«انگار دنیا زیر و رو شد»؛ این جمله مشترک دهها بازماندهای بود که بعدازظهر پنجشنبه 14آذر 1353سقف سالن انتظار فرودگاه بینالمللی مهرآباد تهران بر سرشان آوار شد؛ یکی از تلخترین فاجعههایی که تهران و ایران به خود دید.
خبرنگار روزنامه اطلاعات که یکی از نخستین کسانی بود که بعد از شنیدن حادثه خود را به فرودگاه تهران رساند، گزارش خود از این اتفاق هولناک را با این جملات شروع کرد؛ «کوهی از آهن که اینک - در پی ریزش سقف- زیر دانههای برف، بوی مرگ گرفته است، بهخوبی نشان میدهد که فاجعه چقدر دردناک و ناگهانی رخ داده است.»
ساعت 2و 50دقیقه بعدازظهر پنجشنبه 14آذر 1353 کسانی که در فرودگاه مهرآباد تهران منتظر پرواز یا کسی بودند با صدای مهیبی از جا پریدند؛ غیر از آن افرادی که زیر آوار ماندند. لحظهای بعد از آن صدا، سکوتی عجیب و مرگبار فضا را دربرگرفت تا فاجعه رخ نشان دهد. بخشی از سقف سالن اصلی ورودی فرودگاه بر سر کارکنان، مسافران و همراهانشان آوار شده بود؛ آواری که ده ها نفر را به کام مرگ فرستاد و صد ها نفر دیگر را روانه بیمارستان کرد.
ماجرا از برف سنگینی که از 2روز پیش میل باریدن گرفته بود شروع شد. برف آن سال در نیمه آذر تهران را غافلگیر کرد. روز قبل از حادثه روزنامهها نوشتند که این موج سرما از سیبری به ایران آمده و باعث بارش برف شدید در پاییز شده است. اما کسی نمیدانست که این برف با خود فاجعهای همراه خواهد داشت. تهران مثل همیشه از برف غافلگیر شده و ترافیک شهر قفل شده بود. اما بارش شدید برف باعث تعطیلی فرودگاه تازهتاسیس مهرآباد نشد. برف سنگین، سقف فرودگاه را سنگین کرد و همین باعث ریزش آن شد. آنطور که خبرنگار روزنامه اطلاعات نوشته، قبل از فاجعه کسی متوجه نشد که بخشی از سقف فروریخته است و این بیتوجهی موجب شد تا در نهایت سقف یکباره فروریزد و بر سر مردم آوار شود. به نوشته خبرنگار روزنامه اطلاعات؛ «آوار مرگ ناگهانی فرود آمده بود، چنان ناگهانی که کمتر کسی توانست از دایره هجوم آن فرار کند. قریب 1500متر از سقف اصلی فرودگاه از 2متر پس از در ورودی تا آن قسمت از سقف که به دیوار انتهایی رستوران فرودگاه میرسید فروریخته بود و همه کسانی را که در این محدوده بودند از مسافرین و مستقبلین تا کارکنان فرودگاه، زیر تلی از سنگ و خاک و آهن ماندند.»
شراره لزگی دختر شش سالهای که در این فاجعه مصدوم شد را به بیمارستان شهیاد (شهریار فعلی، در خیابان آزادی نبش کارون) بردند. به گزارش روزنامه اطلاعات او در زمان فروریختن آوار داشت عروسکهای اسباببازیفروشی فرودگاه را تماشا میکرد؛ «من بودم و بابام، با یکی از خانومهای فامیل. ما اومدیم مهرآباد. اون خانوم میخواست برود آبادان. ما اومده بودیم اونو راه بندازیم. بابام ماشین آبی رنگشو که من خیلی دوستش دارم و جمعهها باهاش میریم گردش آورده بود. اما من یه دفعه دیدم آسمون داره پایین میآد. آسمون اومد پایین و ریخت روی سر ما. من و بابام و اون خانومه و چند خانوم و آقای دیگه که اونجا بودن، همهمون شروع کردیم به فرار کردن. اما آسمون ریخت روی ما. آنقدر سنگین بود که نگو...» شراره نجات پیدا کرد اما دنبال پدرش میگشت که قبل از فروریختن آوار به او قول داده بود برایش شیرینی بخرد؛ شیرینیای که هیچ وقت به او نرسید چون پدر او، اسدالله لزگی یکی از قربانیان این حادثه بود.
مهدی جمالزاده، مأمور گمرک فرودگاه یکی دیگر از بازماندگان این حادثه بود؛ «همهجا پر از برف بود. برنامه پروازها به تأخیر افتاده بود، گروهی از مسافران و بدرقهکنندگان آنها، خسته و منتظر توی سالن اصلی فرودگاه نشسته بودند. ساعت 2بعدازظهر عدهای به رستوران رفته بودند و عدهای در سالن نشسته بودند و کارکنان فرودگاه هم کارهای خود را میکردند.» جمالزاده که آن لحظه نزدیک در ورودی داشته با یکی از همکارانش حرف میزده، اول صدای بلندگو اطلاعات را میشنود که آقای اخوان فریاد میزده: «سقف فرودگاه در حال فروریختن است، مردم از سالن فرار کنید». اما او موفق به فرار نمیشود و آوار روی سرش میریزد.
2نفر از مجروحان این حادثه یعنی علی نیکبین، رئیس باشگاه افسران و جلیل توحیدی از استادان زبانشناس و پژوهشگران ادبیات نیز در روزهای بعدی در بیمارستان جان باختند. توحیدی که متولد اقلید فارس بود رتبه یک کنکور اعزام را داشت و پس از پایان تحصیلاتش در انگلستان و آلمان به ایران بازگشته بود تا در دانشگاه تهران مشغول بهکار شود. پایاننامه توحیدی پژوهشی در صوتشناسی فارسی جدید یکی از آثار قابل توجه بود و باعث شد به ایران دعوت شود تا استاد دانشگاه تهران شود. او نیز که به گفته دوستانش علاقه زیادی به ایران داشت، بازگشته بود. او همان شب از آلمان رسیده بود و قصد داشت قبل از آغاز بهکار سری به اقلید بزند. برای همین همه شب در فرودگاه منتظر پرواز شیراز مانده بود. نکته دردناک درباره توحیدی این بود که در این حادثه فقط پایش شکسته بود ولی از آنجاکه در آن زمان هنوز اورژانس تهران کامل راهاندازی نشده بود مجروحان را با تاکسی به بیمارستان رساندند. جابهجایی غیراصولی باعث شد تا پای توحیدی آمبولی کرده و در اثر سکته قلبی در بیمارستان پارس فوت کند. این حادثه باعث شد تا مسئولان بهداشتی کشور به فکر راهاندازی سیستم فعال و 24ساعته اورژانس بیفتند؛ اورژانسی با الگو گرفتن از سیستم SOS آمریکا با شماره ابتدایی 123- بعدها 115- با ماشینهای مجهز راهاندازی شد؛ سیستمی که بعدها، جانهای بسیاری را نجات داد.
روزنامهها بعدتر علت این حادثه را نشستن برف سنگین اعلام کردند که باعث ریزش سقف شده بود، آن هم درست در زمانی که ستون نگهدارنده سقف سالن را بهدلیل انجام پارهای از عملیات عمرانی بهصورت موقت برداشته بودند. به گفته علی ملک از کارکنان شرکت آیبک -Ibac- (مجری بهروزرسانی سیستم ناوبری برج مراقبت فرودگاه) که ساعتی قبل از حادثه در سالن حضور داشته، او ابتدا منشی دفتر اطلاعات و سپس مدیر سالن را در جریان خطری میگذارد که بر اثر برداشتن ستون و ریزش سنگین برف در حال شکلگیری بود، اما مدیر سالن با ذکر این موضوع که این عملیات کاملاً کنترل شده و مهندسی است ترتیب اثری به این هشدار بهنگام نمیدهد.
براساس گزارش روزنامهها سقف سالن فرودگاه پیش از آن 5بار تجدید آسفالت شده بود. این آسفالتکاریها بدون برداشتن آسفالت قبلی انجام شده و قطر آن به 75سانتیمتر رسیده بود که فشار مضاعفی را روی تیرآهنهای ساختمان میگذاشت که بررسیها نشان میداد بهصورت اصولی جوشکاری نشدهاند. طبق گزارشهای بعدی، بستهای فلزی هم زنگ زده بوده و 16ستون اصلی نگهدارنده سقف ساختمان نقطه اتکایی نداشتند. در نهایت در این حادثه پیمانکار و ریاست وقت فرودگاه، یعنی ابوالحسن ابتهاج در دادگاه محکوم شدند؛ محکومیتی که پرونده ابتهاج را سنگینتر کرد. پروازهای خارجی فرودگاه مهرآباد همان روز و پروازهای داخلی چند هفته بعد از این فاجعه دوباره برقرار شدند و این اتفاق نیز به فراموشی سپرده شد.