گویند، چون پسر مولانا محتشم درگذشت، مرثیه ای به جهت او گفت. شبی حضرت علی (علیه السلام) را در خواب دید. فرمود: «ای محتشم! از برای فرزند خود مرثیه گفتی، چرا برای قرة العین من نگفتی؟!» صبح بیدار شده، در اندیشه این خواب بود، که شبی دیگر بار، در خواب دید که فرمود: «مرثیه به جهت فرزندم حسین بگو!» عرض کرد که فدایت شوم! چه بگویم؟! فرمودند که بگو:
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
بیدار شد مصرع دیگر در خاطرش بود همان ساعت به یُمن توجّه امیرالمؤمنین(علیه السلام) شروع کرد، تا به این مصرع رسید:
«هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال...»
مصرع دیگر به خاطرش نمی رسید... چند روز بر این بگذشت، شبی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را در خواب دید که فرمودند:
«او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال!»
غرض این که شبهه ای در این نیست که مرثیه ی آن مرحوم، قبول جناب حضرت رسول مختار(صلی الله علیه و آله) است، لهذا این قبولیّت را به هم رسانیده است و الّا بهتر از این شعر می توان گفت...
چو این آسان گرفتم، می شود ربط سخن حاصل
قبول خاطر دل ها خداداد است، می دانم!