🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

🌐 پایگاه خبری بوعلی 🌐

نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ
متولد 1996 در MIS ، خبرنگار و روزنامه نگار
شناسه الکترونیکی ثبت ملی محتوای دیجیتال( کد شامد): 1-1-765329-64-0-1
در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند و روح ها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ اما در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، و روح‌ ها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است.
نوشتن، یک عمل هنرى است ؛زیادتر نگویید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. این‏ها آن وظایف ماست

🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻

💮بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💮

اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْ‌سِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾
لَا إِکْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ‌شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ‌ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْ‌وَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾
اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُ‌وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾

🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹

بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات
logo-samandehi پایگاه اطلاع‌رسانی دکتر سعید جلیلی

سال نو میلادی

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز بصیرت

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز پتروشیمی

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

«إِنَّا للهِ وإِنّا إِلَیهِ راجِعُونَ»

 

سانحه تاسف بار و دلخراش تصادف در جاده خرمشهر – اهواز و درگذشت جمعی از هم استانی‌های عزیز از جمله تعدادی از کارگران دلسوز و متعهد موجب تاثر و تاسف عمیق شد.

 

حادثه‌ای که دل هر آدمی را به درد آورد و باعث تالم خاطر هموطنان شد، سانحه‌ای دلخراش که باعث از دست دادن ۱۰ نفر از عزیزان شد و خانواده‌های آن‌ها که همگی از اهالی شادگان هستند را داغدار کرد.

 

فقدان این عزیزان تلاشگر و خدوم را به خانواده‌های محترم آن‌ها و جامعه کارگری و مردم خوزستان تسلیت عرض کرده و از خداوند سبحان برای جان باختگان رحمت واسعه و رضوان الهی و برای خانواده مکرم و داغدارشان صبر جمیل و اجر جزیل و برای مصدومان این حادثه آرزوی بهبودی و شفای عاجل مسألت داریم.

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

ولادت حضرت عیسی مسیح

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز ثبت احوال

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

 

"من المومنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر" 

 

خبر شهادت برادر انقلابی، دلسوز و دیپلمات برجسته و ارزشی کشورمان حسن ایرلو سفیر جمهوری اسلامی ایران در دولت نجات ملی یمن بسیار تاسف بار و جانسوز بود، شخصیتی که در خانواده‌ای شهیدپرور و انقلابی پرورش یافت و بازمانده ای از قافله شهدا بود که سحرگاه امروز روح بلندش به برادران شهیدش پیوست.

 

این شهید گرانقدر عمر پربرکت خویش را در مسیر حفظ و اعتلای نظام اسلامی گذراند، در این راه پر افتخار برای منافع کشور و نظام اسلامی مجاهدت کرد، در برهه­ های مختلف انقلاب اسلامی در دفاع از ارزش ها و معارف بلند اسلامی گام برداشت و در جبهه مقاومت نقش آفرینی نمود و برای احقاق حق ملت آزادی خواه و ستم دیده منطقه فعالیت نمود.

 

ضمن احترام و تکریم به تمامی مجاهدت های این عزیز و ارج نهادن به اقدامات مخلصانه، صلح جویانه و انسان‌دوستانه این برادر والا مقام، آرزوی علو درجات، آمرزش و مغرفت الهی، هم نشینی با اهل بیت (علیهم السلام) را در این ایام حزن و اندوه فاطمیه مسئلت می نمایم و عروج این جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی را به خانواده معزز ایشان، به ویژه همسر مکرم و همه بستگان و همکاران وزارت امور خارجه تبریک و تسلیت می‌گویم و صبر و اجر از درگاه احدیت آرزومندم

 

                                  مهندس علی باقری کاکش

 

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

شب یلدا

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

 

غذای گرم یا غذای سرد؛ کدام برای بدن بهتر است؟

 

محققان دریافته‌اند، کسانی که غذا‌های سرد را به غذا‌های گرم ترجیح می‌دهند معمولاً کالری بیشتری دریافت می‌کنند.

بستنی وقتی سرد است مزه‌ی شیرین تری دارد و گوشت گرم خوشمزه‌تر به نظر می‌رسد. با این حال، تنها تفاوت غذای گرم و سرد در طعم آن‌ها نیست. در ادامه می‌خواهیم ببینیم خوردن غذای گرم و سرد چه تأثیری بر بدن دارد.

 

۱- کسانی که غذا‌های سرد را ترجیح می‌دهند کالری بیشتری دریافت می‌کنند

 

تحقیق جدیدی نشان داده، این باور اشتباه وجود دارد که غذای گرم کالری بیشتری دارد، چون زودتر سیرمان می‌کند. با این حال، محققان متوجه شدند کسانی که غذا‌های سرد را به غذا‌های گرم ترجیح می‌دهند معمولاً کالری بیشتری دریافت می‌کنند. آن‌ها دست کم ۳۱ درصد کالری، دست کم ۳۷ درصد چربی و بیش از ۲۲ درصد کربوهیدرات دریافت می‌کنند. این مشکل در افراد چاق مشهودتر بود و یک راه حل برای آن خوردن یک غذای گرم به همراه یک سالاد سرد است.

 

۲- هضم غذای سرد برای بدن دشوارتر است

 

بدن ما برای هضم مواد غذایی، دمای آن‌ها را به دمای مرکزی خود می‌رساند. این بدان معنی است که وقتی غذای سردی می‌خوریم، بدن باید با تلاشی مضاعف ابتدا آن را گرم و سپس هضمش کند. مثلاً هضم سوپ گرم تنها ۱۵ دقیقه از معده‌ی ما وقت می‌گیرد. اما هضم مواد لبنی، به ویژه بستنی، بین ۳۰ دقیقه تا ۲ ساعت به طول می‌انجامد.

 

این بدان معنی نیست که باید خوردن غذای سرد را کنار بگذاریم، چون به ویژه، میوه و سبزیجات بهتر است که خام مصرف شوند. در مورد باقی غذا‌های سرد می‌توانید هنگام خوردن، آن‌ها را بیشتر در دهان خود نگه دارید تا آنزیم‌های موجود در بزاق دهان در عین گرم کردن غذا، آن را به تدریج تجزیه هم کنند.

 

۳- غذا‌های گرم معمولاً مغذی ترند

 

غذای گرم راحت‌تر هضم می‌شود و در نتیجه، تمام مواد مغذی آن بسیار سریع‌تر جذب بدن می‌گردد. علاوه بر آن، بعضی سبزیجات مثل گوجه فرنگی، وقتی پخته می‌شوند، میزان لیکوپین آن‌ها افزایش می‌یابد. غلات گرم، مانند جو، سرشار از فیبر هستند و آن قند زیادی که غلات سرد را معمولاً با آن‌ها طعم دار می‌کنند را ندارند.

 

با این حال، ایراد پختن میوه‌ها و سبزیجات این است که ویتامین‌های آن‌ها از بین می‌رود؛ بنابراین بهترین کار این است که تا جایی که می‌شود آن‌ها را کمتر بپزید. فرقی نمی‌کند چه روشی برای پخت آن‌ها دارید؛ به خاطر داشته باشید نباید آن‌ها را آنقدر بپزید که کاملاً نرم شوند. تا جایی این کار را انجام دهید که کماکان مقداری ترد باشند.

 

۴- آب سرد زودتر از آب گرم جذب می‌شود

 

آب سرد بسیار سریع‌تر از معده خارج می‌شود و بنابراین در مقایسه با آب گرم، بهتر جذب می‌گردد. یک فایده‌ی دیگر آب سرد این است که استقامت کسانی را زیاد می‌کند که هر روز یا اغلب اوقات ورزش می‌کنند. علاوه بر این، تحقیقات نشان داده گرم بودن آب باعث می‌شود آب کمتری بنوشید، امری که می‌تواند منجر به کم آب شدن بدن شود. از سویی دیگر، بهترین دما برای نوشیدن آب، نسبتاً سرد (۱۶ درجه سانتیگراد) است.

 

چون در این حالت آب بیشتری می‌نوشیم و کمتر عرق می‌کنیم. با این حال، اگر به مشکل یا بیماری دچار هستید که بر روی مری تان اثر می‌گذارد، باید در نوشیدن آب سرد احتیاط کنید. در چنین مواردی باید آب گرم بنوشید تا مری اذیت نشود.

 

۵- با غذای گرم بیشتر سیر می‌مانیم

 

علتش آن است که غذای گرم اشتهای غذا خوردن را دیرتر بازمی گرداند. این به دلیل مواد مغذی است که غذا را پُر کرده و مزه‌ی آن را بسیار بهتر می‌کنند. به همین دلیل بسیار بیشتر احساس رضایت می‌کنید و با سرعت کمتری غذایتان را می‌خورید. وقتی غذای خود را به آرامی می‌خورید، مغزتان با دریافت سیگنال‌هایی متوجه می‌شود که به تدریج در حال سیر شدن هستید؛ بنابراین آرام خوردن غذا این امکان را به شما می‌دهد که به اندازه‌ی نیازتان غذا بخورید و بعد از تمام شدن غذا، اشتها به مدت طولانی تری سرکوب می‌شود. یک مثال خوب در این مورد سوپ است که نه تنها گرم خورده می‌شود، بلکه تقریباً چیزی جز آب نیست. مایع بودن این غذا کمک می‌کند آن را راحت‌تر بخورید و سریع‌تر از غذا‌های جامد و سرد، سیرتان می‌کند.

 

۶- غذای سرد می‌تواند دمای بدن را بالا ببرد

 

در گرما و حس خوشایندی که غذا‌ها و نوشیدنی‌های گرم، مثل سوپ، قهوه و چای، به ما می‌بخشند، شکی نیست. اما بعضی غذا‌ها و نوشیدنی‌های سرد هم می‌توانند باعث بالا رفتن دمای بدن شوند. مثلاً بستنی یک خوراکی خوشمزه است که در ماه‌های سرد سال ممکن است بعد از خوردنش ابتدا احساس سرما، اما اندکی بعد، احساس گرما کنید.

 

علتش چربی و پروتئین زیاد آن است که باعث می‌شود هنگام هضم بستنی بدن گرم شود. به علاوه، بدن برای هضم چربی، انرژی بسیار بیشتری مصرف می‌کند، تلاشی که دمای بدن را بالا می‌برد و باعث می‌شود بیشتر احساس گرما کنید.

 

۷- غذای گرم سلامت روده‌ها را بهبود می‌بخشد

 

پخت غذا با دمای بالاتر از ۶۵ درجه سانتیگراد، زنده ماندن و آسیب زدن به شما را برای هر نوع میکرو ارگانیسمی بسیار دشوار می‌کند. این مسأله در مورد آبی که از کیفیت آن مطمئن نیستید هم صدق می‌کند. از سویی دیگر، نوشیدنی‌های گازدار سرد مثل نوشابه، می‌توانند معده را اذیت کنند و حتی باعث حالت تهوع شوند. غذای سرد می‌تواند باعث تشکیل گاز در روده‌ها هم شود، امری که می‌تواند منجر به نفخ گردد.

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

محمد هاشمی سرپرست مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی وزارت بهداشت گفت: با مشاهده سویه امیکرون کرونا در ایران، جلسه اضطراری ستاد مقابله با کرونای وزارت بهداشت با حضور وزیر بهداشت در محل این وزارتخانه برگزار شد.

 

هاشمی ادامه داد: از سوی همه اعضا درخصوص تدوین پروتکل‌های جدید بهداشتی بحث و تبادل نظر شد. همچنین اعضای ستاد نظرات و پیشنهادات خود را جهت ارائه به ستاد ملی کرونا مطرح کردند.

 

او با اشاره به اینکه نتایج جلسه امروز در خصوص تمهیدات اندیشیده شده جهت جلوگیری از شیوع سویه جدید در کشور متعاقبا اعلام و اطلاع رسانی خواهد شد،گفت: اعضای جلسه به ضرورت استفاده از ماسک، تزریق واکسن بویژه دریافت دوز سوم واکسن اعلام شده و رعایت شیوه‌های بهداشتی تاکید کردند

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

 

 

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

 

به نام خداوند بخشنده مهربان

 

 

 

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَیهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ

 

از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلی اللّه علیه

 

 

 

وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَی اَبی رَسُولُ اللَّهِ فی

 

و آله، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در

 

 

 

بَعْضِ الاْیامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیک السَّلامُ قالَ

 

بعضی از روزها و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام فرمود:

 

 

 

اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

 

من در بدنم سستی و ضعفی درک می کنم، گفتم: پناه می دهم تو را به خدا ای پدرجان از سستی و ضعف

 

 

 

فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینی بِالْکساَّءِ الْیمانی فَغَطّینی بِهِ فَاَتَیتُهُ بِالْکساَّءِ

 

فرمود: ای فاطمه بیاور برایم کساء یمانی را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانی را برایش آوردم

 

 

 

الْیمانی فَغَطَّیتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیهِ وَاِذا وَجْهُهُ یتَلاَلَؤُ کاَنَّهُ الْبَدْرُ

 

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو می نگریستم و در آن حال چهره اش می درخشید همانند ماه

 

 

 

فی لَیلَةِ تَمامِهِ وَکمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِی الْحَسَنِ قَدْ

 

شب چهارده پس ساعتی نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و

 

 

 

اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیک السَّلامُ یا قُرَّةَ عَینی

 

گفت سلام بر تو ای مادر گفتم: بر تو باد سلام ای نور دیده ام

 

 

 

وَثَمَرَةَ فُؤ ادی فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ

 

و میوه دلم گفت: مادرجان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی

 

 

 

جَدّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّک تَحْتَ الْکساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ

 

جدم رسول خدا است گفتم: آری همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف

 

 

 

نَحْوَ الْکساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْ

 

کساء رفت و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار ای رسول خدا آیا به من اذن می دهی

 

 

 

اَدْخُلَ مَعَک تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ وَعَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَیا

 

که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام ای فرزندم و ای

 

 

 

صاحِبَ حَوْضی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکساَّءِ فَما کانَتْ

 

صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت

 

 

 

اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِی الْحُسَینِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا اُمّاهُ

 

ساعتی نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت: سلام بر تو ای مادر

 

 

 

فَقُلْتُ وَعَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَیا قُرَّةَ عَینی وَثَمَرَةَ فُؤ ادی فَقالَ

 

گفتم: بر تو باد سلام ای فرزند من و ای نور دیده ام و میوه دلم فرمود:

 

 

 

لی یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّی رَسُولِ

 

مادر جان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم گویا بوی جدم رسول

 

 

 

اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّک وَاَخاک تَحْتَ الْکساَّءِ

 

خدا (ص)است گفتم آری همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند

 

 

 

فَدَنَی الْحُسَینُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ

 

حسین نزدیک کساء رفته گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار، سلام

 

 

 

عَلَیک یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکونَ مَعَکما تَحْتَ الْکساَّءِ

 

بر تو ای کسی که خدا او را برگزید آیا به من اذن می دهی که داخل شوم با شما در زیر کساء

 

 

 

فَقالَ وَعَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَیا شافِعَ اُمَّتی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ

 

فرمود: و بر تو باد سلام ای فرزندم و ای شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با

 

 

 

مَعَهُما تَحْتَ الْکساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِک اَبُوالْحَسَنِ عَلِی بْنُ اَبی طالِبٍ

 

آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن علی بن ابیطالب وارد شد

 

 

 

وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیک السَّلامُ یا اَبَا

 

و فرمود سلام بر تو ای دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام ای ابا

 

 

 

الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک رائِحَةً

 

الحسن و ای امیر مؤ منان فرمود: ای فاطمه من بوی خوشی نزد تو استشمام می کنم

 

 

 

طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ اَخی وَابْنِ عَمّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ

 

گویا بوی برادرم و پسر عمویم رسول خدا است؟ گفتم: آری این او است که

 

 

 

وَلَدَیک تَحْتَ الْکساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِی نَحْوَ الْکساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک

 

با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس علی نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو

 

 

 

یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَکونَ مَعَکمْ تَحْتَ الْکساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیک

 

ای رسول خدا آیا اذن می دهی که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو

 

 

 

السَّلامُ یا اَخی یا وَصِیی وَخَلیفَتی وَصاحِبَ لِواَّئی قَدْ اَذِنْتُ لَک

 

باد سلام ای برادر من و ای وصی و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

 

 

 

فَدَخَلَ عَلِی تَحْتَ الْکساَّءِ ثُمَّ اَتَیتُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ

 

پس علی نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام

 

 

 

عَلَیک یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَن اَکونَ مَعَکمْ تَحْتَ الْکساَّءِ

 

بر تو ای پدرجان ای رسول خدا آیا به من هم اذن می دهی که با شما در زیر کساء باشم؟

 

 

 

قالَ وَعَلَیک السَّلامُ یا بِنْتی وَیا بَضْعَتی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلْتُ تَحْتَ

 

فرمود: و بر تو باد سلام ای دخترم و ای پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نیز به زیر

 

 

 

الْکساَّءِ فَلَمَّا اکتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکساَّءِ اَخَذَ اَبی رَسُولُ اللَّهِ

 

کساء رفتم، و چون همگی در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا

 

 

 

بِطَرَفَی الْکساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیدِهِ الْیمْنی اِلَی السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ

 

دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوی آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا

 

 

 

هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیتی وَخاَّصَّتی وَحاَّمَّتی لَحْمُهُمْ لَحْمی وَدَمُهُمْ دَمی

 

اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

 

 

 

یؤْلِمُنی ما یؤْلِمُهُمْ وَیحْزُنُنی ما یحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ

 

می آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه می اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد

 

 

 

وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ

 

و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنی کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد

 

 

 

مِنّی وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِک وَبَرَکاتِک وَرَحْمَتَک وَغُفْرانَک

 

اینان از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهای خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت

 

 

 

وَرِضْوانَک عَلَی وَعَلَیهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً

 

و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدی را و پاکیزه شان کن بخوبی

 

 

 

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکتی وَیا سُکانَ سَمواتی اِنّی ما خَلَقْتُ

 

پس خدای عزوجل فرمود: ای فرشتگان من و ای ساکنان آسمانهایم براستی که من نیافریدم

 

 

 

سَماَّءً مَبْنِیةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً وَلا

 

آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه

 

 

 

فَلَکاً یدُورُ وَلا بَحْراً یجْری وَلا فُلْکاً یسْری اِلاّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ

 

فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در جریان را مگر بخاطر دوستی این

 

 

 

الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ الامینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ

 

پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند

 

 

 

تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ

 

در زیر کساء؟ خدای عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند:

 

 

 

هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لی اَنْ

 

آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن می دهی

 

 

 

اَهْبِطَ اِلَی الارْضِ لاِکونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَک

 

که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آری به تو اذن دادم

 

 

 

فَهَبَطَ الامینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِی

 

پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت: سلام بر تو ای رسول خدا، (پروردگار) علی

 

 

 

الاعْلی یقْرِئُک السَّلامَ وَیخُصُّک بِالتَّحِیةِ وَالاکرامِ وَیقُولُ لَک

 

اعلی سلامت می رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و می فرماید:

 

 

 

وَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیةً وَلا

 

به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه

 

 

 

قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً وَلا فَلَکاً یدُورُ وَلا بَحْراً یجْری وَلا

 

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریای روان و نه کشتی در

 

 

 

فُلْکاً یسْری اِلاّ لاَجْلِکمْ وَمَحَبَّتِکمْ وَقَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکمْ

 

جریان را مگر برای خاطر شما و محبت و دوستی شما و به من نیز اذن داده است که با شما

 

 

 

فَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیک السَّلامُ یا

 

در زیر کساء باشم پس آیا تو هم ای رسول خدا اذنم می دهی؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام ای

 

 

 

اَمینَ وَحْی اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْتَ

 

امین وحی خدا آری به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر

 

 

 

الْکساَّءِ فَقالَ لاَبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیکمْ یقُولُ اِنَّما یریدُ اللَّهُ

 

کساء شد و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوی شما وحی کرده و می فرماید: ((حقیقت این است که خدا می خواهد

 

 

 

لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِی لآَبی

 

پلیدی (و ناپاکی ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگی کامل )) علی علیه السلام به پدرم گفت:

 

 

 

یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ

 

ای رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتی (و چه شرافتی ) نزد

 

 

 

اللَّهِ فَقالَ النَّبِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیاً

 

خدا دارد؟ پیغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )

 

 

 

ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الآَرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ

 

برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلی از محافل مردم زمین که در آن گروهی از

 

 

 

شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکةُ

 

شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان

 

 

 

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِی اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا

 

و برای آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، علی (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما

 

 

 

وَرَبِّ الْکعْبَةِ فَقالَ النَّبِی ثانِیاً یا عَلِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً

 

رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: ای علی سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت

 

 

 

وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیاً ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ

 

برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلی از محافل

 

 

 

اَهْلِ الاَرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ

 

مردم زمین که در آن گروهی از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکی باشد جز

 

 

 

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ

 

آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکی جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهی باشد جز آنکه

 

 

 

وَقَضَی اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِی اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکذلِک

 

خدا حاجتش را برآورد، علی گفت: بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین

 

 

 

شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکعْبَة

 

سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند

 

 

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز پژوهش

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

شهید دستغیب

این مطلب به زندگی مجاهد شهید، عالم بزرگوار، سید عبدالحسین دستغیب اختصاص دارد که به مناسبت سالروز شهادتش منتشر می شود: 

 

 

 

آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (۱۲۹۲-۱۳۶۰ ه.ش یا ۱۳۳۲-۱۴۰۲ ه.ق)، معروف به شهید دستغیب، مجتهد شیعه اهل شیراز و از علمای اخلاق و از رهبران و مبارزان انقلاب اسلامی‌ ایران بود. بیشترین شهرت ایشان به سبب درس اخلاق و کتاب‌ های اخلاقی اوست و کتاب گناهان کبیره، قلب سلیم، داستان‌های شگفت از جمله آثار اوست.

 

 

 

وی پس از انقلاب اسلامی‌ به امامت جمعه شیراز منصوب شد و پس از عمری خدمت به مردم و انقلاب اسلامی‌ و تدریس، تالیف و تربیت انسان‌ ها به دست گروهک منافقین، ترور شد و به عنوان سومین شهید محراب در انقلاب اسلامی‌ نام گرفت.

 

 

 

زندگینامه شهید دستغیب 

‌شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب در روز عاشورا سال ۱۳۳۲ ق. در شیراز به دنیا آمد و چون آن ایام، روزهای شهادت امام حسین (علیه‌السلام) بود نامش را «عبدالحسین» نهادند.

 

 

 

خاندانش از سادات حسنی و حسینی به شمار می‌ رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. نسب عبدالحسین با سی و دو واسطه به زید شهید فرزند امام سجاد (علیه‌السلام) می‌ رسد.

 

 

 

از این خاندان در طول تاریخ، عالمان بزرگ برخاسته‌ اند از جمله امیر فضل‌الله بن محب حسینی (متوفای ۱۰۴۳)، سید حکیم دستغیب (متوفای ۱۰۷۷)، میرزا ابوالحسن دستغیب (متوفای بعد از ۱۳۰۰ ق.) میرزا هدایت‌ الله (متوفی ۱۳۲۰ ق.) میرزا ابومحمد دستغیب و آقا سیدمحمدتقی دستغیب پدر سیدعبدالحسین.

 

 

 

تحصیلات

 

آیت الله سید عبدالحسین درس را از مکتب‌خانه شروع کرد و با فراگیری قرآن و نصاب و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت و پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامی‌ کرد و درس‌ های ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند. در سال ۱۳۴۲ ق. در حالی که یازده ساله بود پدر را از دست داد و در نوجوانی از نعمت پدر محروم شد.

 

 

 

پس از فوت پدر، تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد. صدرالمتألهین شیرازی و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.

 

 

 

ایشان در حوزه شیراز مدت ها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی، و آیت الله ملا علی‌اکبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند؛ پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف حجاب رضاخانی بود و دستغیب جوان در همان سنین (حدود ۲۵ سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به حرکت به سوی نجف شد.[۱]

 

 در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام اجتهاد نایل آمد.

 

 

 

استادان شید دستغیب

 

آیات عظام:

 

سید ابوالحسن اصفهانی

 

آقا ضیاءالدین عراقی

 

آقا سید باقر اصطهباناتی

 

شیخ محمد کاظم شیرازی

 

از استادان علمی‌ او در حوزه علمیه نجف بودند.

سیر و سلوک

 

شهید عبدالحسین دستغیب به درس و بحث بسنده نکرده و دنبال استاد اخلاقی بود که در مکتب عرفانی او به سیر و سلوک بپردازد، تا اینکه در همان ایام تحصیل در نجف به محضر استاد اخلاق حوزه نجف، عارف نامور میرزا محمدعلی قاضی تبریزی(رضوان‌ الله‌ علیه) راه یافت و در مکتب عرفانی او رشد کرد.

 

 

 

پس از گذشت چند سال مرحوم قاضی به سرای باقی شتافت و او به محضر آیت‌ الله محمدجواد انصاری همدانی راه یافت و مدت ها تحت نظر وی راه‌ های معرفت نفس را طی کرد. ارتباط او با آیت الله انصاری همدانی در ایامی‌ بود که وی در شیراز به سر می‌برد و برای استفاده از استاد به همدان می‌ رفت.

 

 

 

بازگشت از نجف به وطن

 

در سال ۱۳۲۱ ش. آیت الله دستغیب بر خلاف میل خود و به توصیه استادانش به ایران بازگشت. بنابراین سید با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت کرد.

 

 

 

علت بازگشت

 

آیت الله دستغیب، خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزی به درس آقا شیخ محمد کاظم شیرازی حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما به شیراز برگردید. او در حالی که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، آینده درخشانی در فقاهت خواهد داشت، اما قصد بازگشت کرد.

 

 

 

 داستان حاج مؤمن

 

داستانی که حاج مؤمن شیرازی حکایت کرده نشان از توجه اولیاء الهی به سیدعبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: در جوانی خادم مسجد سردزک بودم. مدتها بود که آرزوی دیدار حضرت حجت (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) را داشتم، شوق دیدار چنان در جانم شعله می‌کشید که خورد و خوراک را از من گرفته، از خوردن و آشامیدن غافل می‌شدم، با این حال عهد کردن تا آقا را نبینم چیزی نخورم.

 

دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم، تشنگی بر من سخت گرفت بناچار جرعه‌ای آب نوشیدم و بیهوش شدم، ناگاه صدایی را شنیدم که مرا صدا می‌زند. حاج مؤمن برخیز مگر نمی‌دانی کاری که انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین اسلام حرام است. دیگر از این کارهای نامشروع بپرهیز.

 

از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم که چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم، به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا می‌فرستد، بخور. آقا سیدهاشم (امام جماعت مسجد سردزک) نیز به مشهد می‌روند شما هم با ایشان بروید. چون به قم رسیدید شخصی را ملاقات خواهید کرد، به دستورش رفتار کنید آنگاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت کردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.

 

به حال خود که آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچ‌کس نبود شنیدم کسی کوبه در را می‌کوبد. رفتم در را باز کردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر کشیده و شناخته نمی‌شد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.

 

چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید که تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم در خود قدرت عجیبی احساس کردم و مشغول کارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سیدهاشم به طرف مشهد حرکت کردیم. دو روز در قم ماندیم. در یکی از روزها در حرم حضرت معصومه زیارت می‌خواندم که مردی قباپوش با عبایی قهوه‌ای بر دوش و کلاه پشمی‌ معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات می‌کنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. با وقار بود و متین و آثار زهد و تقوا در چهره‌اش نمایان. گفت به تهران می‌روید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم کرد.

 

(او با ما همسفر شد و) چون نزدیک مشهد رسیدیم و گنبد حضرت رضا (علیه‌السلام) درخشش کرد ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامه‌ها برای الان بوده است، حاج مؤمن، مرگ من نزدیک شده، غسل و کفن و دفن من به عهده شماست. کفنم را همراه آورده‌ام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاک سپاری، گفتم حالا تکلیف من چیست؟ گفت:

 

سیدی از اهل شیراز که تحصیلاتش در نجف تمام شده به شیراز بر می‌گردد با او مجالست داشته و همراهش باش که برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است که مسجد جامع شیراز را که زیر خاک پوشیده است با کمک مردم احیا می‌کند. شما قبل از آن سید می‌میرید و آن سید عهده‌دار دفن شما خواهد شد. بدان که آن سید را شهید می‌کنند.

 

آن مرد در همان محل رو به قبله خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، با شکوه فراوانی به خاک سپردیم

فعالیت‌ های شهید دستغیب در شیراز

 

با آمدن شهید دستغیب به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه رمضان نزدیک می‌ شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) نخاله‌ برداری و آماده انجام مراسم ماه رمضان شود. این کار با زحمت فراوان انجام شد و مسجد تا حدودی آماده پذیرایی زائران شد.

 

 

 

پس از ماه رمضان و زمینه‌سازی‌ ها آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت در آورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا کنند. بر این اساس کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر سید شیرازی و مردم مؤمن آن دیار کار تکمیل بنا پایان یافت. از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگی وسیعی را شروع کرد.

 

 

 

او که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود انسان‌های زیادی را جذب مسجد کرد. شیوه‌های تربیت اسلامی‌ را در قالبی لطیف برای نسل‌های جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی‌ همت گماشت. بسیاری از سوره‌های قرآن را در آن روزگاران تفسیر کرد و زمینه تربیت عده‌ای را فراهم نمود. این برنامه‌های زندگی‌ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ به خوبی پیش می‌رفت و او در این کار پر توفیق‌ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آنها و تأسیس مراکز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری مستمندان همه را عهده‌دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.

 

 

 

خصوصیات آیت الله دستغیب 

 

گرچه آیت الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی‌ کرد و زمان بسیاری به این کار اختصاص می‌ داد، حال و هوای دعا و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب‌ پذیری بیشتری وجود دارد باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر بهره جست.

 

 

 

همسر ایشان نقل می‌ کند که در برخی از شب‌ ها ناله‌ های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می‌ ربود و نمی‌ توانستم بخوابم. به غذایی ساده بسنده می‌ کرد و زیاد می‌ شد که به نان و پنیری راضی بود. بعضی روزها با نان پیاز سر می‌ کرد و هرگز معترض نبود.

 

بعضی از شب‌ ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شب‌ های ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به خداوند قیام می‌ کردند.

 

 

 

برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی‌ اش همه از خودسازی‌ های پیوسته در طول عمرش حکایت می‌ کرد. با اینکه هشت فرزند داشت به امور همه با صبر و حوصله می‌ پرداخت و خیلی مراقب بود بچه‌ ها مادرشان را اذیت نکنند اساسا او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ‌گاه برای بیدار کردن بچه‌ ها برای نماز صبح یا کار دیگر سرزده بر آنها وارد نمی‌ شد بلکه در می‌ زد و آنها را صدا می‌ کرد. یکی از دختران ایشان می‌ گوید: برای نماز صبح در می‌ زد و مرا چون خیلی زود بیدار می‌ شدم و سحر خیز بودم با این عنوان زیبا صدا می‌ زد: خانم بهشتی، خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!

 

صبح‌ ها به پیاده‌ روی می‌ رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می‌ کرد. در راه بازگشت نان می‌ خرید و به خانه می‌ آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می‌ کرد. ما را صدا می‌ زد تا با هم صبحانه بخوریم.

 

 

 

در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می‌ گفت و پس از هر لقمه باز بلند می‌ گفت الحمدلله. این طور بچه‌ ها نیز یاد می‌ گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می‌ کرد نه بی‌ تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می‌ کرد. یکی از فرزندان ایشان نقل می‌ کند: هنگامی‌ که خواهرم می‌ خواست ازدواج کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود. ببین دختر جان، آقای ... را من از بچگی می‌ شناسم. فرد لایقی است. این آقا از کوچکی نمازش ترک نشده. من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می‌ شوید. نظر خودت چیست؟

 

هرچه شما بگویید آقا جان!

 

و آقا گفته بود: شما می‌ خواهید زندگی کنید، من چی بگم؟!

 

در شیوه زندگی معتقد بود که: ما باید از همه مردم سطح زندگی‌ مان پایین‌تر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند. روزی یکی از دخترانشان به ایشان می‌ گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می‌ گوید: «وصله لباست کو؟» یعنی چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل اینکه نو نیست نیازمند تعویض باشد.

 

 

 

کرامت‌ها

 

آیت الله سید عبدالحسین دستغیب همان‌ طور که در علوم رسمی‌ و اندیشه‌ های متداول علوم اسلامی‌ تلاشی پیگیر کرده و در قرآن و عترت اشتغال داشت، در تهذیب نفس - به معنای واقعی آن - و سیر و سلوک کمر همت بسته بود.

 

وجود ایشان از اندیشه مریدپروری به دور بود اما به دلیل بروز شرایط از لطافت‌ های روحی خود مدد می‌ گرفت و در راه دستگیری دیگران دریغ نمی‌ کرد . و کرامت چیزی جز این نیست که انسان از عنایت‌ های ماورای طبیعی در راه خدای متعال و به اجازه او بهره‌گیری کند. در اینجا به چند نمونه از کرامت‌ های سید اشاره می‌ کنیم .

 

 

 

زندگی مبارزاتی شهید دستغیب

 

آیت‌ الله دستغیب در مبارزات امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) از سال ۴۱ همراه و همگام با ایشان و به عنوان یک سرباز، پشتیبان امام بود. او یکی از ارکان مهم انقلاب بود و منطقه فارس به وجود او در انقلاب پیشگام شد. از همان سال‌ های ابتدای حرکت‌ های انقلابی، سید برنامه‌ های اسلامی‌ را بر ضد طاغوت با درایت رهبری کرد. از شیراز پیوسته نامه‌ ها و اطلاعیه‌ های امام و نیز سخنرانی‌ های آتشین ایشان تکثیر می‌ شد و به دور افتاده‌ترین نقاط ایران فرستاده می‌ شد، یک نوار نیز به خدمت امام ارسال می‌ شد و ایشان از روی تعجب می‌ فرمودند: این هفته سید چه گفته! چه کرده! [۴]

 

 

 

 دستگیری و زندانی‌ شدن

 

آیت‌ الله دستغیب در پی حمله به فیضیه به بسیاری از علما نامه نوشتند و آنان را نسبت به اعمال رژیم هشدار دادند و به همکاری و همدلی برای مقابله با طاغوت پهلوی دعوت کردند.

 

در حوادث ۱۵ خرداد سخنرانی شدیدی در مسجد گنج کرد و پس از آن شب به منزل آقا حمله شد، یاران ایشان توانستند او را از معرکه بیرون برند ولی در آن شب کماندوهای رژیم، بسیاری را تا سر حد مرگ شکنجه کردند، عده زیادی را دستگیر کردند و چند نفر از رجال روحانی و بزرگ شهر را به تهران بردند و پس از سه روز آقا سید عبدالحسین را نیز به زندان عشرت آباد تهران روانه کردند. ایشان پس از مدتی به عنایت خداوند و به‌ طور معجزه‌آسا از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت.[۵]

 

در سال ۱۳۴۳ نیز او را شبانه گرفته و به زندان قزل قلعه بردند و در آنجا مدتی با شهید قاضی

 

طباطبایی (اولین شهید محراب) در یک زندان بودند.

دستگیری و زندانی‌ شدن

 

آیت‌ الله دستغیب در پی حمله به فیضیه به بسیاری از علما نامه نوشتند و آنان را نسبت به اعمال رژیم هشدار دادند و به همکاری و همدلی برای مقابله با طاغوت پهلوی دعوت کردند.

 

در حوادث ۱۵ خرداد سخنرانی شدیدی در مسجد گنج کرد و پس از آن شب به منزل آقا حمله شد، یاران ایشان توانستند او را از معرکه بیرون برند ولی در آن شب کماندوهای رژیم، بسیاری را تا سر حد مرگ شکنجه کردند، عده زیادی را دستگیر کردند و چند نفر از رجال روحانی و بزرگ شهر را به تهران بردند و پس از سه روز آقا سید عبدالحسین را نیز به زندان عشرت آباد تهران روانه کردند. ایشان پس از مدتی به عنایت خداوند و به‌ طور معجزه‌آسا از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت.[۵]

 

در سال ۱۳۴۳ نیز او را شبانه گرفته و به زندان قزل قلعه بردند و در آنجا مدتی با شهید قاضی

 

طباطبایی (اولین شهید محراب) در یک زندان بودند.

 

 

 

 دیدار با امام خمینی

 

آیت‌ الله دستغیب تا سال ۱۳۵۵ همچنان در مبارزه بود و مسائل انقلاب و کشور را زیر نظر داشت. در آن سال مسافرتی به نجف کرد، با امام دیدار کردند و در مسائل مختلف انقلاب به بحث و گفتگو نشستند. در سال بعد نیز باز به نجف و دیدار به امام شتافتند و در این نشست‌ها هم اخبار ایران به امام منتقل می‌شد و هم از امام نسبت به تسریع حرکت انقلاب دستور گرفته می‌شد.

 

 

 

رهبری انقلاب در شیراز

 

در رهبری انقلاب اسلامی‌ در شیراز نقش موثر دو شخصیت بزرگوار شیراز، آیت‌ الله دستغیب و آیت‌ الله محلاتی حائز اهمیت است و ابتکارات و اندیشه‌ های نو شهید دستغیب درخششی خاص دارد. در همان دوران آقا از مردم خواسته بودند وقت نماز در هر کجا هستند اذان بگویند. اذان شعار و شعور اسلامی‌ ماست و باید در همه‌ جا بر زمینیان و آسمانیان زمزمه شود، چنان این اندیشه برای رژیم رعب‌آور و مساله آفرین شد که در اسناد ساواک به مرکز هشدار دادند و اعلام کردند ممکن است این سیل اذان‌گویان، کوی و برزن و بازار و خیابان به یک عصیان عمومی‌ بر ضد رژیم تبدیل شود باید به سرعت از آن جلوگیری شود. [۶]

 

 

 

هماهنگ کردن علمای شیراز که دستوری از طرف رهبران نهضت به همه استان‌ ها و شهرستان‌ ها بود و نیز اقدامات بجا و شدید نسبت به تغییر تاریخ شمسی به پهلوی و جشن‌ های فسادانگیز و سراسر فحشای ((هنر))، از حرکت‌ های انقلابی آن شهید به حساب می‌ آمد.

 

 

 

پس از حادثه ۱۷ شهریور و کشتارهای خونینی که در تهران و برخی شهرستان‌ ها رخ داد آیت‌ الله دستغیب با سخنرانی و اعلامیه فریاد اسلام‌خواهی برآورد. پس از ۱۷ شهریور شبانه به منزل مرجع دینی اهل شیراز ریختند و آیت‌ الله دستغیب را در حالی که سخت مریض بود با خود به تهران بردند و پیرمرد کهنسال چون او را که در حدود هفتاد سال داشت چند ماه زندان کردند. [۷]

 

 

 

 امام جمعه شیراز

 

با آغاز انقلاب اسلامی‌ ایران، آیت‌ الله دستغیب همچنان در برابر مشکلات و توطئه‌ ها، ایستاد و در بازسازی جامعه اسلامی‌ همت گماشت. در سال ۱۳۵۸ امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) ایشان را به امام جمعه شیراز منصوب کردند و آقا تا آخرین لحظات حیات در سنگر نماز جمعه به دفاع از ارزش‌ های نظام جمهوری اسلامی‌ ایران پرداخت. [۸]

 

 

 

آیت‌ الله دستغیب از خدمت فرهنگی و انسانی برای جامعه‌ اش دریغ نکرد، او خیر فراوانی را نصیب جامعه‌ اش کرد. او هم جهاد کرد، هم تدریس داشت، هم به تالیف کتب فراوانی دست زد که در ذیل به ذکر نام اندیشه‌ های مکتوب او بسنده می‌ کنیم:

 

۱. آدابی از قرآن

 

۲. سرای دیگر

 

۳. معارفی از قرآن

 

۴. رازگویی و قرآن

 

۵. قلب قرآن

 

۶. حقایقی از قرآن

 

۷. معراج

 

۸. قیامت و قرآن

 

۹. بهشت جاویدان

 

۱۰. فاتحه الکتاب

 

۱۱. صلوه الخاشعین

 

۱۲. بندگان راز آفرینش

 

۱۳. ایمان

 

۱۴. گناهان کبیره

 

۱۵. گنجینه‌ ای از قرآن

 

۱۶. سید الشهداء

 

۱۷. زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)

 

۱۸. قلب سلیم

 

۱۹. استعاذه

 

۲۰. شرح فوائد الاصول شیخ انصاری

 

۲۱. شرح کفایة الاصول آخوند خراسانی

 

۲۲. تقریرات درس فقه و اصول آیت‌الله شیخ محمد کاظم شیرازی (از مراجع نجف)

 

۲۳. داستانهای شگفت

 

۲۴. رساله توضیح المسائل مطابق نظرات فقهی آن حضرت

 

و غیر آن‌که به ۵۶ اثر می‌ رسد.

 

بسیاری از کتاب‌ های سید عبدالحسین به عربی ترجمه و بارها چاپ شده است. اندیشه‌ های خالص و صحیح آن بزرگمرد اشتیاق فراوان افراد به کتاب‌ های او را موجب شده است.

 

 

 

کتاب‌ های ایشان دارای سه خصوصیت مهم است: اول اینکه بر اساس نیازهای اخلاقی و اجتماعی جامعه تنظیم شده و مشکلات روحی را به درستی مطرح می‌کند. دوم سادگی و روانی این نوشته‌هاست. دیگر اعتبار و استواری آن اندیشه‌هاست.

خدمات شهید دستغیب 

 

آیت‌ الله دستغیب چهل سال برای مردم شیراز خدمت کرد. این عالم شیعه با اندیشه و عمل‌اش عمر خود را در خدمت و پاسداری از ارزش‌ های اسلام صرف کرد. در اینجا از خدمات انجام شده ایشان با اشاره‌ای مختصر یاد می‌ کنیم.

 

۱. بازسازی مسجد جامع شیراز: از آثار باستانی ارزشمند که رو به ویرانی نهاده بود که سید آن‌را به صورت زیبایی مرمت و بازسازی کرد.

 

۲. نوسازی مدرسه علمیه حکیم

 

۳. تاسیس حوزه علمیه آیت‌الله دستغیب

 

۴. مسجد الرضا

 

۵. مجتمع خاتم الاوصیاء

 

۶. مجتمع مرد اول

 

۷. شهرک شهید آیت الله دستغیب

 

۸. مسجد شهید خلیل دستغیب

 

۹. مسجد المهدی

 

۱۰. مسجد روح‌الله

 

۱۱. مسجد فرج آل رسول

 

۱۲. مسجد امام حسین(ع)

 

علاوه بر اینها از کمک‌ های فراوان آیت‌ الله دستغیب به مساجد شهر به روستاهای شیراز و مشارکت در ایجاد فضاهای آموزشی مذهبی، خدماتی را می‌ توان نام برد.

 

 

 

شهادت

 

در سال ۱۳۶۰ ش . منافقین طرح ترور آیت‌الله دستغیب را تهیه کرده، مدت ها برای جمع‌آوری اطلاعات تلاش کردند، تشکیلات منافقین، زمان ترور را روز جمعه ۱۳ آبان تصویب کرد و برای این کار دختری به نام گوهر ادب آواز انتخاب شد، او به موجب مشکلات خانوادگی از کانون خانواده رهیده و در شیراز جذب تشکیلات منافقین شده بود. برنامه ترور روز ۱۳ آبان غیر منتظره به هم خورد و بخشی از تلاش گوهر هدر رفت. اما آنان در پی فرصتی دیگر بر آمده نقشه یک ترور انتحاری را تشکیل دادند و ضارب باید خود طعمه هوس تشکیلات شود.

 

آن سوی دیگر حالات روحی آقا سیدعبدالحسین به او خبر از یک واقعه می‌ داد، گاهی که به آقا می‌گفتند: آقا بیشتر مواظب خودتان باشید، می‌ گفت: شهادت افتخار است، مگر شما حسودی‌تان می‌ شود که من به مقامی‌ برسم، افتخاری نصیبم شود!

 

 

 

آقا معمولا شب‌ ها در ساعات معینی از خواب بر می‌خاستند، ولی شب جمعه پس از ساعتی استراحت ناگهان از خواب بیدار شدند، سرشان را در دستانشان می‌گیرند و مرتب (لا حول و لا قوة الا بالله) می‌ گویند، همسرشان می‌گوید : آقا آب می‌خواهید؟ ناراحتی دارید؟ جوابی نمی‌شنود، سخن نمی‌گویم! مشهدی حیدر خادم می‌گوید: صبح‌ها که می‌رفتم ایشان همیشه پشت میز نشسته بود، ولی آن روز جمعه در اتاق قدم می‌زد و ((لا حول و لا قوة الا بالله) می‌ گفت.

 

 

 

همسرش می‌گوید آنگاه که خواست برای نماز جمعه خارج شود دو اشاره کرد که من بعدها فهمیدم یعنی چه؛ و آن دو اشاره، یکی به خود و دیگری به سوی آسمان بود! یعنی که روز پرواز من به آسمان فرا رسیده است.

 

شهید دستغیب به طرف نماز جمعه حرکت کرد، ناگهان در مسیر خانمی‌ از در خانه‌ ای به طرف آقا آمد. چون معمولا افراد در راه به آقا نامه می‌ دادند و آقا سخت پروا داشت که پاسداران مانع شوند؛ آن خانم خیلی سریع خود را به آقا رساند و در ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه بود که در یک لحظه انفجاری مهیب رخ داد و پس از لحظه‌ای آقا غرق در خون شده و شهید شد.

 

 

 

چون کفن شهید دستغیب را آوردند کیسه‌ ای کوچک به همراه آن بود که معلوم نشد چیست. یک هفته بعد از خاکسپاری چندین نفر خواب دیدند که آقا می‌ گوید تکه گوشت‌های من لابه‌لای دیوار و اطراف است به من ملحق کنید! هنگامی‌که آنها را جمع کردند دریافتند آن کیسه برای این مقدار از بدن آقا بوده است و این خود شاهدی بر معرفت قبل از عروج بود.

 

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

شهید دستغیب

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز پرستار

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

بسمه تعالی اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

 

1- مسائل شرعی: الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود. ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام ونتوانستم بگیرم. ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هستم. د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست. 2- مادیات الف ) بدهکاریها: 1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است. 2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند. 3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط درگاهی. ب ) بستانکاریها: 1- مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمان توفیقی جهت منزل مسکونی داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق آقای رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهراً شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مسترد ننموده است. 2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجدداً اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌های پدرم ، برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2 بدهکاریها را از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم را به همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتاً به پدرم می رسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید

 

 

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز دانشجو

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

روز حسابدار

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

کوچک خان جنگلی

Correspondent: Ali Bagheri Kakash

آیت الله سید حسن مدرس از نامدارترین رجال سیاسی و مذهبی ایران و روحانی مبارز شیعه که نامش یادآور مبارزه با استبداد است، ۱۰ آذر ۱۳۱۶ به شهادت رسید.

 

نام آیت الله شهید سید حسن مدرس مترادف است با مبارزه علیه ظلم، استبداد و استثمار؛ همین امر باعث شده ابعاد دیگر زندگی این روحانی کمتر شنیده شود.

 

زندگینامه آیت الله مدرس

 

سید حسن طباطبایی زواره مشهور به مدرس در سال ۱۲۴۹ برابر با ۱۲۸۷ قمری در شهر زواره (در قریه سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان) از توابع استان اصفهان متولد شد.

 

سید اسماعیل طباطبایی پدر شهید مدرس که در روستای مزبور به تبلیغات دینی و انجام امور شرعی مردم مشغول بود، برای آنکه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره‌ای قطع نکند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندی را تجدید و تقویت کند و با دختر سیدکاظم سالار که خدیجه نام داشت (مادر حسن مدرس) و از سادات طباطبایی زواره بود ازدواج کرد. پدر آیت الله مدرس غالباً در سرابه به امور شرعی و فقهی مردم مشغول بود ولی مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش به سر می‌بردند.

 

سید حسن پس از مدتی جهت درس خواندن به روستای اسفه (حسین کاظمی) در حومه قمشه نزد پدربزرگ‌اش میرعبدالباقی رفت و پس از درگذشت میرعبدالباقی در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت.

 

او تحصیل خود را در علوم دینی در اصفهان، سامرا و نجف در محضر بزرگانی چون آیت‌الله می‌رازی شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو و … تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان مراجعت کرده و مشغول تدریس فقه و اصول شد. وی صبح‌ها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه  می‌گفت و در روزهای پنجشنبه طلاب را با حکمت نهج‌البلاغه آشنا می‌کرد. تسلط وی به هنگام تدریس در حدی بود که از این زمان به مدرس مشهور گشت. وی همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلمبه ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت کرد.

 

آیت الله شهید سیدحسن مدرس در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار گذاشت.

 

فعالیت سیاسی آیت الله مدرس

 

فعالیت سیاسی او با عضویت در انجمن مقدس ملی اصفهان آغاز شد، پس از پایان دوره استبداد صغیر که مقرر شد پنج تن از علمای طراز اول در مجلس دوم مشروطیت حضور پیدا کنند، سید حسن مدرس با تأیید و تأکید علما و روحانیون نجف اشرف و اصفهان به عنوان نماینده مجلس برگزیده شد و پس از واگذاری منزل مسکونی‌اش در اصفهان برای امور عام‌المنفعه راهی تهران شد. به این ترتیب دوران حضور او در پنج دوره پیاپی مجلس شورای ملی (دوره دوم تا ششم) آغاز شد. مدرس که در دوران مشروطیت همراه با علمای بزرگ اصفهان در انجمن ولایتی این شهر عضویت یافته و در دوران موسوم به استبداد صغیر با محمدعلیشاه آشکارا به مخالفت برخاسته بود، فقط از جلسه ۱۹۵ دوره دوم مجلس که در ۲۸ ذی‌الحجه ۱۳۲۸ منعقد شده بود، به عنوان نماینده در مجلس حضور پیدا کرد.

 

مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری کنونی) آغاز و تاکید کرد که کار اصلی من تدریس است و سیاست کار دوم من است.

 

تبعید سید حسن مدرس

 

آیت الله سیدحسن مدرس پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط رضاخان و سید ضیاالدین طباطبایی صورت گرفت، به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. وی بیش از ۳ ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد.

 

آثار آیت الله مدرستعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانی.رسائل الفقهیهرساله‌ای در ترتب (در علم اصول فقه).رساله‌ای در شرط متأخر (در اصول).رساله‌ای در عقود و ایقاعات.رساله‌ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه.کتاب حجیه الظن (در اصول).شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری.شرح رسائل علامه شیخ مرتضی ریزی.حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمدرضا نجفی مسجدشاهی.دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی.رساله‌ای در شرط امام و مأموم.کتابی در باب استصحاب (در علم اصول).کتاب احوال الظن فی اصول الدین.شرح روان بر نهج‌البلاغه.اصول تشکیلات عدلیه (همکاری).زندگینامه (خودنوشت) که برای روزنامه اطلاعات فرستاده‌است.منزل آیت الله مدرس

 

مدتی است که منزل شهید آیت الله مدرس به همت دارالقرآن امام علی (ع) پس از بازسازی به دارالقرآن تبدیل شده است و در برخی از روزهای هفته میزبان جلسات قرآن اساتید کشور است و علی مدرسی، نوه شهید آیت الله مدرس به آنجا محل رفت و آمد دارد.

 

شهادت سیدحسن مدرس

 

سیدحسن مدرس در سال ۱۳۰۵ مورد سوءقصد قرار گرفت و از ترور جان سالم به در برد. مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دیماه ۱۳۰۵ شمسی در قم علیه اقدامات رضاشاه طی تلگرافی از قیام ایشان حمایت کرد. رضاخان در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ وی را دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد. مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران زیر نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد.

 

مدرس در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ (قمری) به طرز مشکوکی درگذشت. گفته می‌شود در شب دهم آذر ۱۳۱۶ در پایان یک روز از ماه رمضان و در حالی که آیت الله مدرس به انتظار افطار نشسته بود، مأموران شهربانی او را در محل اقامتش با چای مسموم کرده و سپس با عمامه‌اش وی را خفه کرده و به شهادت رساندند.

 

قبر مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران، توسط اهالی محل مشخص شد. آرامگاه وی در شهر کاشمر واقع است و در سال ۱۳۶۳ شمسی به جای مقبره کوچک قبلی ساخته شد.

 

 

 

 

Correspondent: Ali Bagheri Kakash