مساجد از جمله مهمترین پایگاههای مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی بود و از دیرباز کار سازماندهی مبارزات اغلب از مسجدها شروع میشد. منبرها، زمینه روشنگری مردم را فراهم میکرد و مردم را برای مبارزه علیه ظلم و ستم پهلوی آماده میساخت. لذا این پایگاهها همواره از سوی رژیم پهلوی تهدید میشد. نمونههای فراوانی نیز در تاریخ وجود دارد که نشانگر جنایتهای رژیم پهلوی علیه مساجد کشور است. جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد و هجوم عمال پهلوی دوم به مساجد کرمان، ارومیه، شیراز و اهواز و نیز مسجد لرزاده تهران را میتوان مهمترین نمونههای تاریخی از جنایات رژیم پهلوی در مساجد کشور عنوان کرد که این نوشتار به بازخوانی آن جنایتها میپردازد.
کشتار مردم مشهد در مسجد گوهرشاد توسط رضاخان
یکی از بزرگترین جنایتهای رضاخان در ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد مشهد رخ داد. رضاخان که در سودای غربی کردن ایران بود کوشید با ضرب و زور دستگاه پلیسی خود فرهنگ غربی را جایگزین فرهنگ اسلامی ایرانی کند اما با مقاومت مردم مواجه شد. قیام گوهرشاد یکی از نمونههای مقابله مردم با اقدامات ضد دینی رضاخان بود که به شدت سرکوب شد و هزاران نفر از مردم مشهد در این ماجرا به شهادت رسیدند.
در ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴، مردم مشهد به رهبری شیخ بهلول و علمای این شهر در اعتراض به اقدامات ضد دینی رضا شاه در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند که با هجوم عمال رضاخان مواجه شدند. در این روز شعارهای ضد رضاخانی سر داده میشد و مسجد یکپارچه سرود مقاومت سر میداد. سرانجام به دستور شخص رضاخان ماموران آماده حمله به مسجد و کشتار مردم شدند.
روایت شاهدان این فاجعه، ابعاد تازهای از این جنایت را بر ملا میکند. حسینعلی ذوالفقاری گلمکانی از پاسبانان حاضر در جریان گوهرشاد میگوید: «برای روز پنجشنبه و جمعه ۲۰ نفر از ما را (هشت پلیس و دوازده نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند رفتیم به مسجد، وقتی رسیدیم به مسجد دیدیم همه نشستهاند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه میکند. ساعت دوازده شب وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت میکرد. سه چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند.
ایرج مطبوعی به ما گفت فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پر زور شد و ما رفتیم جلوی دارالسیاده. در را از تو شکستند، آن وقت از آن در شکسته من با دو نفر وظیفه آن طرف رفتیم دیدیم خدا بدهد برکت هزار نفر هزار نفر فرار میکنند. تیر هم بیشمار در میرفت، همه میافتادند این طرف و آن طرف. تا ساعت ۵ صبح مردم را پرتوپلا کردند...»
وی درباره تعداد شهدای آن روز میگوید: «رضا کوهسرخی پشت مسلسل بود، آن شب حدود دو سه هزار نفر را کشتند و بردند بیرون دروازه پایین خیابان در قبرستان بالا خیابان که الان درخت کاشتهاند، خندق کندند هر کسی که کشته میشد مثل جوال گندم همه را میریختند توی ماشین میبردند میریختند توی آن خندق و خاک روی آنها میریختند.»[۱]
شهربانی مشهد طی گزارشی درباره تعداد شهدای این واقعه نوشت: «مامورین نظمیه در رفع غائله با نظامیان تشریک مساعی نموده لذا چون عده مقتولین در مسجد را نظامیان جمعآوری کردهاند مدرکی برای تعیین تعداد مقتولین وجود ندارد.»[۲]
بدین ترتیب، فاجعه مسجد گوهرشاد به عنوان یکی از بزرگترین جنایتهای رژیم پهلوی در تاریخ ثبت شد.
حمله ماموران رژیم پهلوی به مردم در مسجد حبیب شیراز
در دوران پهلوی دوم نیز، مساجد به عنوان پایگاهی برای مبارزه با ظلم و جور دستگاه استبدادی، جایگاه خود را حفظ کرده و در سال ۱۳۵۷ به محلی برای مقابله مردم با رژیم پهلوی تبدیل شد. در این میان، محمدرضا پهلوی نیز با الهام از پدرش رضاخان، به سرکوب قیامهای مردمی در مساجد پرداخت و جنایتهای بزرگی را رقم زد. یکی از این جنایتها در مسجد حبیب شیراز رخ داد.
از اوایل سال ۱۳۵۷، مردم شیراز بعد از سخنرانی روحانیون در منبرهای مساجد مختلف این شهر، اقدام به برپایی راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی میکردند تا اینکه در آبان همین سال در یک حرکت برنامهریزی شده عمال رژیم پهلوی با حمله به مسجد حبیب شیراز اوج قساوت خود را نشان دادند.
در روز ۲۸ آبان ۱۳۵۷مصادف با عید غدیر خم، مردم شیراز در مسجد حبیب اجتماع کرده و مشغول استماع سخنرانی بودند. در اثنای سخنرانی علیاکبر مکارم مشهور به رضوانی، با دخالت افسری بهنام سرهنگ عطاالله قاسمی بین ماموران و تجمع کنندگان در مسجد درگیری به وجود آمد. طولی نکشید اجتماعکنندگان به گلوله بسته شدند. در این جریان سه نفر به شهادت رسیدند و عده زیادی هم مجروح شدند.
روزنامه اطلاعات واقعه مزبور را چنین گزارش کرده است: «حدود سه هزار نفر از مردم این شهر [شیراز] در مسجد جامع حبیب اجتماع کردند. پلیس راه را بر تازه واردین بست و با شلیک گلوله و گاز اشکآور اجتماعکنندگان را متفرق کرد، در نتیجه سه نفر به نامهای محمود دهقانی ( ٤٤ ساله)، علیاصغر خلفینژاد (١٩ ساله)، جواد زاهدی (اهل استهبان) به ضرب گلوله به شهادت رسیدند و هفت نفر دیگر به نامهای اصغر و جعفر ذوالقدر، علی علیخواه، خسرو عابدی، علی توکلیان، علی حکیمی و حسن حسنی مجروح شدند. برای متفرق کردن اجتماعکنندگان بیش از سی تانک و دیگر خودروهای ارتش مقابل مسجد مستقر شده بودند.»
کنسولگری آمریکا در شیراز هم درباره وقایع مسجد حبیب گزارش داد: «وقایع تیراندازی ۱۹ نوامبر/ ۲۸ آبان هر چند که تحت تاثیر پوشش خبری بینالمللی قرار گرفت، تعداد کشتهها شاید به اندازه ۱۰ درصد ۲۰۰ نفری مخالفان بوده باشد، اما حقایق هر چه باشد این واقعه احتمالا تبدیل به "میدان ژاله" شیراز خواهد شد.»[۳]
به دنبال جنایت رژیم پهلوی در مسجد حبیب، آیتالله بهاءالدین محلاتی اعلامیهای منتشر کرد که در بخشی از این اعلامیه آمده بود: «وا اسفا، با اینکه این مجلس مذهبی در کمال آرامش در گوشهای از شهر بزرگ شیراز برگزار میشد و هیچگونه بینظمی و تخریب که مجوز مداخله نیروهای نظامی به زعم آنان باشد، مشهود نبود و شعاری جز صلوات و ادای احترام به پیشوایان مذهبی که رژیم مدعی علاقه و احترام به آنان است مشهود نبود، درحالیکه خطیب گویای اهمیت عید غدیر در اسلام بود، ناگهان بدون هیچ اخطار قبلی تانکهایی که از ثروت عمومی مردم خریده شده و باید برای حفظ جان و مال مردم در موقع هجوم بیگانگان به کشور به کار برده شود، مردم را گلولهباران کرد و عدهای را مقتول و مجروح نمود.»
پس از این جنایت، به پیشنهاد آیتالله محلاتی یک هفته عزای عمومی اعلام شد و در شیراز مردم با نصب پرچم سیاه بر دکاکین و مغازهها و مؤسسات در این عزای ملی شرکت کردند.[۴]به گزارش کنسولگری امریکا پس از این اعلامیه «دوشنبه و سهشنبه (۲۹ و ۳۰ آبان) بازار و نصف دیگر مغازههای شهر و امروز بالقوه تمام شیراز به عنوان اعتراض بسته بود.»
فاجعه مسجد جزایری اهواز
در سال ۱۳۵۷، به مناسبت بزرگداشت شهدای تبریز مجلسی در مسجد جزایری اهواز برگزار شد که مردم بسیاری در آن شرکت کردند و در نهایت، این مجلس به صحنه مبارزات خونین مردم علیه رژیم تبدیل شد.
در این مراسم که به مناسبت چهلم شهدای تبریز برگزار میشد، نیروهای رژیم پهلوی با حمله به مسجد تعداد بسیاری را زخمی و عدهای را شهید کردند.
آیتالله موسوی جزایری این حادثه را این چنین روایت میکند: «شروع چهلم شهدای تبریز مصادف شده بود با فروردین... شب چهاردهم فروردین۵۷ در مسجد جزایری جلسهای برپا شد و از آقای هادی غفاری جهت سخنرانی دعوت به عمل آمد. جلسه بسیار عظیمی بود که ظاهراً از سطح استان هم مردم آمده بودند. آقای غفاری سخنرانی خوبی کردند، صدای گریه و ناله مردم بلند بود و البته در این هنگام به ما اطلاع دادند که مسجد محاصره است و بسیار خطرناک بود. از این جریان به بعد بود که قضایای شهر اهواز بسیار جدی شد.»
هادی غفاری وقایع آن روز را اینگونه روایت میکند: «بعد از برنامهریزیها در مسجد جزایری، با لباس روحانی بالای منبر رفتم و سخنرانی را آغاز کردم. در حین صحبت رئیس شهربانی داخل مسجد آمد، وی میخواست برای دستگیر کردن من جلو بیاید که داد زدم بنشین مرد! من اگر اشاره کنم این مردم تو را تکهتکه خواهند کرد. صدای «صحیح است» مردم برخاست. سخنرانی تندی کردم، رسماً از شاه نام بردم، حوادث قم(۱۹دی) را گفتم، همه اینها را توضیح دادم، مردم بسیار اندوهگین شدند، بعد هم از امام و تبعید بودن ایشان گفتم؛ زمانی که نام امام را میبردم مسجد از صلوات میلرزید. یک ساعت و نیم صحبت کردم. از منبر که پایین آمدم... دیدیم جلوی مسجد بدجوری مردم را میزنند و گاز اشکآور هم داخل مسجد انداختهاند و پلیسها هم که به کلاههای طلقدار مجهزند با باتوم به جان مردم افتادهاند. در این بین یک دفعه مردم فریاد زدند: کتانباف شهید شد. کتانباف بدجوری تیر خورده بود. لباس آقای یحیوی پر از خون بود. تمامی ماشینهای اطراف مسجد را هم ساواک از آن جا دور کرده بود.»[۵]
این حمله به مسجد اگرچه با سنگدلی تمام به وقوع پیوست و حرکت مردم به شدت سرکوب شد اما به عنوان نقطه عطف مبارزات مردم اهواز در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شد.
فاجعه آتش سوزی مسجد جامع کرمان در سال ۵۷
روز دوشنبه ۲۴ مهرماه ۱۳۵۷، به دعوت جامعه روحانیت و انقلابیون شهر کرمان مجلس بزرگداشتی به مناسبت چهلم شهدای ۱۷ شهریور تهران و اولین سالگرد شهادت فرزند امام، آیتالله سیدمصطفی خمینی منعقد شد، بازار کرمان در آن روز به کلی تعطیل شد و در سطح شهر تعداد محدودی مغازه که ارزاق عمومی را عرضه میکردند، باز بود.
مردم دسته دسته از ساعات اولیه صبح روز دوشنبه راهی مسجد جامع شدند و در اندک زمانی صحن و شبستان مسجد از حضور انبوه جمعیت پر شد. در سوی دیگر عمال رژیم با اجیر کردن تعدادی از افراد و فراهم ساختن امکاناتی نظیر چوب و چماق درصدد سرکوب حرکت مردم بودند. این سرکوب از طریق یک اقدام موازی در مقابل حرکت مسالمتآمیز مردم در مسجد جامع آغاز شد و عمّال رژیم با گردآوردن عدهای موسوم به کولی در مسجد صفا، دستورالعملهای لازم را به آنان دادند.
فضای نظامی حاکم بر شهر، نحوه سازماندهی این افراد و ابزارها و آلات تدارک دیده شده، حکایت از وقوع حوادثی ناخوشایند داشت. با وجود حاکم بودن چنین شرایطی بر شهر، مراسم بزرگداشت در مسجد جامع با روالی عادی آغاز شد. ابتدا آقای حسین جلالکمالی از مبارزین شهر کرمان سخنانی پیرامون مسیر پیروزی ملت مسلمان ایراد کرد. بعد از آن حجتالاسلام صمدانی در مقام سخنرانی برآمد و در انتهای جلسه حجتالاسلام نیشابوری بر منبر وعظ نشست اما هنوز خطبه آغاز منبر آقای نیشابوری پایان نیافته بود که همهمهای از بیرون به گوش رسید.گروهی سراسیمه از شبستان مسجد بیرون رفته و به سوی دربهای خروجی راه افتادند، این عده با سر دادن شعار مرگ بر شاه خائن به استقبال گروه اجیرشده رفتند در همین حال از سوی پلیس تیراندازیهای هوایی آغاز شد و مردم ناچار به داخل مسجد و شبستانها بازگشته و درب شرقی مسجد را بستند. دیگر دربهای مسجد از صبح توسط مأموران امنیتی بسته شده بود بدین ترتیب افراد در داخل مسجد بهطور کامل در محاصره تعداد زیادی از مأموران امنیتی و حدود ۳۰۰ نفر از کولیها قرار گرفتند.
گروه مهاجم که در معیت مأمورین امنیتی رژیم بودند در لباسهای خاص و به رنگها و هیبتهایی درآمده بودند که رعب و اضطراب در دلها ایجاد میکرد و چوب و چماقهایی در دست داشتند که به انتهایشان قلابی نوک تیز برای ایجاد زخم و جراحت متصل بود. این عده در حدود ساعت ۱۱:۳۰ هجوم خود را به مسجد آغازکردند.
این عده بعد از پایین آمدن از پلکان شرقی چون با درِ بسته مسجد مواجه شدند، ابتدا به آتش زدن موتورسیکلتها و دوچرخههای متعلق به مردم در پشت درب شرقی مسجد اقدام کردند که در جلوی این درب پارک شده بود در اثر این آتشسوزی به یکباره شعلههای آتش زبانه کشید و ستونی از دود غلیظ به هوا برخاست؛ شعلههای آتش چنان بلند بود که به ساعت بالای سردر شرقی مسجد آسیب رساند. مشاهده این ستون آتش و دود، وحشت زیادی در افراد پناهگرفته در مسجد ایجاد کرد آنچه بر این وحشت و ترس افراد پناهگرفته در مسجد افزود، ظهور یکباره این گروه هراسانگیز بر پشت بامهای مسجد بود، این کولیها با همراهی مأموران انتظامی و نظامی از پشتبام مسجد با سنگ و آجر و هر آنچه که به دستشان میآمد، مردمی را که در صحن مسجد حضور داشتند هدف قرار دادند.
از دیگر اقدامات عمال رژیم پهلوی در این هنگام، پرتاب گازهای اشکآور و گازهای خفهکننده به داخل شبستانها از طریق نورگیرهای سقف بود. طولی نکشید که فضای شبستانها را گازهای خفهکننده پر کرد. در این حادثه تعداد زیادی از مردم مجروح و یک نفر به نام «محمد باقدرت جوپاری» در صحن مسجد توسط یکی از نیروهای شهربانی با شلیک مستقم گلوله به سرش شهید شد.
یکی دیگر از شهدای این فاجعه «غلامرضا یزدانشناس» بود که بر اثر ضربات چماق و چاقوی مهاجمان بهشدت در مسجد زخمی شد و دو روز بعد در ۲۶ مهر ماه بر اثر شدتِ جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.[۶]
حمله رژیم پهلوی به مسجد اعظم ارومیه در بهمن ۵۷
یکی دیگر از جنایات رژیم پهلوی در مسجد جامع ارومیه رخ داد. در روز دوم بهمن ۱۳۵۷، مسجد اعظم ارومیه که پایگاه انقلابیون این شهر بود ناگهان از سوی عوامل رژیم پهلوی مورد حمله قرار گرفت که طی آن تعدادی شهید و بسیاری مجروح شدند.
در این ماجرا، نظامیان رژیم پهلوی که نیروهای نظامی ارتش، ژاندارمری و شهربانی در آن حضور داشتند و علاوه بر آن یک گروهان پیاده و چهار تانک اسکورپیون لشکر ۶۴ پیاده آنان را پشتیبانی میکردند، در اطراف مسجد اعظم سنگر گرفتند.
حجتالاسلاموالمسلمین حسنی در آن روز همراه چهار نفر دیگر بر فراز مسجد اعظم، به دفاع از مردم مشغول بود. با شروع درگیری، ابتدا حجتالاسلام حسنی به سخنرانی پرداخت و فریاد زد: ای خونخواران زمان، اینجا خانه خداست و اینجا مقدس است.
اما این سخنان مانع هجوم عمال پهلوی به مسجد نشد. حجتالاسلام حسنی درباره این حادثه در خاطرات خود میگوید: «ناگهان صدای غرش تانکها از دور به گوش رسید، به دستور من افراد مسلح در پشت سنگرهای خود قرار گرفتند. تانکها، درختان و سایر موانع را شکستند و نزدیک محوطه شدند. من در پشتبام مسجد کنار گنبد قرار گرفته بودم. درحالیکه یک کلاشنیکف در دستم بود، میخواستم ببینم عکسالعمل تانکها چه خواهد شد. در همین فکر بودم که ناگهان تانک، که در جلو حرکت میکرد، یک توپ به سمت گنبد شلیک کرد... گلوله توپ درست از یک متری بالای سرم عبور کرد و به گنبد اصابت نمود، بعد از آن طرف گنبد خارج شد...»
روزنامه کیهان در۳ بهمن ۵۷ درباره حمله عوامل رژیم پهلوی به مسجد اعظم ارومیه گزارش داد: «روز دوم بهمن ابتدا یک گروه ۵۰۰ نفری درحالیکه عکس شاه را در دست داشتند، در خیابان پهلوی رضائیه تظاهراتی به نفع رژیم برپا کردند. دقایقی بعد یک تانک ارتشی همراه با تعدادی درجهدار به آنان ملحق شدند و آنها هم شروع به تظاهرات کردند. در همین حال هزاران نفر از مردم رضائیه که در مسجد اعظم گرد آمده بودند، تصمیم گرفتند مانع تظاهرات طرفداران شاه شوند و در خیابان پهلوی مقابل آنان صفآرایی کردند. در این هنگام چند تانک و خودروی نظامی به حمایت از موافقان وارد شهر شدند و مخالفان پس از مدتی مقاومت متفرق شدند. اما زدوخورد و تیراندازی تا ساعت یک بعدازظهر به شدت ادامه داشت. گزارش شاهدان عینی از رضائیه حاکی است که صدای تیراندازی تا نیمههای شب شنیده میشد.»
روزنامه اطلاعات نیز در گزارشی در ۲ بهمن ۵۷ جزئیات بیشتری از این جنایت را افشا کرد و نوشت: «صبح امروز یک تانک مسلح به مسلسل چرخان، وارد خیابان پهلوی رضائیه شد و در یک رفتوبرگشت، کلیه فروشگاهها و مغازهها بسته شد. سپس عدهای از مأموران شورشی شهربانی و ارتشی رضائیه درحالیکه مسلح بودند، به خیابان ریختند و شروع به تیراندازی کردند. عدهای چماق بهدست نیز مأمورین را همراهی میکردند. مأمورین در مسیر خیابانها درحالیکه تیراندازی میکردند، تمام عکسهای آیتالله [امام] خمینی را از پشت شیشههای فروشگاهها برداشته پاره میکردند. همچنین تانکی وارد چهارراه عسگرآبادی این شهر شد و جمعیتی را که در جلوی مسجد اعظم اجتماع کرده بودند به گلوله بست.»
درباره تعداد شهدای آن روز، روایات متعددی نقل شده است. روزنامه آیندگان تعداد شهدا و زخمیها را بالغ بر ۱۵ نفر ذکر کرد. در سالگرد این حادثه مطالبی درباره تعداد شهدای این روز ذکر شد که تعداد شهدای آن روز را هشت نفر و تعداد زخمیها را ۱۸ نفر اعلام کرده بود.[۷]
حمله به مسجد لرزاده تهران در سال ۵۷
به مناسبت سالگرد حوادث خونین قم و تبریز، تصمیم گرفته شد مجلسی در مسجد لرزاده تهران برگزار شود. در شب ۲۶ مرداد ۱۳۵۷ مصادف با یازدهم رمضان، احساسات جوانان پرشور و انقلابی به هیچ وجه قابل کنترل نبود. همه شعار می دادند و مسجد و خیابانهای اطراف پر از جمعیت شده بود.
حجت الاسلام عمید زنجانی خاطرات خود از آن روز را اینگونه روایت میکند: «شب یازدهم رمضان بود که مسجد پر بود و جمعیت خیلی زیادی در اطراف مسجد گرد آمده بودند که خبر رسید آقای چاوشی را موقع آمدن به مسجد سر راه دستگیر کردهاند. مردم هیجان زده بودند. نمیدانستند چه کار باید بکنند و ما هم سعی میکردیم که از متفرق شدن مردم جلوگیری کنیم تا ببینیم که چه تصمیم نهاییای باید گرفت... در آن شب جمعیت آماده یک راهپیمایی بودند که احتمالا این راهپیمایی، یا منجر به درگیری با افراد نظامی و یا احیانا منجر به گردهمایی جمعیت بیشتری میشد که بالاخره در ضربه زدن به حکومت نظامی میتوانست مفید باشد. در همین شرایط خبر آوردند که مسجد در محاصره است و افرادی را ما فرستادیم، تأیید کردند که نیروهای زیادی از قبیل نیروی انتظامی و ارتش را آماده کرده اند... ما بعد از پیروزی انقلاب اسناد و مدارکی به دست آوردیم که در آن شبی که مسجد لرزاده محاصره شد، یعنی شب یازدهم ماه رمضان، سه کلانتری مشارکت داشتند: کلانتری بیست که در میدان شهدا مستقر بود، کلانتری چهارده که در میدان خراسان مستقر بود و کلانتری سیزده که قسمت جنوب غربی خیابان خراسان، که بیشتر شامل بازار میشد. این سه کلانتری به اضافه چند کامیون سرباز حکومت نظامی و به صورت فرماندهی مشترک حکومت نظامی، ساواک و نیروی انتظامی مسجد را محاصره کرده بودند.»
در این زمان به داخل مسجد خبر رسید که پیوسته بر افراد پلیس افزوده میشود. تا اینکه کم کم کار به درگیری کشید. سید احمد موسوی از شاهدان این واقعه در اینباره چنین میگوید: «پلیس به درون مسجد حمله کرد و نارنجکهای حامل گاز اشک آور را به درون مسجد رها کرد. با انفجار نارنجک مردم وحشت زده به این طرف و آن طرف میرفتند. پلیس هرچه را مییافت به آتش میکشید... مأموران مردم را مورد هجوم قرار دادند و زیر ضربات چوب و چماق گرفتند. مردم به ناچار دوباره به درون مسجد بازگشتند. مأموران نیز وحشیانه آنها را دنبال کردند و به ضرب و شتم پرداختند. سپس آنها را مجبور کردند که از مسجد خارج شوند، اما مأموران در دو سوی درب ورودی مسجد نیز صف کشیده بودند و کسانی را که از مسجد خارج میشدند زیر ضربات میگرفتند. این عملیات تا ساعتها طول کشید و عده ای از جوانان زخمی و مجروح شدند.»
آخرین عملیات نظامیان در ساعت ۲ بعد از نیمه شب انجام گرفت و بار دیگر به داخل شبستان مسجد حمله کردند. کلیه چراغها و مهتابیها را شکسته و قرآنها و کتب دعا را به زمین ریختند و مورد بیحرمتی قرار دادند. در این روز عدهای نیز شهید شدند. از جمله شهدای مسجد لرزاده در دوران اوج مبارزات مردم انقلابی ایران شهید احمد تاری است. وی در جریان حمله به مسجد لرزاده درحالیکه میکوشید تا نوجوان مجروح حمیدرضا بیابان را نجات دهد، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.[۸]