرمود:«ای مردم! اگر به من رحم نمی‌کنید بر این طفل ترحم نمایید ... »

اما گویی که بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنیا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جای آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تیراندازی از بنی‌اسد (که گفته شده است «حرملة بن کاهل» بود) تیری در کمان نهاد و گلوی طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سینه امام(ع) به خون رنگین شد... سر کوچک و گردن ظریف طفل شیرخواره از بدن جدا شده بود...


آتش عشق تو در من شعله‌ور بود ای پدر
پیش تیر عشق تو ، قلبم سپر بود ای پدر

امام(ع) دستان خود را از خون علی اصغر پر کرد و به آسمان پاشید و گفت: «هون علی ما نزل بی انه بعین الله» یعنی: «تحمل این مصیبت بر من آسان است چرا که خداوند آن را می‌بیند»... در همین حال، «حصین بن تمیم» تیر دیگری افکند که بر لبان مبارک امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاری شد. امام روی به آسمان کرد و اینگونه نیایش نمود: «خدایا! سوی تو شکایت می‌کنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خویشانم می‌کنند»...


اصغر که به چهره ز عطش رنگ نداشت
یارای سخن با من دلتنگ نداشت


یا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ی من
شد کشته‌ی ظلم و با کسی جنگ نداشت


آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشیرش قبر کوچکی کند‌؛ بدن علی اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه‌ی کوچک را دفن کرد...

شهادت علی اصغر (ع) از سخت‌ترین و جانگدازترین مصیبت‌ها در نزد ائمه بوده است... «مـنهال بن عمرو کوفی» گوید: در مدینه خدمت على بن الحسین(ع) رسیدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض کردم: مـوقـعـى که من از کوفه بیرون آمدم زنده بود. امام دست‏ها را به طرف آسمان بلند کرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ الحدید، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». یعنی: «خدایا حرارت آهن را به او بچشان»...

همچنین «عقبة بن بشیر اسدی» می‌گوید امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بنی‌اسد خونی طلب داریم!» و سپس داستان ذبح شدن علی اصغر را بر من خواند.

این نمونه‌ها، نشان‏دهنده آن است که این داغ چگونه بر دل اهل‌بیت: مانده است...

و این داغ بر دل ما نیز هست؛ و بر دل انسانیت نیز؛ تا زمانی که مهدی آل‌محمد (عج) قیام کند و انتقام از ظالمان بستاند...

الا لعنة الله علی القوم الظالمین ؛ و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
قاسم بن الحسن,شهادت قاسم بن الحسن,,روز شهادت قاسم بن الحسن

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.


2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .


در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند:


قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ


"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."


سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.


حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)
سهیل سر زده گفتی مگر ز سمت یمن
رخ چو ماه تمام و قدی چو سرو چمن
نمود در بر خود پیرهن به شکل کفن
ز برج خیمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خیمگاه به میدان کین روان گردید
گرفت تیغ عدو سوز را به کف چون هلال


قاسم بن الحسین علیه السلام به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بی‌توانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم علیه السلام به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می‌فرمود:


سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن
بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن


پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آنها گیسخته شده بود و من فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله می‌کنم و او را به قتل می‌رسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نموده‌ای؟ این جماعت که دور او را احاطه کرده‌اند از برای کفایت امر او بس است دیگر ترا چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر روی زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین علیه السلام رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صفها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام علیه السلام بربایند همینکه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شد. پس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست دیدند امام علیه السلام بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندنست و پای به زمین می‌ساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت می‌فرماید سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.



آنگاه قاسم را از خاک برداشت و در بر کشید و سینه او را به سینه خود چسبانید و به سوی سراپرده روان گشت در حالی که پاهای قاسم در زمین کشیده می‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علی بن الحسین علیه السلام در میان کشتگان اهلبیت خود جای داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهی که این جماعت مار ا دعوت کردند که یاری ما کنند اکنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما یار شدند، ای داور دادخواه این جماعت را نابود ساز و ایشان را هلاک کن و پراکنده گردان و یکتن از ایشان را باقی مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ایشان مگردان.


آنگاه فرمود ای عموزادگان من صبر نمائید ای اهلبیت من شکیبائی کنید و بدانید بعد از این روزخواری و خذلان هرگز نخواهید دید.


مخفی نماند که قصه دامادی جناب قاسم علیه السلام در کربلا و تزویج او فاطه بنت الحسین (ع) را صحت ندارد چه آنکه در کتب معتبره به نظر نرسیده و به علاوه آنکه حضرت امام حسین علیه السلام را دو دختر بوده چنانکه در کتب معتبره ذکر شده، یکی سکینه که شیخ طبرسی فرمود: سیدالشهداء علیه السلام او را تزویج عبدالله کرده بود و پیش از آنکه زفاف حاصل شود عبدالله شهید گردید. و دیگر فاطمه که زوجه حسن مثنی بوده که در کربلا حاضر بود چنانکه در احوال امام حسین علیه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غیر معتبره گفته شود که جناب امام حسین علیه السلام را فاطمه دیگر بوده گوئیم که او فاطمه صغری است و در مدینه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن علیهماالسلام بست و الله تعالی العالم.


شیخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقای حاج میرزا حسین نوری نور الله مرقده در کتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضای تمام کتب معتمده سالفه مولفه در فن حدیث و انساب و سیر نتوان برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دختر قابل تزویج بی‌شوهری پیدا کرد که این قضیه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممکن باشد. اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آن که در السنه عوام دائر شده، پس از آن خیالات واهیه است که باید در پشت کتاب رموز حمزه و سایر کتابهای معجوله نوشت، و شواهد کذب بودن آن بسیار است، و تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهی کلامع رفع مقامه.


بعضی از ارباب مقاتل گفته‌اند که بعد از شهادت جناب قاسم علیه السلام بیرون شد به سوی میدان عبدالله بن الحسن علیه السلام و رجز خواند:


ضْرغامُ اجامٍ وَ لَیْثٌ قَسْوَرَه
اَکیلُکُمْ بِالسًّیْفِ کَیْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْکِرُونی فَانَا ابْنُ حَیْدَرَه
عَلَی الاَعادی مِثْلَ ریحٍ صَرْصَرَهٍ


و حمله کرد و چهارده تن را به خاک هلاک افکند، پس هانی بن ثبیت خضرمی بر وی تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سیاه گشت. و ابوالفرج گفته که حضرت ابوجعفر باقر علیه السلام فرموده که حرمله بن کاهل اسدی او را به قتل رسانید.


مؤلف گوید: که مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسین علیه السلام ایراد خواهیم کرد انشاء‌الله تعالی.


و ابوبکر بن الحسن (ع) که مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم علیه السلام برادر پدر مادری بود، عبدالله بن عقبه غنوی او را به قتل رسانید. و از حضرت باقر علیه السلام مرویست که عقیه غنوی او را شهید کرد،‌ و سلیمان بن قته اشاره به او نمود در این شعر:


وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ
وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
عبیدالله عده‌ای را مأموریت داد تا در مسیر به سوی کربلا بایستند و از حرکت کسانی که به قصد یاری امام حسین(علیه السلام) از کوفه خارج می‌شوند، جلوگیری کنند، چون گروهی از مردم می‌دانستند جنگ با امام حسین(علیه السلام) در حکم جنگ با خدا و پیامبر است در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار می‌کردند.1

در این روز عبیدالله بن زیاد مردی را به ‏دنبال شبث بن ربعی2 فرستاد تا وی را به کربلا گسیل کند.

شبث بن ربعی در آن روز خود را به بیماری زده بود و قصد داشت که ‏ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف کند ولی عبیدالله بن زیاد برای او پیغام فرستاد که ‏مبادا از کسانی باشی که خداوند در قرآن فرموده است چون به مؤمنان رسند گویند از ‏ایمان آورندگان هستیم و هنگامی که به نزد یاران خود که همان شیطانند، روند اظهار دارند ما با ‏شماییم و مؤمنین را به سخره می‌گیریم و به او خاطرنشان ساخت که اگر بر فرمان ما ‏گردن می‌نهی و در اطاعت مایی، در نزد ما باید حاضر شوی.‏

شبث شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نتواند به خوبی تشخیص دهد. ابن ‏زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود بنشاند و گفت: باید به کربلا روی، پس شبث قبول کرد ‏و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوی کربلا گسیل داشت.‏

پس عبیدالله بن زیاد به شخصی به نام زحربن قیص با پانصد سوار ماموریت داد که بر ‏جسر(پل) صداه ایستاده و از حرکت کسانی که به عزم یاری امام حسین (ع) از کوفه خارج ‏می‌شوند جلوگیری کند.

فردی به نام عامربن ابی سلامه که عازم پیوستن به ‏امام (ع) بود از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحربن قیس به او گفت: من از تصمیم ‏تو آگاهم که می‌خواهی حسین را یاری کنی بازگرد!

ولی عامربن ابی سلامه به زحربن ‏قیس و سپاهش حمله‌ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسی جرأت نکرد تا او را دنبال ‏کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین (ع) ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت ‏نائل آمد او از اصحاب امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) بود که چندین جنگ در رکاب آن ‏حضرت شمشیر زده است.3

از سخنان امام حسین(علیه السلام) با لشکر دشمن در این روز:

هیهات ما به ذلت تن نخواهیم داد، خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت را نپسندیدند، دامن‌های پاکی که ما را پروریده و سرهای پر شور و مردان غیرتمند هرگز طاعت فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.4

************
1 - کتاب مدینه تا کربلا، همراه سیدالشهدا.
2 - شبث، از مخالفان عثمان و فرماندهان سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین بود. او در مسیر حرکت به سوی نهروان، به خوارج پیوست اما با سخنان امام برگشت و فرماندهی قسمتی از سپاه امام را در جنگ نهروان به دست گرفت. او از کسانی بود که علیه حجر بن عدی شهادت داد.
در واقعه کربلا، از کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید. اما با تسلط ابن زیاد بر کوفه تغییر موضع داد و در پراکنده کردن اهالی کوفه، از اطراف مسلم بن عقیل نقش بسزایی داشت. در روز عاشورا با آنکه فرماندهی نیروهای پیاده سپاه عمر بن سعد را برعهده داشت. اما سعی می‌کرد تا خود را کمتر نشان دهد.
او در قیام مختار و شورش اشراف کوفه به مقابله با مختار پرداخت و در تحریک مصعب بن زبیر و قتل مختار نیز نقش داشت. شبث در حدود 70 هجری قمری درگذشت.
3- کتاب "قصه کربلا".
4 - ر . ک به شماره 1
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
ساعت ۱۸ روز پنجشنبه گزارش مرگ پسری ۱۹ ساله به قاضی ساسان غلامی، کشیک جنایی پایتخت اعلام شد. با حضور تیم تحقیق در محل حادثه معلوم شد پسری ۱۹ ساله خودش را از پشت بام ساختمانی چهارطبقه به پایین انداخته و جان باخته است.

در بررسی‌ها مشخص شد که او دانش‌آموزی ممتاز و معدل دیپلمش ۱۹ و نیم بوده است. او یک سالی بود که خودش را در خانه حبس کرده و درس می‌خواند تا در رشته دلخواهش قبول شود و بالاخره روز کنکور رسید و وی سر جلسه امتحان که روز پنجشنبه برگزار شده بود حاضر شد. اما ظاهرا او در کنکور موفق نبوده و نتوانسته بود آنطور که دلش می‌خواست به سوالات پاسخ بدهد.

همین مساله باعث ناراحتی او شده و پس از آزمون و بازگشت به خانه به پشت بام رفته بود و تصمیم هولناکش را عملی کرده بود.

وسایلی که وی با خودش به سر جلسه کنکور برده بود مانند مداد و پاکن و ... در پشت بام پیدا شد و در این شرایط قاضی جنایی دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی و انجام تحقیقات بیشتر را صادر کرد.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
در پی خودسوزی یکی از نیروهای پیمانکار در سازمان برق مسجدسلیمان احمدپور رئیس این اداره ضمن ابراز تاسف شدید از اتفاق پیش آمده گفت: متاسفانه این اتفاق صبح امروز در پی مجادله لفظی اداری این نیروی پیمانکار با مسئول مستقیم خود رخ داد که بسیار باعث تأسف ما گردید. وی ادامه داد: بلافاصله پس از وقوع این حادثه پیگیری جهت اعزام این همکار عزیز صورت گرفت و سریعاً برای ادامه درمان به وسیله بالگرد به اهواز اعزام گردید. رئیس اداره برق مسجدسلیمان ادامه داد: پیگیری های ما برای درمان این عزیز همچنان ادامه دارد.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
یکی از نیروهای پیمانکار در سازمان برق مسجدسلیمان اقدام به خودسوزی کرد. به گزارش پایگاه خبری رویش زاگرس صبح امروز یک نیروی پیمانکار اداره برق مسجدسلیمان پس از مجادله لفظی با مسئول مستقیم خود با ریختن بنزین اقدام به خودسوزی کرد. درصد سوختگی وی بالا گزارش شده است. وی لحظاتی پیش بوسیله بالگرد اورژانس به اهواز اعزام شد.
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
در روز چهارم محرم سال ۶۱ هجری قمری، ابن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع و در سخنرانی خود مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه ‏السلام تشویق و ترغیب کرد.
به دنبال آن ۱۳ هزار نفر در قالب ۴ گروه که عبارت بودند از:
۱. شمر بن ذی الجوشن با ۴ هزار نفر؛
۲. یزید بن رکاب کلبی با ۲ هزار نفر؛
۳. حصین بن نمیر با ۴ هزار نفر؛
۴. مضایر بن رهینه مازنی با ۳ هزار نفر.
به سپاه عمر بن سعد پیوستند.
بهم پیوستن این نیرو‌های از روز چهارم تا دهم محرم بوده است.
واما روضه‌ی شب چهارم محرم متعلق به فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها، حر و مسلم علیهماالسلام است و شهادت این عزیزان مورد توجه قرار می‌گیرد.
محمد و عون دو فرزند حضرت زینب کبری و عبدالله بن جعفر طیار (ع) بودند، وقتی حضرت اباعبدالله (ع) از مکه به قصد شهر کوفه خارج شد، عبدالله بن جعفر (ع) نامه به این مضمون به حضرت نوشت: شما را به خدای متعال سوگند می‌دهم که از این سفر منصرف شوید، زیرا من می‌ترسم که به واسطه این سفر، شما را به شهادت رسانیده و اهل بیت شما آواره شوند، اگر کشته شوید، نور اهل زمین خاموش خواهد شد، شما امروز پناهگاه و پیشوای مؤمنان و مقتدای هدایت یافتگان هستید، پـس در این سفـر شتاب مکنید و من هم به دنبال نامه ام به شما خواهم پیوست.
این نامه را به وسیله دو پسر خود محمد و عون به خدمت آن حضرت فرستاد و خود به نزد عمر و بن سعید فرماندار مدینه رفت و از او خواست که امــــان نامه‌ای برای ابی عبدالله (ع) بنویسد و از او بخواهد که از این سفر باز گردد.
عمر و بن سعید امان نامه‌ای برای آن حضرت نوشت و وعده پاداش و احسان داد.
عبدالله بن جعفر امان نامه را به همراه برادر خود یحیی بن سعید برداشت و به سوی امام به راه افتاد و در میان راه به حضور امام رسیدند وامان نامه را تقدیم داشت. حضرت نپذیرفت و فرمود: من پیغمبر خدا را در خواب دیدم و به من دستور داد تا به سفر خود ادامه دهم.
سپس حضرت جواب نامه عمروبن سعید را نوشت و آن را شاید به عبدالله بن جعفر داده باشد. عبدالله، چون از انصراف امام مأیوس شد، به فرزندان خود عون و محمد سفارش کرد که در طول سفر و جهاد در رکاب آن حضرت باشند و خود با یحیی بن سعید بازگشت.
در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید. فرزندان زینب کبری (سلام الله علیها) نیز خود را آماده قتال کردند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی قتال با دشمنان دین و قرآن می‌کرد، حالتی دگرگون داشت.
او عقیله بنی هاشم است. او نائبة الامام است. در حقیقت او شریک کربلای حسین علیه السلام است. نه بدین جهت که بنابر نقل، فرزندان خود را با دست خود کفن پوش و فدیه راه حسین علیه السلام کرده، که از لحظه‌ای که از دامن زهرای مرضیه سلام الله علی‌ها پای به عرصه وجود گذاشته، دیده به دیدار حسین علیه السلام باز کرده است.
بسیاری می‌گویند: زینب کبری سلام الله علیها، دو فرزند خود را مهیای نبرد کرد و به آن‌ها تعلیم داد که اگر با امتناع آن حضرت مواجه شدید – کما اینکه آن مظلوم حتی غلام سیاه را از قتال بر حذر می‌داشت – دایی خود را به مادرش فاطمه سلام الله علی‌ها قسم دهید تا اجازه میدان رفتن بگیرید.
امام راضی نشده و مخالفت می‌فرماید؛ عقیله بنی هاشم زینب کبری (س) بی درنگ عرض می‌کند: برادر به حق مادرم، اذن میدان به فرزندان خواهرت بده. پسران نیز این درخواست و سوگند را مؤثر یافته و می‌گویند: دایی جان، به حق مادرت فاطمه زهرا (س) اجازه بده.
امام صورت خواهر زاده‌های خود را می‌بوسد و اجازه نبرد به آن دو می‌دهد.
آن دو بزرگوار پیاده به میدان نبرد رهسپار می‌شوند، ابن سعد آن‌ها را شناخته و با صدای برخاسته از شگفـتی می‌گوید: (عَجَبا لِلرَحِمِ) یعنی شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب علیهما السلام.
پس، ابتدا محمد بن عبدالله بن جعفر به میدان آمد و این رجز را سر داد:
اشکوا إلی اللهِ منََ العدوانِ
قِتل قومٍ فی الوری عمیانِ
قَد ترکوا معالِمَ القُرآنِ
و مُحکمَ التَنزیلِ و التِّبیانِ
وَ اَظهروا الکُفرَ مَعَ الطُّغیانِ”
به خداوند شکایت می‌کنم از دشمنی دشمنان، قوم ستمگری که کورکورانه به جنگ با ما برخاسته اند. نشانه‌های قرآنی را که محکم و مبیّن و آشکار کننده کفر و طغیان است را ترک کردند و پس از نبردی نمایان، به شهادت رسید.
پس از او، برادرش عون بن عبدالله جعفر راهی نبرد شد و خود را اینگونه معرفی کرد:
اِن تُنکرونی فَانا بنُ جعفرٍ
شهیدُ صِدقٍ فی الجنانِ الازهر
یطیرُ فی‌ها بجناحٍ اَخضرٍ
کَفی بِهذا شَرَفاً فی المحشرِ
"اگر مرا نمی‌شناسید من فرزند جعفر طیار هستم که از سر صدق به شهادت رسید و در بهشت نورانی با بال‌های سبز پرواز می‌کند. برای من از حیث شرافت در محشر همین کافی است. "
عـون پس از نـبردی دلیرانه به دست عبدالله بن قُطنَه به شهادت می‌رسد و فدایی راه حضرت حسین علیه السلام شد. سید الشهدا علیه السلام برجسد این دو برادر حضور یافته و آن‌ها را به سینه چسبانیده و به خیمه شهدا می‌رساند.
تمام اهل حرم بیرون می‌آیند مگر مادرشان زینب کبری (س) که درون خیمه می‌ماند و می‌فرماید: می‌ترسم که از بی طاقتی ضجه کشم و برادرم از من شرم کند و ناراحت و غمگین شود.
شهدای کربلا، در پایین پای حضرت حسین (علیه السلام) مدفونند و به احتمال قوی این دو دلداده نیز در همانجا پروانه شمع محفل حائر حسینی هستند. البته در ۱۲ کیلومتری کربلا بارگاهی کوچک منصوب به عون ابن عبدالله وجود دارد که ملجأ زائران است. برخی را عقیده بر این است که این مرقد یکی از نوادگان امام مجتبی (علیه السلام) به نام عون است
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
سوم محرم؛ روز حضرت رقیه

روز سوم ماه‌ محرم‌الحرام به یاد بزرگ کوچک بانویی، نامگذاری کرده‌اند که خیل وسیعی از عاشقانش را رهسپار مرقد شریفش می‌کند، کودکی که سرنوشت غمبارش در کنار حماسه کربلا، دل خون شیعیان می‌کند، رقیه بابا، فقط سه چهار سال از عمر کوتاه خویش را در ناز و نوازش پدر گذارنده بود و یکباره در روز عاشورا این دختر آل طه، طعم یتیمی را می‌چشد، خداحافظی سوزناک با پدر، سیلی خوردن از دشمنان، آتش گرفتن خیمه‌ها، فرو رفتن تیغ‌ها در پا، فرار از سم اسبان، همه و همه چقدر برای یک دختر بچه قابل تحمل است؟!


رقیه پدر را می‌خواهد، تاب تحمل دوری از پدر را ندارد، همه اینها بهانه است تا هرچه زودتر به سوی پدر پر کشد و از شر قساوت‌های زمانه رهایی یابد، لعنت خدا بر خبیث‌ترین افرادی که حرمت خاندان آل الله را شکستند و دیگر جایی برای بخشش باقی نگذاشتند.


امروز، روز رقیه حسین(ع) است، رقیه‌ای که همراه با برادر کوچکش علی اصغر حماسه بزرگی را در جهان ثبت کردند تا نامشان در صف اول مریدان امامت ثبت شود، درود بیکران خداوند بر کودکی که بدنش در اثر تازیانه کبود شده بود و درود خدا به آن هنگامی که با دیدن پدر جان از بدنش خارج ‌شد.


عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمه‌ها هجوم آورده‌اند، کودکان اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) می‌برند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد، یکی از سپاهان دشمن پرسید «کجا می‌روی؟»، حضرت رقیه (س) فرمود «بابایم تشنه بود، می‌خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم»، او گفت «آب را خودت بخور، پدرت را با لب تشنه شهید کردند!»، حضرت رقیه (س) در حالی که گریه می‌کرد‌، فرمود «پس من هم آب نمی‌آشامم».

رقیه: پدرم تشنه‌ است، تا او آب نخورد، آب نمی‌نوشم

فاطمه کفیل استاد تاریخ جامعةالزهرا(س) در خصوص تشنگی حضرت رقیه در روز عاشورا به دو روایت اشاره می‌کند و می‌گوید: هنگامی که امام حسین علیه‌السلام در لحظات آخر رقیه را در آغوش می‌گیرد و لب‌های خشکیده نازدانه‌اش را می‌بوسد، در این هنگام رقیه به پدرش می‌گوید «العطش العطش، فان الظما قد احرقنی»؛ «بابا بسیار تشنه‌ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است»، امام حسین (ع) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم»، آن گاه امام حسین(ع) برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه(س) دامن پدر را گرفت و با گریه گفت «یا ابه این تمضی عنا؟»؛ «بابا جان کجا می‌روی؟ چرا از ما بریده‌ای؟»، امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد، این نشان از رابطه عمیق عاطفی بین حضرت رقیه‌ علیهاالسلام و اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام دارد، با توجه به اینکه رقیه مادر نداشت و مادرش از دنیا رفته بود.


وی درباره روایت دوم، بیان می‌کند: هلال‌بن نافع، که از سربازان دشمن بود، می‌گوید «من جلوی لشکر -دشمن- بودم، دیدم حسین(ع)، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان می‌آید، در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گام‌های لرزان، دوان دوان به دنبال او شتافت و خود را به حسین رسانید،آن گاه دامن او را گرفت و صدا زد «یا ابه! انظر الی فانی عطشان»؛ «بابا جان، به من بنگر، من تشنه‌ام»، شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنه‌‌کام، مثل آن بود که بر زخم‌های دل داغدار امام حسین(ع) نمک پاشیده ‌باشند، سخن او آن چنان امام حسین(ع) را منقلب ساخت که بی‌اختیار اشک از دیدگانش جاری شد و با چشمی اشکبار به دخترش فرمود «الله یسقیک فانه وکیلی»، «خدا ترا سیراب می‌کند؛ زیرا او وکیل و پناهگاه من است»، هلال می‌گوید «پرسیدم، این دخترک که بود و چه نسبتی با حسین داشت؟»، به من پاسخ دادند «او رقیه دختر سه ساله حسین است».

آن عصر عاشوراست، دشمنان برای غارت خیمه‌ها هجوم آورده‌اند، کودکان اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اثر تشنگی در خطر هلاکت هستند، هنگامی که آب را برای رقیه (س) می‌برند، آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد



قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم

‌پس از اینکه هیاهو در دشت نینوا به خاموشی می‌گراید و خاندان آل طه پس از یک روز پر از مصیبت با بدن‌های زخمی مدتی کوتاه را به استراحت می‌گذارند و در شب شام غریبان،‌ حضرت زینب (س) در زیر خیمه نیم سوخته‌ای، خواب بر چشمانش سنگینی می‌کند، در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دید، عرض کرد «مادرجان،‌ آیا از حال ما خبر داری؟!»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «تاب شنیدن ندارم»، حضرت زینب (س) عرض کرد «پس شکوه‌ام را به چه کسی بگویم؟»، حضرت فاطمه زهرا (س) فرمود «من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین (ع) جدا می‌کردند،‌ حاضر بودم، اکنون برخیز و رقیه (س) را پیدا کن».


در این هنگام حضرت زینب سراسیمه از خواب برخاست، هر چه صدا زد، ‌حضرت رقیه (س) را نیافت و با خواهرش ام کلثوم(س)،‌ درحالی که گریه می‌‌کردند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛‌ تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند، کنار بدن‌های پاره پاره؛ رقیه (س) را دیدند که خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده‌ و درحالی که دست‌هایش را به سینه پدر چسبانیده است، درد دل می‌کند، حضرت زینب (س) او را نوازش داد و در این وقت سکینه (س) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند، در مسیر راه،‌ سکینه (س) از رقیه (س) پرسید «چگونه پیکر پدر را پیدا کردی؟»، او پاسخ داد «آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، ‌من در اینجا هستم».

السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک

این استاد جامعة‌الزهرا(س) درباره شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها بیان می‌کند: آن گونه کامل بهایی نقل می‌کند که حضرت رقیه خیلی گریه می‌کردند که از شدت گریه زنان اهل بیت به گریه افتادند بعد می‌گوید از شدت گریه زنان آل طه، یزید از خواب بیدار می‌شود و می‌پرسد که چه شده است، که به او می‌گویند کودک حسین خیلی بی تابی می‌کند و یزید دستور می‌دهد سر مبارک امام حسین را نزد رقیه علیهاالسلام ببرند. کامل بهایی نقل می‌کند که وقتی سر را به نزد حضرت رقیه آوردند که ایشان بیشتر گریه کردند و ترسیدند و فریاد زدند و طولی نکشید که جان از بدنشان پر کشید.


وی به روایت دیگری اشاره می‌کند و می‌گوید: پس از اینکه سر امام حسین علیه‌السلام را به حضرت رقیه دادند، چون نظر آن حضرت بر سر مبارک افتاد، پرسید «ماهذا الراس؟»؛ «این سر کیست؟»، گفتند «هذا راس ابیک»؛ «این‌ سر مبارک پدر توست»، پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشته و در بر گرفت و شروع به گریستن کرد و گفت «پدرجان،‌ کاش من فدای تو می‌شدم، ‌کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم و کاش می‌مردم و در زیر خاک می‌بودم و نمی‌دیدم، محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است»، پس آن قدر گریست که بیهوش شد.


کفیل با اشاره به صحبت کردن سر امام حسین علیه‌السلام بر بالای نیزه با دختر سه ساله‌‌شان، ابراز می‌دارد: حارث که یکی از لشگریان یزید بود گفت «یزید دستور داد سه روز اهل بیت را در دم دروازه شام نگه‌دارند تا چراغانی شهر شام کامل شود، حارث می‌گوید «شب اول من به شکل خواب بودم،‌ دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد، دید لشگر از خستگی راه خوابیده‌اند و کسی بیدار نیست، اما فوراً از ترسش بازنشست، باز بلند شد و چند قدم به طرف سر حسین آمد که بر درختی که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود، آری،‌ به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت،‌ تا چند مرتبه، آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، کلماتی فرمود و اشک ریخت، سپس دیدم سر حسین پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت «السلام علیک یا ابناه وامصیبتاه بعد فراقک واغربتاه بعد شهادتک»؛ «سلام بر تو ای بابای من، وای از شدت اندوه بعد از فراق تو، وای از غریبی بعد از شهادت تو».


زیارتنامه حضرت رقیه(س)


بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا سیدتنا رقیه علیک تحیة والسلام ورحمة الله وبرکاته السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب، السلام علیک یا بنت فاطمة الزهراء سیدة نساء العالمین، السلام علیک یا بنت خدیجة الکبری ام المؤمنین و المؤمنات، السلام علیک یا بنت ولی الله، السلام علیک یا اخت ولی الله، السلام علیک یا بنت الحسین الشهید، السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیدة، السلام علیک ایتها الرضیة المرضیة، السلام علیک ایتها التقیة النقیة، السلام علیک ایتها الزکیة الفاضلة، السلام علیک ایتها المظلومة البهیة، صلی الله علیک و علی روحک و بدنک فجعل الله منزلک و ماواک فی الجنة مع ابائک و اجدادک الطیبین الطاهرین المعصومین، السلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار و علی الملائکه الحافین حول حرمک الشریف ورحمة الله وبرکاته وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطیبین الطاهرین برحمتک یا ارحم الراحمین»
Correspondent: Ali Bagheri Kakash
وقایع روز دوم محرم الحرام ( روز دوم محرم - سال 61 هجرى قمرى )



ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا.
امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت .

با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض ‍ کرد و به آن اقدام نمود.

امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد.

حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء


پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
ولادت امام حسین (علیه السلام)

وقایع روز دوم محرم الحرام,اتفاقات روز دوم محرم,ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا



وقایع روز دوم محرم الحرام, روز دوم محرم

در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به "قیس بن مسهّر" دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:

"اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛

خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی."


در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .

قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم .
Correspondent: Ali Bagheri Kakash