⚫ بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ ⚫

نٓۚ وَٱلۡقَلَمِ وَمَا یَسۡطُرُونَ
متولد 1996 در MIS ، خبرنگار و روزنامه نگار
شناسه الکترونیکی ثبت ملی محتوای دیجیتال( کد شامد): 1-1-765329-64-0-1
در جنگ سخت، جسمها به خاک و خون کشیده میشوند و روح ها پرواز میکنند و میروند به بهشت؛ اما در جنگ نرم، اگر خدای نکرده دشمن غلبه بکند، جسمها پروار میشوند و سالم میمانند، و روح‌ ها میروند به قعر جهنم؛ فرقش این است؛ لذا این خیلی خطرناک‌تر است.
نوشتن، یک عمل هنرى است ؛زیادتر نگویید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. این‏ها آن وظایف ماست

🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻🌹🌹🌻

💮بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💮

اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ ۗ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ۚ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ ۖ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ کُرْ‌سِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْ‌ضَ ۖ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا ۚ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿٢٥٥﴾
لَا إِکْرَ‌اهَ فِی الدِّینِ ۖ قَد تَّبَیَّنَ الرُّ‌شْدُ مِنَ الْغَیِّ ۚ فَمَن یَکْفُرْ‌ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّـهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْ‌وَةِ الْوُثْقَىٰ لَا انفِصَامَ لَهَا ۗ وَاللَّـهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿٢٥٦﴾
اللَّـهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِ‌جُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ‌ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُ‌وا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِ‌جُونَهُم مِّنَ النُّورِ‌ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَـٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ‌ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥٧﴾

🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹🌻🌻🌹

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان
آخرین نظرات

۸۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

از جمله استراتژی‌های جریان رسانه‌ای غرب، استفاده از روایت‌های جعلی و وارونه است که در ماجرای توقیف هواپیمای ونزوئلایی بیشتر خود را نشان داد.

 

به گزارش مرکز مقابله با شایعات سایبری سازمان فضای مجازی سراج، چند روز پیش آنیبال فرناندز، وزیر امنیت کشور آرژانتین درحساب کاربری توییتر خود اعلام کرد، یک هواپیمای ونزوئلایی که تحت تحریم‌های آمریکا بوده در فرودگاه اسیسا توقیف و پاسپورت‌های پنج خدمه ایرانی آن ضبط شده است.

 

خبری که به سرعت مورد توجه رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور قرار گرفت و از تلویزیون سعودی ایران اینترنشنال و بی بی سی تا رسانه‌هایی نظیر رادیوفرانسه، العربیه و دویچه وله در کنار رسانه‌های وابسته به سازمان مجاهدین آن را پوشش داده و ادعای توقیف هواپیمای ایرانی متعلق به هواپیمایی ماهان در کشور آرژانتین را طرح کردند.

 

 مدار روایت وارونه فارسی زبان‌ها

 

بررسی محتوای این رسانه‌ها حکایت از آن دارد که چارچوب پرداخت به این موضوع در راستای این بوده که القا کنند خدمه این پرواز از نیرو‌های نیروی قدس سپاه پاسداران بودند. به همین علت نیز عمده مطالب این رسانه‌ها در همین رابطه بود و حتی تلویزیون سعودی ایران اینترنشنال نیز مدعی شد، هواپیمای ماهان برای ارسال سلاح به گروه‌های شبه نظامی استفاده می‌شده و از مسافران به عنوان سپر انسانی استفاده کرده است.

 

 محموله‌های داخل هواپیما؛ قطعه خودرو یا اسلحه؟

 

این روایت سازی‌های جعلی و مبتنی بر القای سیاست‌های سعودی و انگلیسی در پرداخت رسانه‌ای به ماجرا، درحالیست که براساس اعلام نظر رسمی پلیس فرودگاه آرژانتین (PSA) این هواپیما توسط چندین نهاد امنیتی بازرسی شد؛ نتیجه این بازرسی‌ها نشان داد که محموله‌های داخل هواپیما صرفاً قطعات خودرو برای یک شرکت خودروسازی بوده و طی تحقیقات پلیس فرودگاه آرژانتین، هیچ محموله مشکوکی که برخی فارسی زبان‌ها ادعای آن را داشتند، کشف نشده است.

 

اما نکته جالب توجه در گزارش‌های روزنامه‌های رسمی آرژانتین و اعلام نظر مقامات رسمی این کشور، این است که پلیس فرودگاه آرژانتین از قبل بخاطر برخی گزارش‌های واصله از سوی نهاد‌های امنیتی منتظر این هواپیما بوده است. با این وجود طی این گزارش‌ها هیچ اشاره‌ای نشده که این اطلاعات از کدام منبع برای نهاد‌های امنیتی آرژانتین ارسال شده است. علاوه بر این، در گزارش رسانه آرژانتینی Infobae که توسط وزیر امنیت این کشور به اشتراک گذاشته شده نیز آمده که دادگاه فدرال آرژانتین به این پرونده هیچ ورودی نداشته چراکه هیچ جرمی طی آن اتفاق نیافتاده است.

 

هواپیمای توقیفی ارتباطی با ایران و هواپیمایی ماهان ندارد

 

با این حال اگرچه در گزارش‌های منتشر شده توسط دولت آرژانتین این نکته ذکر شده است که هواپیمای توقیف شده متعلق به ونزوئلا بوده و اساساً نیز تخلفی مرتکب نشده، اما رسانه‌های فارسی زبان همچنان بر مدار روایت وارونه و جعلی خود از موضوع، چرخیده و تلاش دارند تا چارچوب خبری خود مبنی بر ارتباط خدمه این پرواز با نیروی قدس سپاه پاسداران را القا کنند. ادعایی که توسط مدیر روابط عمومی هواپیمایی ماهان نیز تکذیب شد. در همین زمینه امیرحسین ذوالانواری، مدیر روابط عمومی شرکت هواپیمایی ماهان در این باره گفت: «هواپیمای توقیف شده بیش از یک سال پیش به یک شرکت هواپیمایی ونزوئلایی واگذار شده و هیچ گونه ارتباط مالکیتی با شرکت هواپیمایی ماهان ندارد».

 

 از آرژانتین اصرار از شبکه‌های فارسی زبان‌های معاند انکار

 

اما با این حال ماجرای روایت وارونه و جعلی درباره هواپیمای توقیف شده در آرژانتین ادامه پیدا کرد تا جایی که رسانه «اسراییل هیوم» نیز با انتشار لیستی تحت عنوان اسامی خدمه ایرانی هواپیمای ماهان‌ایر ادعای ارتباط این افراد با نیروی قدس سپاه را مطرح کرد. این درحالیست که به گفته رسانه‌های آرژانتینی، هیچ یک از خدمه پرواز بازداشت نیستند و در هتلی در این کشور اسکان داده شده‌اند. علاوه بر این، پلیس فرودگاه آرژانتین نیز اعلام کرده است که هریک از این خدمه می‌تواند بدون مانعی این کشور را از طریق هواپیما‌های عادی ترک کند.

 

به گزارش مرکز مقابله با شایعات سایبری سازمان فضای مجازی سراج، اصرار رسانه‌های فارسی زبان بر روایت جعلی از ماجرا و از طرفی اصرار رسانه‌های اسرائیلی بر این مساله حاکی از آن است که آرایش رسانه‌ای غرب وارد فاز جدیدی از عملیات رسانه‌ای علیه جبهه مقاومت به ویژه نیروی قدس سپاه پاسداران شده است؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت استراتژی جدید رسانه‌ای غربی‌ها با بازوی اجرایی اسرائیل تکیه بر انتشار اخبار جعلی و دروغ است که ابتدا در رسانه‌های غیر رسمی مانند توییتر آغاز شده و دنباله آن در شبکه‌های تلویزیونی مانند ایران اینترنشنال سعودی و بی بی سی فارسی پیگیری می‌شود

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها اعلام کرد:‌مبالغ واریزی یارانه کمک معیشتی مرحله ۱۳۶ برای یارانه بگیران از ساعت ۲۴ روز شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ قابل برداشت شد

مرحله ۱۳۶ نیز مانند اردیبهشت و براساس دهک بندی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، برای سرپرستان خانوار‌های دهک اول تا سوم ۴۰۰ هزارتومان و برای دهک‌های چهارم تا نهم به ازای هر نفر، ۳۰۰ هزارتومان خواهد بود.

 

طبق اطلاع رسانی‌های قبلی، اقساط تسهیلات قرض الحسنه ۱ میلیون تومانی کمک معیشت نقدی و کرونا از سرپرستان خانواری که این تسهیلات را دریافت کرده اند، کسر گردیده است.

 

سرپرستانی که نسبت به دهک بندی و قطع یارانه خود در اردیبهشت ۱۴۰۱ درخواست بازبینی داده اند همچنان جهت پیگیری و نتیجه به سامانه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مراجعه کنند.

 

ضمنا کار بررسی یارانه ثبت نام کنندگان و متقاضیان جدید یارانه تا اتمام فرایند ثبت نام و انجام دهک بندی توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ادامه دارد و متقاضیان جدیدی که هنوز موفق به ثبت نام نشده اند می‌توانند به ادرس الکترونیکی my.gov.ir مراجعه و نسبت به ثبت نام خانوار خود اقدام کنند.

 

براساس دستور رئیس جمهور متقاضیانی که به هر دلیلی از یارانه دوره‌های قبل محروم و یا از ثبت نام یارانه جامانده اند بعد از طی مراحل ثبت نام و بررسی شرایط متقاضی در صورت واجد شرایط بودن مانند سایر مشمولان یارانه جدید نیز از این دو نوبت از یارانه بهرمند خواهند شد

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

معروف‌ترین فساد جنسی «فرح پهلوی» چه بود؟

 

یکی از سربازان گارد چون متعصب بود، نزد فرمانده‌اش رفت و گفت: «ما خیال می‌کردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی می‌کنیم و نمی‌دانستیم که این‌طور مسائل هم در میان است.»

معروف‌ترین فساد جنسی «فرح پهلوی» چه بود؟

فرح پهلوی با نام اصلی فرح دیبا سومین و آخرین همسر محمدرضا شاه پهلوی است. محمدرضا پهلوی مردی زن‌باره بود و از دوران نوجوانی بدین رفتار عادت داشت. شاه پس از ازدواج با فرح دیبا که دختری بی‌اصل و نسب بود و به لحاظ تبار، با همسران قبلی وی تناسبی نداشت راه را برای خیانت‌ها و هرزه‌گردی‌های خود هموارتر دید. این وضعیت فرح را نیز به واکنش متقابل و ارتباط بیشتر با مردانی از حلقه دوستان خود واداشت.

 

از قدیمی‌ترین دوستان ایام تحصیل فرح در پاریس فریدون جوادی بود. به دنبال فرح، جوادی نیز به دربار راه یافت. جوادی دوست سفر و حضر فرح بود.

 

کشف رابطه فرح با فریدون جوادی، معروف‌ترین فساد جنسی او بود، اما رابطه فرح و جوادی در یک دربار فاسد، امر غیرمنتظره‌ای جلوه نمی‌کرد و تنها در موقع بروز رقابت‌ها و حسادت‌ها تجلی می‌کرد. فرح نه‌تنها از فاش شدن این ماجرا واهمه‌ای نداشت، بلکه دستور داد تا اتاق یکی از مأموران گارد را در اختیار جوادی قرار دهند تا نزدیک او باشد.

 

احمدعلی مسعود انصاری که مادرش، خاله فرح بود و به خاطر همین نسبت خانوادگی با فرح، به حلقه دوستان خصوصی شاه و فرح راه یافته بود، در خاطراتش به رابطه خاص و به قول خود او، غیرعادی بین فرح و فریدون جوادی اشاره کرده است: «یک نکته مهم، مسئله فرح و جوادی بود و آن اینکه در رفت و آمدهای مکرر به دربار به وجود یک رابطه غیرعادی بین فرح و فریدون جوادی پی‌برده بودم و چندبار به وسایل مختلف و با اخم و تَخم به جوادی حالی کرده بودم که این راز در پرده باقی نمی‌ماند، اما تأثیری نداشت. من هم این مسئله را با خاله‌ام (مادر فرح) در میان گذاشتم. خانم دیبا حقیقتاً ناراحت شد و ظاهراً بعداً این مسئله را با فرح در میان گذاشته بود، مدتی بعد فرح با حالت عصبانیت خطاب به من گفت: حالا برای مادرم درباره رفتار من جاسوسی می‌کنی؟!»

 

درست است که شهبانوی مملکت دوست‌پسر داشته باشد؟

ملکه مادر در این باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً کاری می‌کرد که به محمدرضا لطمه بخورد.» تاج‌الملوک مادر محمدرضا پهلوی که به گفته خودش از سال ۱۳۵۲ با فرح قهر کرده و کلمه‌ای با او سخن نگفته بود، بارها برخوردهای تند و خشنی در قبال رفتارهای فرح داشت: «یک بار آقای رئیس خدمه کاخ‌های سلطنتی با ترس و لرز و هزار، اما و اگر و ببخشید و جایی نگویید و اینگونه مقدمات گفت: قربانت گردم، آیا این درست است که شهبانوی مملکت دوست‌پسر داشته باشد و او را با خود به داخل کاخ بیاورد؟ البته ما می‌دانستیم که فرح با فریدون جوادی قاطی شده است، اما نه اینکه او را به کاخ بیاورد! این بود که یک روز، خود فرح را خواستم و به او نهیب زدم که زنیکه گدا ! خجالت نمی‌کشی این قبیل کارها را در جلوی چشم کارکنان دربار انجام می‌دهی؟ فرح گفت: درست گفته‌اند که شاه می‌بخشد، شیخ علیخان نمی‌بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت باید به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختیار پایین‌تنه‌ام را دارم! خلاصه خیلی بی‌حیایی کرد.

 

اعتراض یک سرباز گارد به فساد همسر شاه

در مسافرتی که فرح و دوستانش به خجیر در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادی مشغول معاشقه بود که یکی از سربازان گارد آنها را دید. سرباز چون جرات اعتراض به فرح را نداشت، به فریدون جوادی اعتراض می‌کند. این سرباز از لرهای خرم‌آباد بود و چون متعصب بود، نزد فرمانده‌اش رفت و گفت: «ما خیال می‌کردیم که از یک زن عفیفه نگهبانی می‌کنیم و نمی‌دانستیم که این‌طور مسائل هم در میان است.» سرانجام سرباز را با تهدید و تحبیب و خریدن یک مغازه مرخص کردند

alibagherikahkesh.blog.ir

 اشرف پهلوی این زن هرزه، اغلب اموال گرانبها، تابلوها، فرشها و اندوخته‌هاى بیت المال را از ایران خارج کرد. کاخ اشرف مانند بسیارى از کاخهاى سلطنتى از اثاث خالى شد، و اموال به یغما رفته به خانه مسکونى او در نیویورک یا ویلای ژوان لوپن فرانسه برده شد.  به گزارش خبرگزاری تسنیم، به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از نیویورک تایمز، اشرف پهلوی خواهر شاه ایران در سن نود و شش سالگی به درک واصل شد.  وی که دوقلوی محمد رضا پهلوی، شاه سابق ایران بوده روز پنجشنبه مُرد و بنا بر اعلام مقامات محلی، دلیل مرگ وی، کهولت سن بوده است.  "روبرت آرمائو" که نیویورک تایمز از وی با عنوان مشاور یاد می‌کند، گفت: اشرف در بستر خواب و در اروپا مُرده است.  وی به‌دلایل امنیتی از ذکر کشوری که اشرف در آنجا مُرده است، خودداری کرد.  گفته می‌شود که وی در مونت کارلو، در کشور خودمختار موناکو واقع در اروپای غربی مُرده است.  نیویورک تایمز نوشت که بر اساس پیشینه مخفیانه داخلی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، اشرف پهلوی نقش اساسی در کودتای نظامی آمریکایی ــ انگلیسی علیه "محمد مصدق" نخست وزیر ایران و بازگرداندن محمد رضا پهلوی به قدرت ایفا کرده است.  اشرف از نخستین افرادی بود که بنابر تصمیم رضاشاه بر تغییر الگوی ایرانی بر اساس غرب، به صورت بی حجاب در مراسم جشن فارغ‌التحصیلی دانشسرای عالی در 1314 شرکت کرد. اشرف در سن 17 سالگی به توصیه پدرش رضاشاه پهلوی با علی قوام پسر قوام‌الملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از شهریور 1320 این ازدواج به طلاق انجامید.  نگاه تفصیلی به زندگی قاچاقچی، هرزه، معتاد و غارتگربیت المال« اشرف پهلوی»  موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسیدرباره اشرف پهلوی گزارش های ذیل را قبلا منتشر کرده است:  اشرف پهلوى خواهر توأمان شاه که همواره از ناحیه والدین نادیده گرفته مى‏‌شد و فردوست از او به عنوان «شیطانى به نام اشرف» یاد کرده است...، بعدها در طول حکومت برادرش بیشترین نقش را ایفا کرد:  در سقوط دولت احمد قوام، آن گاه که به مذاق برادرش خوش نیامده بود پیش قدم شد. در کودتاى ننگین 28 مرداد زیرکانه به سازماندهى کودتاگران نظامى و تشجیع محمدرضا پهلوى پرداخت. و در برهه‏‌اى از زمان شاخه‌‏اى سیاسى از رجال معزول در کنار دستگاه رهبرى برادر همزادش ایجاد کرد و پس از مدتى معزولین را به دلخواه خود در سمتهایى مى‏‌گمارد.  یکى از وجوه امتیاز و نیز خصوصیات بارز اشرف از نظر فردوست علاقه وافر او به مرد و پول بود تا جایى که سر برادرش را کلاه مى‏‌گذاشت و پول مى‏‌گرفت و شغل مى‌‏داد از وکالت تا وزارت و سفارت. برخى او را یک قمار باز حرفه‌‏اى در حد اعلا دانسته‏‌اند و از نظر برخى دیگر او یک قاچاقچى بین المللى و عضو مافیاى آمریکا شمرده شده است. افتضاح حادثه «نیس» فرانسه از موارد بارزى است که بر اثبات این ادعا پاى مى‏‌فشارد. اشرف زنى است که «زندگى معمولى او را خسته مى‏‌کرد و به شدت دنبال ایجاد هیجان بود.» زنى که به گفته فردوست «در هر زمینه در حدى اعلاى افراط و گستاخى» و حتى «فاسدترین زن جهان» بود.  ...بنابراین نه ساواک و نه سندهایش از پس مراقبت و انعکاس اعمال و رفتار چنین اعجوبه‌‏اى بر نیامد و توان هماوردى با شگردهاى او را نداشت. امّا آنچه به جاى مانده است ذره‏اى از بسیار این زن است که توسط این مرکز جمع آورى و جلد اول آن اینک تقدیم علاقمندان تاریخ معاصر گردیده است.  از تولد تا ازدواج  روز چهارم آبان 1298 در بیمارستان احمدیه تهران زنی به نام تاج الملوک (دختر تیمورخان آیرملو) هنگامی که همسرش در مأموریت بود در یک وضع حمل دو فرزند به دنیا آورد. یک پسر به نام محمدرضا و یک دختر که اشرف خوانده شد. دوران کودکی اشرف در تنهایی سپری شد زیرا هر گاه رضا خان هوای محبت کردن و سروکله زدن با بچه‌ها به سرش می‌زد اول شمس که دختر ارشد او بود و بعد محمدرضا که پسر بود در آغوش او جای می‌گرفتند و تنها کسی که به حساب نمی‌آمد، اشرف بود. رضاخان یک عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای 1299، [طبق اسنادی که موجود است]، در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا، با حضور سید ضیاءالدین طباطبائی، برنامه‌ریزی شد و پس از کودتا هم قریب پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید.  رضاخان از مقام میرپنجی و ریاست کل قزاقخانه به مقام با اهمیت وزارت جنگ و فرماندهی کل قشون بعد از کودتایی که در سوم اسفند 1299 توسط او صورت گرفت، رسید. دو سال بعد، در نیمه دوم سال 1302 به کمک دوستانی که در مجلس و مطبوعات و به ویژه قشون نظامی داشت، پست ریاست وزراء را به خود اختصاص داد و دو سال پس از آن، پست فرماندهی و ریاست عالیه کل قوا را هم از شاه منتزع کرد و به مشاغل خود افزود. سرانجام در آبان ماه 1304 مجلس شورای ملی احمد شاه قاجار را از سلطنت خلع کرد و رضا خان را با عنوان والاحضرت پهلوی در رأس دولت موقت گماشت تا اینکه یک مجلس مؤسسان تشکیل شود و تکلیف رژیم بعدی کشور را روشن سازد. در آن مجلس مؤسسان که اکثر اعضای منتخبش زیر فشار سر نیزه قشون رضا خان از صندوقها سر در آورده بودند، سلطنت ایران به رضا خان تخصیص یافت و وی به عنوان اعلیحضرت رضا شاه پهلوی سر دودمان سلسله پهلوی رژیم جدید ایران را پایه گذاری کرد و طبیعی بود که به محمدرضا به عنوان ولیعهد توجه بیشتری می‌شد. رضاخان علاوه بر مادر اشرف سه زن دیگر هم داشت. یکی قبل از تاج الملوک به اسم صفیه خانم (همدانی) که دختری به نام همدم‌السلطنه از او داشت و دو زن بعد از مادر اشرف اولی توران امیر سلیمانی دختر مجدالسلطنه امیر سلیمانی بود که ثمره این ازدواج پسری به نام غلامرضا شد. اما این ازدواج بیش از یکسال دوام نیاورد و رضا خان به دلیلی نامعلوم توران را طلاق داد و یکی دو سال بعد با عصمت الملوک دولتشاهی ازدواج نمود که وی چهار فرزند به نامهای عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا و فاطمه برای رضاخان به دنیا آورد.  دوران تحصیل  اشرف در مدرسه زرتشتیها درس خواند و زبان فرانسه را توسط مادام ارفع در خانه آموخت. وی به مطالعه داستانها و رمانهای عاشقانه فرانسوی علاقه زیادی داشت. وی از نظر اخلاقی شباهت زیادی به پدرش داشت و خصوصیات سلطه‌گری، فرمانروایی و سر سختی او شبیه رضاخان بود و کلاً خصلتی مردانه داشت. جسارت، قساوت و تهور در او به وفور یافت می‌شد درست برعکس محمدرضا، که فاقد چنین صفاتی بود. از طرفی تند خویی و بد زبانی را نیز از مادرش به ارث برده بود.      در دوران نوجوانی و بلوغ با مهرپور تیمورتاش (پسر وزیر دربار) رابطه عشق و دوستی برقرار کرد و به او علاقه شدیدی پیدا نمود. اشرف در ذهن خود آرزوهای بزرگی را می‌پرورانید و برای خود نقشه‌ها می‌کشید اما سرنوشت طور دیگری رقم زده شد. پدر مهرپور متهم به شرکت در توطئه‌ای سیاسی علیه رضاشاه شده بود. تیمور تاش به دام افتاد و خانواده او دیگر موقعیت اولیه خود را از دست دادند در واقع  موقعیتی پیش آمده بود که اشرف اگر هم می‌خواست جرأت طرح موضوع ارتباط با پسر وزیر دربار خائن را که متهم به جاسوسی برای شوروی بود، نداشت.  این اولین ضربه روحی بود که در زندگی به او وارد شد. اشرف در سالهای زیر بیست سالگی و قبل از ازدواج خواستهای بسیاری داشت که به خاطر شرایط زندگی در کاخ سرکوب می‌شد. و در مقابل این سرکوبها که قوانین اجتماعی و جنسیت برای او رقم زده بود [با بی‌پروایی به یک میل خود که همان کنار گذاردن قوانین و شرایط سنتی زن بودن و به کارهای مردانه پرداختن بود، میدان می‌داد.]او همیشه به مادرش در جواب اینکه چرا تو هم مثل شمس نمی‌خواهی خانم خانه بشوی جواب می‌داد دوست دارم که پیش محمدرضا باشم. پیش محمدرضا و دوستانش. با مردها حرف بزنم. ورزش‌هایی مثل اسب سواری، اتومبیل رانی و ورزشهای پسرانه انجام دهم.  ازدواج اول  در سال 1317 رضا شاه تصمیم می‌گیرد که دو دخترش اشرف و شمس را به خانه بخت بفرستد و یکی ازحوادث تلخ و دردناک این دوره از زندگی اشرف ماجرای ازدواج اوست. ازدواجی که به دستور پدرش انجام گرفت و به غرور و شخصیت او لطمه زیادی وارد کرد و سبب پیچیدگی شخصیت او شد. فردوست جریان ازدواج اشرف را از زبان خود او این چنین نقل می‌کند: «پدرم ما را صدا کرد و گفت موقع ازدواجتان است و دو نفر برای شما در نظر گرفته شده است. اما چون شمس خواهر بزرگتر است انتخاب اول با اوست و دومی هم نصیب تو خواهد شد.» چنین شد و چون فریدون جم خوش تیپ‌تر و جوان‌تر بود. شمس او را انتخاب کرد و علی قوام  که چه از نظر قیافه و چه از نظر شخصیت با جم تفاوت زیادی داشت. سهم اشرف گردید. پس از مراسم عقد و ازدواج هر دو به دانشکده افسری اعزام شدند.  شمس و اشرف در زمان رضاخان جرأت نداشتند حرف طلاق را بزنند ولی بعد از تبعید او هر دو از همسران خود جدا شدند. اشرف درباره علی قوام در خاطراتش می‌گوید: «.... من از همان اول از علی قوام بدم می‌آمد. نمی‌دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود یا این که چون او را به من تحمیل کرده بودند از او بدم می‌آمد. یک هفته تمام از اتاقم بیرون نیامدم و گریه کردم.... و این حقیقت را نیز خوب می‌دانستم که پدرم هیچ گونه مقاومتی یا مخالفتی را از سوی هیچ یک از فرزندانش تحمل نخواهد کرد.»  ماجرای اولین ازدواج اشرف از نظر روانشناسان و کسانی که مجموعه اعمال و رفتار بعدی اشرف را مورد مطالعه قرار دادند، اهمیت بسیاری داشت. این کاری‌ترین ضربه‌ای بود که در آن دوران به اشرف وارد آمد و او را دگرگون کرد و پس از آن باعث شد که او دیگر از قالب یک دختر ساده با شیطنت‌ها و گستاخی‌های معمولی دخترانه خارج شده، تبدیل به ماری زخمی و زنی گستاخ و ماجراجو و جاه طلب شود  و نسبت به سرنوشت خود و موقعیت ضعیفی که در آن قرار گرفته علم طغیان بردارد و اندیشه خود را متوجه مسائل دیگری از قبیل میل به خوشگذرانی و لذت‌طلبی کند و هدف غایی زندگی را کسب لذت و خوشی بداند و حتی اصول اخلاقی خود را بر پایه همین اهداف استوار نماید و با سفرهای متعدد، خرید لباسها و جواهرات گرانبها، مداخله در امور دربار، به راه انداختن جمعیتهای به اصطلاح نیکوکاری و نسوان و ترتیب دادن مجالس رقص و بالماسکه و تجمل گرایی، روح ناآرام و وجود ملتهب و بیقرار خود را تسکین دهد.  مسافرت‌های فراوان او نشان دهنده همین سرشکستگی روحی ونا آرامی وی بود. او حتی به خرده گیری‌های برادرش نیز توجه نداشت که از علم (وزیر دربار) خواسته بود به خواهرش بگوید آن همه مسافرتها و خرج تراشیدنها چه فایده دارد، که نتایج آن سفرها به صورت صدور تصویبنامه‌های محرمانه هیأت وزیران و پرداخت چکهای چند صد هزاری و چند میلیونی به اشرف ظاهر می‌شد. [اشرف را می‌توان دچار عارضه شدید خود شیفتگی دانست. این عارضه زیر بنای جنسی دارد وفردی که بدان مبتلاست بیش از اندازه شیفته خود می‌شود. درباره ارزشهای وجود خویش اغراق می‌کند و از کسانی که به چاپلوسی و تملق و  از او بپردازند و خاطر روانی او را ارضا کنند، خشنود می‌گردد.]  در بهمن سال 1320 فوزیه همسر شاه به حالت نیمه قهر عازم مصر شد و محمدرضا برای اینکه فوزیه تحت تأثیر گفته‌های مادرش (نازلی) در مصر نماند از اشرف خواست که همراه وی به مصر برود (فوزیه دراین سفر شهناز دختر یک ساله خود و اشرف نیز شهرام پسر یک ساله‌اش را همراه برد). سفر به مصر باعث شد که چشم و گوش اشرف بازتر شود. وی در محافل و مجالس و باشگاههای شبانه مصر و میهمانیهای درباری متوجه شد که دربار شاهنشاهی ایران، در برابر درباری واقعی و اروپایی مآب تا چه اندازه محقر و ابتدایی و روستایی است.  او همچنین دریافت که دربار مصر تا چه اندازه غربزده است و نیز پی برد که انگلستان مجهز به دیپلماسی و زور سر نیزه و قدرت و هیمنه‌ای خاص است. اشرف متوجه شد تظاهر و حقه بازی و عوامفریبی و رأفت نشان دادن ظاهری و دم زدن از خیریه و نیکوکاری بخشی از زمامداری، به‌ویژه در مشرق زمین است و زنان درباری مصر که دست او و خواهرش شمس را در ریخت و پاش و خوشپوشی، خرید از فروشگاههای اروپا، رقص، موسیقی، مشروب خواری، قمار و معاشرت با انواع و اقسام مردها بسته‌اند، در انظار عمومی با چه متانت و وقاری ظاهر می‌شوند وچگونه در صورت ظاهر به بیمارستانها و مؤسسات و بنگاههای خیریه و... سر می‌کشند و به مطبوعات مصری و خارجی امتیاز و رشوه می‌دهند که تصاویرشان را به چاپ برسانند.  اشرف برای بار دوم در زمستان 1321 به دلیل معالجه مادرش و عمل جراحی او به مصر سفر کرد و دراین سفر با احمد شفیق که مأمور دون پایه اداره بیمه کشوری مصر بود آشنا شد. وی قبلاً به شغل خلبانی اشتغال داشت. بعد از مدتی اشرف عاشق دلخسته شفیق گردید و تصمیم گرفت با وی ازدواج کند. در آبان ماه 1322 شفیق به اتفاق اشرف به تهران می‌آید تا اشرف او را به برادرش معرفی کند. شاه به رئیس دفترمخصوص خود فرمان می‌دهد محرمانه سوابق خانوادگی شفیق را از سفیر کبیر ایران در مصر جویا شود وعلت مخالفت فاروق با شفیق را گزارش دهد.  محمود جم در پاسخ می‌نویسد: «اطلاع بدی راجع به احمد ندارم اما او کارمند شرکت بیمه است ووضع خانواده او همطراز والاحضرت اشرف نیست. اما شاه پیوسته نسبت به خواهر خود مهربان و باگذشت بود و میل رنجانیدن وی را نداشت از این رو وقتی متوجه می‌شود که فاروق به صورت ضمنی به اشرف اظهار دلبستگی کرده است تسلیم نظر پادشاه مصر نمی‌شود و بعد از تماسهای مکرر با سفارت ایران در مصر و نظر مساعد شمس درباره احمد شفیق که وی را دارای شهرت خوبی می‌دانست محمدرضا به اشرف توصیه می‌کند که از پدرش که در ژوهانسبورگ دوران تبعید را می‌گذراند کسب اجازه نماید و بالاخره با وصول پاسخ مساعد از رضاخان ماجرا در دی ماه 1322 پایان می‌پذیرد و اشرف و احمد شفیق به تهران می‌آیند و مراسم عقد و عروسی در تهران در 25 اسفند 1322 انجام می‌شود. شفیق ابتدا به عنوان مستشار امور هواپیمایی و سپس به عنوان مدیر عامل در رأس یکی از سازمانهای بزرگ کشور، سازمان هواپیمایی کشوری ایران قرار می‌گیرد.  احمد شفیق بعد از ازدواج با اشرف بنا به توصیه وی از تابعیت مصری خود علیرغم میل باطنی‌اش دست کشید و تابعیت ایرانی را پذیرفت و طبق تصویبنامه هیئت وزیران ایرانی الاصل شناخته شد! پس از رفتن رضاخان، اشرف گفته‌های پدرش را که از او خواسته بود در ایران بماند و در امور کشور به برادرش یاری دهد، مستمسک قرار داد و از میانه سال 1321 به تشکیل جلساتی با شخصیتهای مهم کشور و روزنامه نگاران پرداخت و اوامر و نواهی او در امور کوچک که به تدریج به شمار آنها افزوده شد وبه امور مهم و حیاتی رسید، آغاز گردید.  ورود به ساختار سیاسی  مشوق اشرف برای ورد به فعالیت ها و رقابتهای سیاسی، علی سهیلی بود. سهیلی در قبال خواستهای اعضای خاندان سلطنت بسیار کوتاه می‌آمد و شاه هم در مقابل خواهر خود بسیار کمرو و بی دست و پا بود تا سالهای دوران حکومت دکتر مصدق هر آنچه را او می‌گفت، انجام می‌داد و پس از 28 مرداد 1332 بود که به دلیل تنفر عمومی مردم ایران، از او خواست مدتی در خارج بماند تا آبها از آسیاب بیفتد و بعد به ایران بازگردد.  اشرف در طی سالهای 1323 تا 1325 موفق شد علاوه بر علی سهیلی دو تن از شخصیتهای مهم کشوری و لشگری ایران را هم به سوی خود جلب کند. نخستین آنان، عبدالحسین هژیر از سیاستمداران مورد اعتماد دربار رضا شاه و محمدرضا شاه بود که دریایی از جاه‌طلبی و مقام پرستی را در کنار هوش وذکاوت درباری، در خود گرد آورده بود.  هژیر به غلام و چاکر اشرف پهلوی بدل شده بود و کلیه دستورها وخواستهای او را به اجرا در می‌آورد. فرد دومی که مورد توجه اشرف قرار گرفت ولی بعدها میان آن دو نفاق افتاد و رنجش خاطر ایجاد گردید، سرتیپ تحصیلکرده سن سیر فرانسه، علی رزم‌آرا بود. رزم آرا با وجودخوی استقلال طلب و شخصیت نظامی ویژه‌ای که داشت، تا مدتها در مقابل دربار و اشرف سرتسلیم واطاعت فرود آورد و زمانی در صدد مقاومت بر آمد که برادران و خواهران شاه، از جمله علیرضا و اشرف، نسبت به حدود جاه‌طلبی اومشکوک شده بودند و رزم‌آرا نیز در برابر خواستهای بی پایان آنان پایداری نشان می‌داد. (مناسبات محرمانه‌ای هم میان رزم آرا و اشرف وجود داشت که نامه‌هایی در اوایل انقلاب در یک مجله بنام کارنامک چاپ شد ولی اصل نامه‌ها در دسترس نیست.)  یکی از وقایع مهم که در بهار سال 1325 در زندگی اشرف روی داد مسافرت اوبه مسکو و دیدار با استالین پس از بهبود مناسبات ایران و شوروی در دوران صدارت قوام‌السلطنه بود که درمرداد سال بعد نظیر همان سفر را به ایالات متحده انجام داد و به حضور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا رسید. در ششم اردیبهشت سال 1326 اشرف به آرزوی همیشگی خود دست یافت و به نیابت سرپرست عالی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی نائل گشت و این سازمان به پایگاهی برای گسترش نفوذ، گردآوری موافقان و اختاپوس هفت سر برای بلع پول مبدل شد.  این سازمان بسیار قدرتمند بود و به تدریج قدرت سیاسی نیز به دست آورد، زیرا یکی از دوایر این سازمان، کانون کار و آموزش، ویژه گردآوری و نگهداری ولگردان و متکدیان شهر تهران بود و از بهمن ماه 1326 جمع آوری گدایان و سکونت دادن آنان را در کانون کار و آموزش آغاز کرد و این کانون بعدها افراد مورد نیاز برای تشکیل اجتماعات به نفع دربار یا حضور در پای صندوقهای انتخابات را گردآوری می‌کرد.  اشرف در دوران نخست وزیری هژیر و پس از او تا پایان سال 1329، مرکز ثقل و کانون قدرت و تأثیر گذاری بر کشور بود و همه مقامات مهم سیاسی با نظر او تعیین و تأیید می‌شدند. قاسم غنی در این باره می‌گوید:  «درکسان خانواده، اشرف پهلوی همه کاره است. نفوذ غریبی در برادرتاجدار خود دارد. مداخله ایشان در تعیین سفرا، وزرای مختار و وزراء و سایر مقامات مؤثر است. به‌وسیله این مقامات در تعیین معاونین و مدیران نیز تأثیر دارد. با وکلا و صاحبان جراید و معاریف تهران از هر طبقه تماس دارد.»  یکی از کسانی که براثر لطف و حمایت اشرف به مقام معاونت نخست‌وزیری هژیر نائل آمده بود جهانگیر تفضلی بود. وی در یادداشتهایش چنین آورده است:  « در دوران نخست‌وزیری هژیر، بنای کار چنین گذارده شده بود که کارهای اطلاعاتی و امنیتی داخل وخارج کشور برعهده رکن دوم ستاد ارتش بود، هرروز یا هفته‌ای دو یا سه بار در دو سه نسخه گزارش برای سه مقام مهم کشور یعنی شاه، شاهدخت اشرف و نخست‌وزیر ارسال می‌شد. بعضی از گزارش‌ها را ستاد ارتش به دلیل بسیار محرمانه بودن برای اطلاع نخست‌وزیر ارسال نمی‌داشت و فقط به نظر شاه وخواهرش می‌رسید. طی ماههایی که شاه به اروپا رفته بود گزارش شاه را هم برای نخست وزیری فرستادند و آن قسمت از گزارشهای بسیار محرمانه که رزم‌آرا ارسال آن را برای هژیر لازم نمی‌دید اشرف به علت اعتماد و لطف بخصوصی که به نخست‌وزیر منتخب خود داشت علیرغم نظر رزم آرا، نسخه مخصوص خود را برای هژیر ارسال می‌داشت.»  اشرف در سال 1326 تا 1329 که سالهای فرازین قدرتمداری و فرمانفرمایی سیاسی او بود،  یکی از نمادهای ترقی ایران را گسترش هرچه بیشتر آداب و عادات و شیوه‌های زندگی اروپایی، به ویژه فرانسوی می‌دانست که در آن دوران کشورهای عقب مانده شرقی بیش از اندازه تحت تأثیر آن نوع تمدن، که تمدن پاریسی خوانده می‌شد، قرار داشتند. تأسیس نمایشگاههای مد بانوان، فرا خواندن مانکنها به ایران، راه اندازی قمارخانه و کازینوهای سلطنتی بابلسر و رامسر و آبعلی، احضار یک پزشک جراح  پلاستیک از فرانسه برای رفع عیوب چهره خانمهای طبقه نخبگان، در رأس آرزوهای اشرف و دیگر بانوان دربار قرار داشت.  تشکیل حلقه‌های سیاسی   در طی سالهای 1324 تا 1329 اشرف آن محفلی که در ایران «دوره» خوانده می‌شود و دربار محمد رضا شاه و همه نخبگان هیأت حاکمه ایران در سالهای 1320 تا 1354 به برگزاری آن دوره‌ها علاقه مندی وافر نشان می‌دادند. همه هفته چه در بهار و تابستان، چه در پاییز و زمستان مگر در آن روزهایی که در ایران نبود، به راه می‌انداخت و شمار فراوانی از درباریان، روزنامه نگاران، شاعران و ادیبان و روشنفکران و پویندگان جاه و مقام، یا علاقه‌مندان به ایجاد ارتباط با دربار در محفل او حضورمی‌یافتند.  اشرف پس از کسب تجارب دوران جنگ جهانی دوم، به روزنامه نگاران خیلی اهمیت می‌داد. کسانی مانند دکتر مصباح زاده ـ احمد دهقان ـ خسرو اقبال ـ جهانگیر تفضلی و محمود تفضلی به محفل او دعوت می‌شدند. خسرو هدایت نیز اغلب در کاخ اشرف دیده می‌شد. اشرف با حضار بسیار بی پرده و گاه خشن سخن می‌گفت و سعی می‌کرد حالتی دوستانه و خودمانی ایجاد کند. چهره خنده رو و گشاده اشرف در محفلهای هفتگی‌اش، تلاش او برای جا افتادن در میان اجتماع و یافتن طرفداران جدی باعث می‌شد. هر هفته بر عده حاضران در مجالس دوره او افزوده شود. اشرف، تا پس از 28 مرداد سال 1332 که قدرت سلطنت مطلقه برادرش استحکام یافت و او دیگر نیازی به این گونه بازیها و جلب قلوب نمی‌دید. این روش را حفظ کرد و سعی داشت از تبسم و چرب زبانی و تشویق و وعده دادن برای افزودن بر تعداد ارادتمندانش بهره جوید.  تلاش اشرف برای جلب قلوب در سالهای یاد شده تا پیش از رویداد سوء قصد به جان محمدرضا شاه در 15 بهمن 1327 به اندازه‌ای بود که با بسیاری از عناصر چپ و روزنامه‌نگاران چپگرا هم رفت و آمد داشت و آنان را در کاخ خود می‌پذیرفت و حتی از طرحهای مهندسی امثال نورالدین کیانوری نیز برای ساختمانهای سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی در ازای پرداخت اجرت استفاده می‌کرد.  در زمان نخست وزیری مصدق اتفاقات زیادی در زندگی اشرف رخ داد از جمله تبعید او به دستور مصدق و آشنایی اشرف با مهدی بوشهری، که بعد از ازدواج با او، مشکلات مالی شدیدی برای اشرف در خارج از ایران پیش آمد واین مشکلات به دلیل عدم موافقت مصدق جهت ارسال ارزمورد درخواست شاهدخت که در قمار گشاده دست هم بود به وجود آمد و این تنگنای اقتصادی و ولخرجی بیش از حد سبب شد که اشرف مقداری از اشیاء و مبلمان کاخ خود را در ایران بفروشد و مبلغ سی میلیون فرانک لباس و جواهر و عتیقه جات خود را در فرانسه به دو نفر کلاهبردار فرانسوی و یک تبعه اروپای شرقی (یوگسلاویایی) برای فروش عرضه کند. هم چنین وی مجبور شد مبالغی پول هم از افراد سرشناس در پاریس قرض بگیرد. از آن جمله فردی بنام صابری که بازرگان فرش مقیم پاریس بود، که هیچ گاه آن را عودت نداد. کلاً زندگی اشرف در پاریس با نوعی بی بند و باری و آلودگی به فساد همراه بود که به حیثیت او و دربار لطمه‌ای شدید وارد آورد. دانشجویان ایرانی گهگاه در پاریس، شانزه لیزه، کاریته لاتن، پیگال، سن ژرمن دپره، بولوار بولونی و حتی در خیابان فورتونی، محل سفارت ایران، والاحضرت اشرف، نماد نیکوکاری و خدمت به مستمندان و درماندگان را دست در دست لهستانی‌ها، یوگسلاویایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، و هر که «روی خوش و بر نیکو دارد» می‌دیدند و دچار حیرت می‌شدند که مگر این خانم شوهرو سه فرزند ندارد؟ پس چگونه در خیابانهای پاریس پرسه می‌زند و فکر آبروی برادر و خانواده خود را نمی‌کند.  درهمین زمان بود که در رستورانی با مهدی بوشهری آشنا شد. از سال 1331 تا 1339 که اشرف رسماً از احمد شفیق طلاق گرفت و به عقد بوشهری در آمد، درسال 1960 (1339) مجله Constellation چاپ پاریس مطلبی درباره اشرف چاپ کرده بود که در ضمیمه شماره 1 آمده است. وی همیشه در متن و حاشیه زندگی بانویی که خود را رهبر ترقی و تحول و تجدد جامعه بانوان ایران می‌نامید حضور داشت تا آنکه سرانجام پس از 8 سال این فراق عاشقانه خاتمه یافت و اشرف در سن 42 سالگی با داشتن سه فرزند  یکی از علی قوام به نام شهرام و دو تا از احمد شفیق به نام شهریار و آزاده برای سومین بار ازدواج کرد. مهدی بوشهری تا انقلاب اسلامی اسما شوهر اشرف بود ولی کاری به کار او نداشت و رهایش کرده بود و اشرف هم به کارهای خود مشغول بود.  اشرف در دوران بعد از کودتای 1332  بعد از کودتای 28 مرداد و مستقر شدن شاه بر تخت سلطنت، تا مدت شش ماه شاه به خواهرهمزاد خود اجازه بازگشت به ایران را نداد. نامه‌های پی در پی اشرف به علم و سپهبد زاهدی، نخست وزیر، حاکی از آن بود که اشرف، که سهم بزرگی برای خود تصور می‌کرد، از بی اعتنایی برادرش و نرساندن چند هزار دلار در هر ماه به پاریس، عصبی و ناراحت است. شمار فراوانی از مفتخواران و ولگردان دورش را گرفته بودند و اینان همه برای سورچرانی و تفریح و لباس و جواهر و خرید کردن به پول نیاز داشتند.  بالاخره اشرف بعد از سه سال تبعید در اواخر سال 1332 به ایران بازگشت و زندگی او پس از بازگشت با خوشگذرانی، کامروایی، گرد آوری ثروت از راههای نامشروع، پورسانت‌گیری، زد و بند با شرکتهای خارجی و استفاده مالی در قرار دادهای سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی سپری گردید. در این مورد سفارت آمریکا گزارش بیوگرافیک از اشرف تهیه کرده است. می‌نویسد:  « او شرکت در محافل و شب نشینی‌های شبانه خود را از سر گرفت. شاه که بلافاصله پس از 28 مرداد، 45 میلیون دلار کمک مالی بی حساب از آمریکایی‌ها فی‌المجلس دریافت کرده بود، چند میلیون دلاری به برادران وخواهران خود بخشید.» بعد از کودتای 28 مرداد گرچه اشرف، اشرف پیشین نبود و دیگر حال و حوصله نخست وزیر و وزیر تراشی نداشت، اما کاخ تابستانی او در سعد آباد که اشرف آن را به اقامتگاه دائمی خود مبدل کرده بود، همچنان جولانگاه جاه طلبان و رجال و رجاله‌های سیاسی بود. بلیت‌های بخت آزمایی در سراسر مملکت به فروش می‌رسید.  تشکیل سازمان زنان و نقش آفرینی در قاچاق مواد مخدر  اشرف در رأس عده‌ای از زنان درباری قرار گرفت و در سال 1345 سازمان زنان ایران  را تأسیس و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را روز به روز عریض و طویل‌تر نمود.  نام اشرف از حدود سال 1335 به بعد در امور مربوط به قاچاق تریاک و هروئین برده شد. او به پول علاقه‌ای وافر داشت و تریاک و هروئین منبع سرشار پول بودند. در تهران این شایعه پیچید که اشرف برای انتقام گرفتن از مردم ایران بذر مرگ می‌کارد و تریاک خود را به صورت هروئین و مرفین توسط  قاچاقچیان در دسترس جوانان ایرانی قرار می‌دهد.  در این رابطه فردوست می‌گوید:  «اشرف قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای امریکاست. او به هر جا که می‌رفت دریکی از چمدانهایش هروئین حمل می‌کرد و کسی هم جرئت نمی‌کرد آن را بازرسی کند. این مسئله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می‌کند. محمدرضا دستور داد که به او بگویید این کار را نکند. همین! چه کسی به اشرف بگوید؟ من؟ موقعی که خود محمدرضا نمی‌توانست یا نمی‌خواست جلوی اشرف را بگیرد. من که بودم و چگونه می‌توانستم؟»  به هر حال، مساله قاچاق مواد مخدر و رابطه اشرف با مافیا به‌تدریج علنی شد و چند بار به افتضاح کشیده شد و در مطبوعات خارجی انعکاس یافت. مهم‌ترین این افتضاحات حادثه‌ای بود که در نیس فرانسه برای او رخ داد» (در یک صبح زود که اشرف از قمارخانه با اتومبیل به ویلایش می‌آمد ناگهان اتومبیلی راهشان را سد کرد و فروغ خواجه نوری که در صندلی جلو نشسته بود را به رگبار بستند و او را خلاص کردند بعدها مشخص شد که آنها از مافیا بوده‌اند).  اشرف در سال 1348، به این سبب که یک چمدان کوچک حاوی تریاک به اروپا حمل می‌کرد. در فرودگاه زوریخ در سوئیس بازداشت شد. اما پس از اینکه پلیس فرودگاه دانست او با گذرنامه سیاسی سفرمی‌کند و خواهر شاه ایران است وی را آزاد کردند. حسین فردوست درباره اشرف چنین ادامه می‌دهد:  «پس از مصدق تا انقلاب، اشرف برای خود یک شاخه سیاسی ایجاد کرده بود و تمام رجال سیاسی که توسط محمدرضا از کار بر کنار می‌شدند. مانند نخست وزیر، وزیر، امیر ارتش و سایر افراد مؤثر، همه را پیرامون خود جمع می‌کرد..... هر فردی که توسط محمدرضا دفع می‌شد توسط اشرف جذب می‌شد.... این افراد پس از مدتی مجدداً به مشاغل مهم می‌رسیدند و معاون وزیر یا سفیر می‌شدند و راهشان برای ترقی آتی باز می‌شد.... پس کاخ اشرف محل دسته‌بندی نبود، محل سیاست بود. او هر چند گاه فعالیتش را به فرد معینی اختصاص می‌داد، مثلاً، مدتی به دنبال منوچهر اقبال بود. مدتی به دنبال ابوالحسن ابتهاج، مدتی تیمور بختیار، مدتی حسنعلی منصور و بعد از او نیز از هویدا حداکثر سوء استفاده را کرد.»  فساد اخلاقی اشرف  فردوست در رابطه با فساد اخلاقی و بی بند و باری اشرف چنین می‌گوید:  «پس از رفتن رضا شاه، اشرف روابط بی بند و بار و از نظر فساد کم مانندی را شروع کرد. اگر قرار شود لیست مردانی که در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود، علیرغم دشواری و غیر ممکن بودن کار، چون حتی خود او نیز ممکن است همه را به یاد نیاورد، مسلماً لیست طویلی خواهد شد...وی زمانی معشوقه تقی امامی بود.... زمان دیگر عاشق دکتر غلامحسین جهانشاهی شد.... [از افراد دیگر که می‌توان نام برد]پرویز راجی.... فردى بنام پالانچیان (اشرف عاشق این فرد شده بود ولی وی به او توجه‌ای نداشت. و جواب رد به او می‌داد. همین موضوع باعث شد که اشرف با همدستی مأمورین ساواک او را به قتل برسانند) بعضی از هنرمندان و هنرپیشگان از جمله بهروز وثوقی و....»  در زمینه مالی نیز کارهای عجیب اشرف دست کمی از مسائل اخلاقی او نداشت. او به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت و در این راه تا بدانجا رفته بود که علناً سر برادرش (محمدرضا) کلاه می‌گذاشت، اشرف رسماً پول می‌گرفت و شغل می‌داد. از وکالت تا وزارت و سفارت، و هیچ ابایی نداشت. سپس دستور می‌داد که در زمان اشتغالت هر کاری می‌خواهی بکن و این قدر به من بده! یکی از منابع مهم در آمد اشرف بلیت‌های بخت آزمایی بود که ماهیانه 4 ـ 5 میلیون تومان حق و حساب می‌گرفت. اشرف یک قمار باز حرفه‌ای در حد اعلاء بود.  وی قمار بازهای حرفه‌ای را جمع می‌کرد و وارد محفل خصوصی محمدرضا می‌نمود و یا محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت می‌نمود و سپس او را تشویق و تحریک می‌کرد که درپوکر از پس فلانی بر نمی‌آیی. محمدرضا هم از روی غرور لج می‌کرد که من او را داغان می‌کنم و...اشرف یا خودش بالای سر محمدرضا می‌ایستاد و دستش را می‌خواند و یا دختری را بالای سر محمدرضا که در حال بازی با افراد باند اشرف از جمله حاجبی و اسکندری و.... بود می‌گذاشت و خلاصه با تقلب و رد کردن ورق از زیر میز کلک محمدرضا را می‌کندند. در این بازی‌ها اشرف چنان محمدرضا را تحریک می‌کرد که مبالغ بالای 10 میلیون و 20 میلیون بازی می‌کردند و در یک شب مثلاً اسکندری 50 میلیون می‌برد (البته صحنه را به نحوی درست می‌کردند که گاهی هم او ببرد) در پایان بازی، اشرف دسته چک محمدرضا را می‌آورد و به دستش می‌داد و او نیز چک می‌کشید و امضا می‌کرد. از این پول، اشرف قسمت عمده را خودش بر می‌داشت و به حاجبی و اسکندری هم چند میلیونی می‌داد.  سفرهای اشرف  سفرهای اشرف که هزینه‌های گزافی را از خزانه دولت ایران برداشت می‌کرد بیش از اندازه بود. او درسفرهایش که معمولاً 10 تا 15 نفر را همیشه همراه خود داشت مبالغ هنگفتی را از دولت دریافت می‌کرد و دولتهای دست نشانده از قبیل هویدا و... برای اینکه به این خرج تراشی‌ها سرسام آور که همراه با میلیونها تومان بر دولت تحمیل می‌شد، چهره قانونی بدهند، آن را به صورت تصویبنامه هیأت دولت در می‌آوردند. برای اینکه ارقام تکان دهنده چند صد هزار دلاری و چندین میلیون تومانی هم ارز ریالی را از ملت پنهان دارند، به دستور شاه و هویدا مهر قرمز محرمانه به هر تصویبنامه می‌زدند.  بی اعتنایی به مصالح ملی  در زندگی خصوصی اشرف پهلوی، «لذت جویی و خوشگذرانی، بی اخلاقی و بی اعتنایی به مسائل و مصالح ملی و کشوری» اصولی پذیرفته شده بودند. اشرف که خود فاسد بود، گروهی از افسران و سردمداران فساد را به دور خود گرد آورده بود و اینان را در همه سفرها با خود همراه می‌برد.  اطرافیان اشرف در زمره غربزدگان لاابالی، مادیگرا، فاقد اخلاق و بوقلمون صفتی بودند که نه تنها از احساسات و عواطف و علایق مذهبی در آنان خبری نبود، حتی دلبستگی‌های میهنی و ملی و نیز کمترین احساسی به ایران نداشتند. زندگی آنان، بسته به محیط آموزش دوران جوانی و اقامتهای دراز مدتشان در خارج، در تقلید از شیوه زندگی انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، امریکایی‌ها، اهمیت و ارزش قائل شدن بیش از اندازه برای خارجیان و نظرها و نصایح آنان که با ویژگی‌های مردم ایران همساز نبود و می‌گساری، فساد اخلاقی، شب نشینی‌های مکرر، قمار بازی و احتمالاً استفاده از مواد مخدر خلاصه می‌شد. آنان ایران را صرفاً از آن نظر می‌خواستند که در ساختار فاسد هیأت حاکمه‌اش شاغل بودند و منافع و امتیازاتی نا منطبق با شخصیت و ارزش ناچیز آن افراد کوچک و بی اهمیت از طریق باند بازی و وابستگی به این شاهپور یا آن شاهدخت یا اقبال و علم و هویدا، به آنان تعلق گرفته بود و اگر عوامل پشتیبانی کننده نبودند، آنان مردمی بی دست و پا و کاملاً عادی می‌شدند.  تلاش اشرف  برای خارج کردن اشیاء لوکس و عتیقه از کشور  در طول ماههای پاییز و زمستان سال 1357، اشرف اغلب اموال گرانبها، تابلوها، فرش‌ها اندوخته‌های خود را از ایران خارج کرد. کاخ اشرف مانند بسیاری از کاخهای سلطنتی، از اثاث خالی شد. و آنچه باید به خارج، به خانه مسکونی او در نیویورک یا به ویلایش در ژوان لوپن درنیس فرانسه برده شود، با پروازهای مختلف هواپیمای ملی ایران و دیگر خطوط هوایی خارجی به آنجا حمل گردید.  دوران خروج از ایران  پس از سقوط رژیم پهلوی اشرف احساس می‌کرد که گویی از خواب شیرین 25 ساله‌ای بیدار شده و به همان روزهای بی پولی و آوارگی و احساس حقارت پاریس در تابستان سال 1332 بازگشته است، با این تفاوت که این بار خیالش، دست کم، از نظر گذران معاش راحت بود و صدها میلیون دلار که در حسابهای بانکی خود در سویس و نیویورک و لندن و پاریس داشت، خاطرش را از بابت آینده آسوده نگاه می‌داشت، اما از سوی دیگر کاملاً افسرده بود، زیرا این بار، بر خلاف گذشته، کمترین امیدی به بازگشت وجود نداشت، حتی در سالهای پس از انقلاب، تقریباً بیشتر دست پروردگان شاه به ارباب خود پشت کردند و به بدگویی از او پرداختند.  اشرف اکنون با از دست دادن شاهدخت شمس، خواهر بزرگش، در اواخر سال 1374، چند سالی پس از مرگ مادرش و خواهر ناتنی خود فاطمه، در آمریکا زندگی می‌کند و از قرار دچار بیماری از دست دادن حافظه (الزایمر) شده است. وی حافظه نزدیک خود را از دست داده و حافظه دور او نیز اختلالاتی پیدا کرده است.  مرکز بررسی اسناد تاریخی، زمستان 1381   ********************************************  ناگفته‌هایی از روابط خصوصی شاه و اشرف پهلوی تاریخ در اکثر موارد گواه رفتار و کردار سلاطین بوده است. شاید درگستره تاریخ افراد فراوانی بودند که با رفتار خود باعث تحولات شگرفی شده‌اند شاید بهترین نمونه آن شاه اسماعیل اول صفوی باشد که دولت را به معنای خود و تشیع را به صورت رسمی در ایران اعلام نمود و در گذار چند نسل از او شاه سلطان حسین صفوی تاج شاهی صفوی را بر اثر سهل انگاری و بی توجهی به امر حکومت تقدیم محمود افغان نمود.  شاید اگر این شاهان به صورت صحیح‌تر و جدا از حرمسراها تربیت می‌یافتند تاج حیدری بر سر خاندان افاغنه آشیانه نمی‌گرفت. شاید به درستی رضا شاه به این مطلب پی برده و تصمیم به تربیت فرزند خود محمدرضا گرفته بود، ولی گویا ذات محمدرضا با ذات و درون پدر تفاوتهایی داشت. خداوند متعال غریزه جنسی را در انسان به ودیعه نهاد تا این امر فرآیندی برای ازدواج و آرامش انسان گردد ولی گویا این غریزه بلای جان ولیعهد ایران گردیده بود. محمدرضا پهلوی در روز چهارم آبان 1289 هـ. ش چند ساعت زودتر از اشرف خواهر همزاد خود، در خانه‌ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد گویا رسوایی اخلاقی در نزد او و اشرف از همان آغاز جوانی نمایان بود چنانچه اشرف در 13-12 سالگی و محمدرضا هنگامی که برای تحصیل در مدرسه «له روزه» سوییس فرستاده شده بود به این امر دست یافتند که در ادامه تا حدودی شرح آن خواهد آمد.  * لانه فساد، سعدآباد!  محوطه وسیع چند صد هکتاری سعدآباد و مجموعه کاخ‌های سلطنتی آن پس از شهر ممنوعه چین، بزرگ‌ترین مجموعه قصرهای سلطنتی در قاره آسیا است.  قصرها و پارک وسیع سعد آباد در شمال میدان تجریش تهران قرار دارد.  روستای سعدآباد در دوران قاجاریه ملک «سعدالدوله» وزیر امور خارجه محمدعلی شاه قاجار بود که بعدها به تصرف رضاخان میرپنج درآمد.  رضاشاه پس از تصدی سلطنت تصمیم گرفت در آنجا مجموعه کاخ‌هایی برای خود و فرزندانش بسازد، زیرا رضاخان تا قبل از کودتای سوم اسفند 1299(سوم حوت) در خانه‌ای واقع در محله سنگلج تهران زندگی می‌کرد.  قصرها و پارک سعدآباد و میهمان‌خانه دربند در طول سالهای 1300 تا 1318 هـ. ش به مرور ساخته شدند. به دستور رضاشاه کریم آقا بوذرجمهری شهردار تهران و سرهنگ درگاهی به زور ساکنان اصیل سعدآباد را که نسل اندر نسل در آنجا زندگی می‌کردند را از این قریه خوش آب و هوا اخراج و آن منطقه را دیوار کشی و منضم به قصر شاه کردند.  رضا شاه به سعدآباد علاقه ویژه‌ای داشت و می‌خواست دامنه جنوبی البرز را جنگل کاری کند و مهندسین آلمانی را مسؤول بررسی و ارائه طرحی جهت ایجاد تونل و ساختن راهی از دربند به شمال کشور کرده بود که اشغال ایران در سال 1320 و خروج رضاشاه از ایران این طرح را عقیم گذاشت.  سعدآباد در آن زمان خارج از تهران محسوب می‌شد و 9 کیلومتر با مرکز شهر فاصله داشت. فاصله کاخ رضا شاه با قصر محمدرضا ( ولیعهد) چیزی در حدود یک کیلومتر بود.  سعدآباد در واقع یک کاخ سلطنت نبود، بلکه مجموعه کاخ‌هایی را تشکیل می‌داد که رضا شاه در فواصل دور و نزدیک به هم برای همسرش ملکه تاج الملوک و فرزندانش ساخته بود بعدها در زمان محمدرضا شاه قصرهای جدیدی از جمله یک کاخ کوچکتر برای شهناز (دخترملکه فوزیه) در این مجموعه احداث گردید. این قصرهای پرتجمل سلطنتی را جنگل‌های طبیعی و مصنوعی و باغچه‌های پر از گل، از یکدیگر جدا می‌ساخت و در کاخ سفید سعدآباد تالاری وجود داشت که مساحت آن بیش از یکصدو پنجاه مترمربع بود و سراسر کف تالار با یک فرش نفیس بزرگ پوشیده بود.  *رسوایی های بزرگ  همانطور که خاطر نشان شدیم محمدرضا هنگامی که جهت ادامه تحصیل به سوییس فرستاده شده بود، اولین رسوایی اخلاقی خود را مرتکب شد، او در آنجا با مستخدم مدرسه که (دختر جوان و به ظاهر زیبا بود) در نظر ولیعهد ایران چشم گیر افتاد، رابطه جنسی نامشروع برقرار نمود که تا حدودی با میانجی گری «ارنست پرون»* صورت گرفته بود به افتضاح بزرگی تبدیل شد. شاید این نقطه شروع فساد اخلاقی محمدرضا بود.  محمدرضا علاوه بر زن های رسمی خود با زن های زیادی رابطه داشت رفیق های یک شبه و چند شبه فراوانی داشت که معرف آنها اشرف خواهرش و عبدالرضا برادرش بودند و این ها بیشتر در رده میهمان داران خارجی هواپیمایی ها بودند.  ثریا اسفندیاری همسر دوم محمدرضا در کتاب خاطراتش که بارها تجدید چاپ شده است، پیرامون رویدادهایی که در کاخ سعدآباد شخصاً شاهد و ناظر بوده است می نویسد:  محمدرضا چون وارث تاج و تخت پدرش بود طبیعتاً انتظار داشت همه او را نفر اول سعد آباد بدانند، اما اشرف که معتقد بود بر اثر اشتباه طبیعت دختر به دنیا آمده و شایستگی او برای پادشاهی بیشتر از برادرش محمدرضا است هیچکس را به رسمیت نمی شناخت و در تمام امور زندگی ساکنان سعدآباد دخالت میکرد. من از خدمه قدیمی و با سابقه سعدآباد داستان های شگفت انگیزی در مورد رویدادهای زشت و ناپسند سعدآباد شنیده ام.  زهرا مشهدی که از زمان رضا شاه سرپرست خدمتکاران زن سعدآباد بود تعریف می کرد:  در زمان رضاشاه هیچ یک از فرزندان او جرأت آوردن دوستان دختر و معشوقه های خود را به سعدآباد نداشتند و فقط زن جوانی به نام فیروزه بود که رضا شاه شخصاً به عنوان معشوقه محمدرضا انتخاب کرده و گاهی اوقات سر و کله اش در کاخ اختصاصی ولیعهد پیدا می شد. اما اشرف که دختری با روحیه ای ستیزه جو بود، تنها فرزند رضاشاه بود که به خود جرأت می داد، در کاخ خود میهمانی بر پا کرده و از جوانان ژیگولی آن زمان تهران پذیرایی کند!  بطوریکه زهرا مشهدی تعریف می کرد اشرف سوابق بدی نزد رضاشاه داشت و یکبار پدرش او را داخل اصطبل کاخ در وضعیت ناپسندی به اتفاق یکی از مربیان سوارکاری غافلگیر کرده بود.  زهرا مشهدی می گفت: مرد قوی هیکلی به نام علیشاه مسؤول اصطبل بود که ضمن نگهداری اسبان شاه، فرزندان رضاشاه را هم تعلیم سوارکاری می داد. بعدازظهرها اشرف و شمس به اصطبل می رفتند تا اسبهای خود را بردارند و در محوطه وسیع کاخ سوارکاری کنند.  علیشاه سبیل پرپشت و خشنی داشت و رضا شاه او را در سفر خرم آباد پیدا کرده و به خاطر مهارتی که در تربیت اسب داشت و قادر به آموزش سوارکاری بود به تهران آورد.  رضا شاه یک روز متوجه می شود اشرف وقت زیادی را در اصطبل می گذراند و رفت و آمدهایش به اصطبل بیشتر از سایر فرزندانش است، چون ذاتاً آدم باهوش و کهنه سرباز دوره دیده ای بود به این عمل اشرف مشکوک می شود و کشیک دخترش را می دهد و سرانجام اشرف را که در آن موقع دختری دوازده- سیزده ساله بوده است در وضعیت نامناسبی همراه با علیشاه به دام می اندازد...  آن روز یک ظهر گرم تابستان در اواسط مرداد ماه بود. رضا شاه شخصاً آنقدر با شلاق سیمی به سرد و صورت علیشاه ضربه زده بود که دیگر نای نفس کشیدن نداشت...  بعد هم دستور داد علیشاه را بردند.... به کجا و چه بلایی سرش آوردند این را دیگر هیچ کس نمی دانست...  همانطور که از خاطرات ثریا معلوم می شود، گویا فساد اخلاقی در خاندان پهلوی موروثی بود زیرا او در چند جای دیگر به فسادهای اخلاقی مادر محمدرضا (تاج الملوک) اشاراتی کرده است.  بعد از گذر از اشرف البته او در سنین بالاتر نیز به فسادهای بدتر از این نوع نیز پرداخت و ذکر این مورد صرفاً گوشه ای از مفاسد جنسی و اخلاقی او بود. در کاخ سعدآباد، ولیعهد جوان که پس از احظار از سوییس، در طلب برآورده کردن خواسته های خود بود حضور داشت.  محمدرضا در هرزه گردی بسیار تنوع طلب بود و علاقه داشت به هر یک از کاخ هایش که در نقاط مختلف ایران و یا جهان می رود برنامه ای ابتکاری برایش ترتیب بدهند.  * ماجرای کاخ رامسر  شاه و خانواده اش تابستان ها برای اسکی روی آب و شنا به حاشیه دریای مازندران (بیشتر نوشهر و رامسر) می رفتند.  شاه در نوشهر یک ویلای مجلل در کنار ساحل و یک کاخ مجلل در رامسر داشت که توسط پدرش، رضاشاه ساخته شده بود. کاخ رامسر یکسره از سنگ مرمر سفید ساخته شده بود، و رضاشاه به قدری به این کاخ نفیس، که در کنار در ورودی آن دو مجسمه سنگی شیر پاسداری می دادند، علاقه داشت که دستور داده بود در روزهای آفتابی روی آن را با چادر برزنتی بپوشانند تا آفتاب رنگ سنگهای آن را نبرد.  محمدرضا پس از طلاق گرفتن از ثریا اسفندیاری با هواپیما به رامسر می رفت و دراقامتگاه افسانه ای خود به لهو و لعب می پرداخت.  شاید ذکر گزارشی که در مجله گزارش روز سال 1358 در باب برنامه های تفریحی محمدرضا در شمال کشور قید شده گویای گوشه ای از انحرافات محمدرضا پهلوی باشد. این مجله با چاپ عکس های رنگی از شاه، شمس و اشرف در کاخ رامسر می نویسد:  تیرماه سال 1338 محمدرضا شاه و تنی چند از دوستان و اعضای خانواده اش در نوشهر اقامت داشتند، اشرف هم به اتفاق گروه دوستانش در رامسر به سر می برد. هتل و کازینو (قمارخانه) رامسر در آن ایام مهماندار سرمایه داران و ثروتمندان بزرگ داخلی و خارجی بود.  کازینوی رامسر برای گرم کردن بازار کار خود در ایام تابستان از خوانندگان و رقاصه های معروف ایران و بعضی خارجیان سرشناس برای جلب مشتری بیشتر استفاده می کرد. در یکی از روزهای تیرماه 1338 که اشرف به اتفاق دوستان به قصر«مرمر» رامسر رفته بودند، به او اطلاع دادند که «سمیرا طارق» رقاصه معروف و زیبای لبنانی به اتفاق چند نوازنده چیره دست شبها در هتل رامسر برنامه های جالبی را اجرا می کنند. اشرف با اطلاع از این امر دستور داد شب بیست و هشتم مرداد هتل را قرق کنند و به هیچ کس اجازه ورود ندهند. متعاقباً محمدرضا شاه و سایر اعضای خانواده پهلوی را که در نوشهر اقامت داشتند برای محظوظ شدن از این برنامه های هنری! به رامسر دعوت کرد.  مسؤولین هتل رامسر هم که اکثراً فرانسوی بودند، با اطلاع از حضور شاه و اعضای خانواده پهلوی مقدمات لازم را فراهم آوردند و به سمیرا طارق و اعضای گروه هنری او توصیه کردند که آنچه در توان دارند برای رضایت خاطرشاه نشان داده و به قول معروف سنگ تمام بگذارند.  به هر حال درآن شب برنامه جالبی در هتل رامسر برگزار شد و محمدرضا و خانواده اش حظ بصری وافر و تمام و کمال بردند و با خاطره ای خوش هتل را ترک کردند.  فردا صبح که شاه شیفته رقص شکم سمیرا طارق شده بود دستور داد او را به کاخ رامسر بیاورند به این ترتیب برنامه های هنری سمیرا طارق در هتل رامسر قطع گردید و رقاصه لبنانی در صف معشوقه های شاه قرار گرفت. سمیرا طارق شبها را در اطاق خواب شاه به صبح می رساند و روزها برای وقت گذرانی زنان دربار را دور برخود جمع میکرد به بعضی از آن ها مانند اشرف و شمس که خود را سرآمد همه دختران در زیبایی می دانستند به تدریس و آموزش رقص عربی (رقص شکم) می پرداخت و ...  آنچه ذکر شد گوشه ای از فساد، به طور اخص فساد اخلاقی و جنسی در دربار پهلوی و به طور ویژه نزد محمدرضا و اشرف بود. اگرچه در خاندان پهلوی فساد امری متداول گردیده بود و حتی در نزد کارکنان ناچیز رواج پیدا کرده بود، ولی می توان از اشرف و محمدرضا به عنوان تمام و کمال سمبل فساد خاندان پهلوی نام برد.  *سعدالدوله: وی فرزند حاج میرزا جبار ناظم المهمات بود. او در دارالفنون تهران در رشته هندسه و توپخانه تحصیل کرد. پس از گذراندن دوره آموزشی سیستم مرس در تلگرافخانه های روسیه، به ریاست تلگرافخانه آذربایجان شد. در 1297 وارد وزارت خارجه شد و یک سال بعد مامور ایران در سفارت اتریش گشت. وی در مدت 12 سال سفیر ایران در بلژیک بود. در حدود 1321، در زمان صدارت عین الدوله، وزیر تجارت شد. در دوره اول، وکیل مردم تهران در مجلس شورای ملی و پس از آن به مدت دو ماه وزیر امور خارجه بود.  بعد از بسته شدن مجلس، ابتدا وزیر خارجه و سپس رئیس الوزرا گردید.  * ارنست پرون: فردوست در خاطرات خود می نویسد: در مدرسه «له روزه» در سوییس مستخدمی وجود داشت که راهرو و اتاق ها را تمیز می کرد. او ترتیبی داده بود که راهرو و اتاق هایی را نظافت کند که ولیعهد در همان راهرو اتاق داشت. نام او ارنست پرون بود. ارنست پرون به محمدرضا نزدیک تر شد. به ظاهر یک نظافتچی ساده بود اما از سطح معلومات خوبی در زمینه فلسفه و ادبیات برخوردار بود. محمدرضا چنان شیفته و وابسته به پرون شد که به وی قول داد وی را همراه خود به ایران ببرد.  در آن زمان در گنجایش فکری من نبود که به کنه قضیه پرون پی ببرم و فکر کنم که چرا او با این سطح معلومات تنها یک نظافت چی است؟ چرا قبل از ورود ما به مدرسه استخدام شده است؟ چرا فقط به نظافت راهروهایی اشتغال داشت که ولیعهد در آن اتاق داشت؟ چرا همه اوقات فراغت خود را با محمدرضا گذراند.  اما امروزه مشخص است که مدیر بلژیکی مدرسه، یک همسر امریکایی داشت که فردی سیاسی بود و مشخص بود که با انگلیسی ها رابطه خوبی دارد. روشن است که پرون قبل از ورود ما با موافقت یا هدایت مستقیم مدیر مدرسه، توسط سرویس اطلاعات انگلیس در مدرسه گماشته شده بود تا بعدها به مرموزترین چهره پشت پرده دربار ایران تبدیل شود.  * سمیرا طارق: او یک رقاصه لبنانی و یک زن دو رگه (مادر فرانسوی- پدرلبنانی) بسیار زیبا و در عین حال دوره دیده در مراکز فساد بیروت و بقول معروف از آن روباه های مکار روزگار بود که نه تنها قاپ شاه را دزدید بلکه خود را در دل سایر اعضای خانواده پهلوی نیز جا کرد و شروع به جمع آوری پول و جواهرات نمود.  منابع:  1- فردوست، حسین. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، تهران، اطلاعات، 1369.  2- اسفندیاری بختیاری، ثریا. کاخ تنهایی، ترجمه امیر هوشنگ کاوسی، تهران، البرز، 1371.  3- پیرانی، احمد. زندگی خصوصی محمدرضا شاه پهلوی ، تهران، به آفرین. 1387.  4- مستوفی، عبدا...، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1343.  5-آخوندی، محمدرضا. ناگفته های زندگی اشرف پهلوی، تهران، آرمان فرد، 1388.  6- مدنی، سیدجلال الدین. تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، انتشارات اسلامی، 1375.  7- پهلوی، محمدرضا، پاسخ به تاریخ، تهران، امیرکبیر،1370.  *********************************************  گوشه هائی از زندگی اشرف پهلوی  اشرف پهلوی سومین دختر رضاخان است. اولین دختر رضاخان «همدم السلطنه» نام داشت و حاصل ازدواج رضاخان با زنی به نام «صفیه» بود. صفیه خانم از اهالی همدان بود که رضاخان در اوایل انتصاب به فرماندهی آتریاد قزاق همدان، وی را صیغه نمود و پس از یک سال طلاق داد.  دومین همسر رضاخان «تاج الملوک» نام داشت، وی فرزند یکی از فرماندهان ارشد قوای قزاق به نام تیمورخان آیرملو بود که در جریان انقلاب اکتبر 1917 روسیه به همراه خانواده اش به ایران مهاجرت کرده و در تهران اقامت گزیده بود.  تاج الملوک دختری قد کوتاه و زشت رو و به اصطلاح عوام «ترشیده»! بود و هنگام ازدواج با رضاخان بیش از 24 سال از سنش می گذشت که درآن زمان برای ازدواج سن زیادی بود زیرا عموم خانواده ها مطابق رسوم رایج دختران خود را تا پیش از سن 18 سالگی به خانه بخت می فرستادند. اما این مسایل برای رضاخان اهمیت نداشت. برای رضاخان که دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را به عنوان «تابین» (قزاق بدون درجه همانند سرباز) در فوج قزاق گذرانده بود، این نکته مهم بود که با دختر یکی از امرای ارشد این فوج ازدواج می کند. ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد:  «در آن زمان برای رضاخان افتخاری بود که با یک دختر میرپنج ازدواج کرده است. . . ».   اولین فرزند تاج الملوک، شمس نام داشت که دو سال بزرگ تر از «اشرف» بود. اشرف در روز چهارم آبان 1298 ه- ش چند ساعت پس از تولد محمدرضا پهلوی در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد. با تولد اشرف و محمدرضا تحولات بزرگی در زندگی رضاخان پدید آمد و از سوی ژنرال آیرون ساید- فرمانده نیروهای انگلیسی در بین النهرین - برای فرماندهی کودتای نظامی علیه احمدشاه قاجار انتخاب شد و در فرصتی کمتر از یک سال وی، در سوم اسفند 1299 به همراه سیدضیاءالدین طباطبائی به عنوان فرمانده نظامی کودتا به تهران حمله کرد و در کودتایی بدون خونریزی این شهر را تصرف کرده و از سوی شاه به عنوان وزیر جنگ معرفی شد. رضاخان به همین دلیل تولد محمدرضا و اشرف را خوش یمن تلقی می کرد و پیشرفت هایش در عرصه های سیاسی - نظامی را مرهون قدوم این کودکان می دانست. او تمام عاطفه اش را به پای محمدرضا می ریخت و آنچنانکه باید و شاید به اشرف محبت نمی کرد، تا جایی که اشرف خود نیز متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعدها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد:  «قبل از من خواهر دوست داشتنی ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیاهای پدر و مادرم را برآورده می ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه مخصوصی نسبت به من اظهار نمایند».  اما همانقدر که محمدرضا مورد علاقه و محبت رضاخان بود، تاج الملوک دخترش شمس را دوست می داشت و همواره او را به اشرف ترجیح می داد:  «بعضی از شب ها را به خاطر می‌آوردم که خوابم نمی برد یا در خواب کابوس می‌دیدم و بیدار می‌شدم. روی پنجه پا آهسته تا جلوی در اتاق مادرم می رفتم و می دیدم که مادرم و خواهرم در کنار هم خوابیده اند و بیرون در کمی گریه می کردم و بعد نزد دایه‌ام می‌رفتم و با خود فکر می‌کردم که «جای خاصی» برای من وجود ندارد. من خیلی زود به این واقعیت پی بردم که خودم باید مسائل و مشکلاتم را حل کنم و خودم باید مستقلاً فکر و اقدام کنم و بهای آن را هم بپردازم».  کم توجهی به اشرف، تأثیرات عمیقی بر روح اشرف گذاشته بود، تاجایی که او خود را در خانه پدری بیگانه می‌انگاشت:  «با آنکه این همه بچه در خانواده ما وجود داشت، دوران کودکی من اغلب به تنهایی می‌گذشت. شمس که اولین بچه و دختر مورد علاقه خانواده بود. برادرم را هم [که] اولین پسر و ولیعهد بود، همه دوست داشتند و من خیلی زود احساس کردم که بیگانه ای بیش نیستم و باید برای خود جایی باز کنم. . . ».   زمانی که رضاخان در روز 9 آبان سال 1302 هجری شمسی بر اریکه سلطنت تکیه زد، اشرف 4 ساله بود. او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه زرتشتیان تهران گذراند، اما تحصیلات عالیه نداشت. حتی دوره دبیرستان را هم تمام نکرد. رضاخان علاقه داشت تا فرزندانش حداقل یک زبان خارجی را بیاموزند. به همین سبب همسر فرانسوی یکی از افسران ارتش را مأمور آموختن زبان به شمس و اشرف و محمدرضا کرد و او چند سالی به کار آموزش زبان فرانسه به فرزندان شاه اشتغال داشت:  «پدرم چون به کمبود تحصیلات رسمی خود کاملاً آگاه بود، از این رو تصمیمش آن بود که ما باید تحصیل کنیم و دست کم یک زبان خارجی یاد بگیریم. به همین سبب مادام ارفع را که همسر فرانسوی یکی از افسران ارتش بود، استخدام کرد تا به ما زبان فرانسه بیاموزد».  در روز هفدهم دی ماه سال 1314، رضاشاه دستور داد تا به زور چادر را از سر زنان و دختران ایرانی بردارند و خود برای به اصطلاح تشویق مردم و مرعوب ساختن مدیران و کارکنان دولت، چادر از سر زن و دختران خود برداشت و آنها را به مجالس و میهمانی های رسمی که به این مناسبت ترتیب می یافت، برد. کشف حجاب اولین اثرات سوء خود را در دربار و خانه رضاخان گذاشت و دختران او که دیگر منعی برای پوشاندن خود نداشتند، آزادانه با پسران معاشرت کردند. در ایام تابستان دختران رضاخان بعد از ظهرها به حوالی باغ های «دروس» می رفتند و با پسرهای «عبدالحسین تیمور تاش» که باغ ییلاقی اش در آن حوالی بود، دوچرخه سواری می کردند. از رهگذر همین گونه بازی ها و معاشرت های بی پروا با پسرهای همسن و سال خود بود که نخستین جوانه های رابطه های شیطانی در قلب «اشرف» شکفت و موجب دلباختگی اشرف پهلوی به جوانان همسن و سال خود نظیر «مهرپور تیمورتاش» و «هوشنگ تیمورتاش» گردید. کمبود و یا نبود دختر در میان مجموعه دوستان اشرف پهلوی، موجب شد تا از پروای او در برخورد با مردان بشدت کاسته شود و مروری بر اسامی دوستان نزدیک دوران نوجوانی و جوانی اشرف این نکته را به خوبی به اثبات می رساند.  اشرف نیز در بازگویی خاطرات ایام نوجوانی خود علل گرایش و آمیزشش با مردان را همین کمبود دوستان دختر می داند:  «چون دوست و همبازی دختری نداشتم، رفقای برادرم را به دوستی انتخاب کرده بودم. . . ».   وی افراط در برقراری رابطه با مردان را تلاش برای شکستن روابط قالبی و محدود زنان در آن ایام توجیه می کند و اینکه به زعم خودش نمی خواسته به سرنوشت محتوم و مقدر زنان تن در دهد:  «با وجود تمام این فعالیت‌های مردانه هرگز دلم نمی‌خواست پسر بودم. به عکس، خیلی خوشحال بودم که زنم. . . هر چند هرگز حاضر نشدم نقش قالبی و محدودی را که در آن روزگار برای زنان مقدر شده بود، بپذیرم. برای من نقش مردان، با آرزوی عمل و حق انتخابهایی که داشتند، خیلی جالب تر به نظر می آمد و شاید به همین جهت است که من بیشتر عمر خود را صرف فعالیت در دنیای مردان کرده ام».  «اشرف پهلوی» همیشه به عنوان سمبل فساد درباریان، زبانزد خاص و عام بود، زیرا هرزگی ها، زد و بندها، قانون شکنی ها و ولنگاری های او حد و مرزی نداشت و همین امر همیشه مشکلاتی را برای برادرش «محمدرضا» فراهم می آورد.  احمدعلی مسعود انصاری در خاطرات خود روابط اشرف با برادرش محمدرضا و فرح- همسر وی- را اینگونه شرح می دهد:  «با این همه اشرف بیشتر از تمام خواهر و برادرهای شاه با او نزدیک و حتی روی او نفوذ داشت دراین اواخر که شاه در چهره یک مرد قدرتمند ظاهر می شد اشرف تا حدودی دست و پایش را جمع کرده بود و رعایت بعضی از مسایل را می کرد. با این وجود دو مسئله برای آنها که از نزدیک شاهد روابط درونی دربار بودند روشن بود: یکی اینکه اشرف چندان با فرح روابط نزدیک نداشت. . . و دوم اینکه راه و روش خود شاه را برای مملکت داری در باطن خوش نداشت و شاه هم که از باطن خواهرش بی‌خبر نبود، حوزه فعالیتهای او را محدود نگه داشته بود. . . »  احمدعلی مسعود انصاری درباره روابط اشرف با دیگر همسران شاه می نویسد:  «بالأخره همین قدرت طلبی بسیارش او را با تمام همسران شاه در تضاد قرار داده بود. زیرا وی چشم دیدن زنی را که شخصیت دوم دربار و خاندان سلطنتی باشد نداشت. با فوزیه اختلاف به هم رسانید و معروف است که یکی از عوامل اصلی پافشاری فوزیه بر طلاق، اختلافش با اشرف بود و آزاری که از دست رفتار او می کشید. با ثریا نیز وضعی بهتر از این نداشت. به اختلافاتش با فرح ]نیز[ اینجا و آنجا اشاره کرده ام. »  اشرف پهلوی یکی از مهره های اصلی کودتای 28 مرداد بودکه قدرت طلبی و ماجراجویی وی از عواملی بودند که به او انگیزه فعالیت در این عرصه را می دادند؛ احمدعلی مسعودانصاری در این رابطه می نویسد:  «به طور کلی وی زنی ماجراجو و قدرت طلب است و در این راه از خرج پول و نیرو ابایی ندارد. بیهوده نیست که یکی از رجال قدیم می گفت: «اگر یک مرد در خاندان پهلوی باشد اشرف است». . . . بر اثر همین خصوصیات است که اشرف یکی از مهره های اصلی کودتای 28 مرداد شد. . . »  هنگامی که دکتر محمد مصدق با یاری آیت الله کاشانی - که مردم را به قیام سی ام تیر ماه سال 1330 فراخواند - دوباره بر اریکه نخست وزیری تکیه زد، از محمدرضا درخواست نمود تا در اسرع وقت مقدمات خروج خواهرش را از ایران فراهم آورد، اما اشرف به بهانه های مختلف دفع الوقت می کرد تا در همان ایام با طرح توطئه ای حکومت مصدق را سرنگون سازد. بالاخره شاه دربرابر اراده مردم در صحنه که خواستار اخراج اشرف از کشور بودند، تسلیم شد و او را وادار به خروج از کشور نمود:  «والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به اروپا عزیمت کردند. ساعت 4 و نیم بعدازظهر دیروز والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی برای معالجه چشم فرزند کوچک خود، والاحضرت شهریار با هواپیما به اروپا عزیمت کردند».   اما در روز چهارم مرداد سال 1332 چاپ خبر بازگشت اشرف پهلوی به تهران، خشم مردم و اعتراض دولت مصدق را برانگیخت بویژه آنکه ظاهراً او بدون اجازه برادرش به تهران بازگشته بود:  «ورود ناگهانی و بدون اطلاع والاحضرت اشرف موجب تعجب دولت و دربار شد».  البته اشرف در فرودگاه به دروغ ادعا کرد به دلیل ابتلای فرزندش به بیماری سل استخوانی به ایران بازگشته است:  «والاحضرت اشرف گفته است؛ چون فرزندم به بیماری سل استخوانی مبتلا شده و برای معالجه او احتیاج به پول دارم به تهران آمدم تا با فروش اثاثیه و املاک خود وسایل بهبودی او را فراهم کنم. وضع مزاجی پسرم وخیم است. . . والاحضرت در حالیکه گریه می کرد می‌گفت اگر همین امروز این مبلغ [20 هزار دلار] فراهم شود ایران را ترک می کنم و اگر محظوری هم باشد، خودم شخصاً به ملاقات آقای دکتر مصدق می روم».   اما این اشک تمساح ریختن اشرف پهلوی برای آن بود که به هر طریق ممکن در ایران بماند و نقشی مهم در سرنگونی «دکتر مصدق» ایفا نماید. ورنه گذشت زمان ثابت نمود که فرزندان او صحیح و سالم بوده اند.  در این میان شاه که خود را در تنگنای اعتراضات دولت و مردم می دید، بلافاصله دست به کار شد و کوشید تا با درج این اعلامیه در جراید، خود را بی اطلاع معرفی کند:  «اعلامیه دربار شاهنشاهی درباره ورود والاحضرت اشرف پهلوی؛ نظربه اینکه والاحضرت اشرف پهلوی بدون اجازه از پیشگاه مبارک همایونی و اطلاع قبلی دربار شاهنشاهی دیروز بعدازظهر به وسیله هواپیما به تهران وارد شدند، با کسب اجازه از پیشگاه مبارک همایونی به معظم لها ابلاغ شد فوراً از ایران خارج شوند و از این پس نسبت به هر یک از افراد خاندان جلیل سلطنت که رعایت تشریفات و مقررات مربوط به وزارت دربار که بستگی به حیثیت مقام شامخ سلطنت را دارد، ننماید با سخت ترین ترتیب عمل خواهد شد.  کفیل وزارت دربار شاهنشاهی  ابوالقاسم امینی».  بدین ترتیب اشرف مجبور می شود در مورخه 10/5/1332 با هواپیمای سوئدی (S. A. S) تهران را به مقصد سوئیس ترک کند.  جالب اینکه اشرف تنها توسط برادران ناتنی اش غلامرضا و حمیدرضا و همسران این دو مشایعت می شود.  اما هجده روز بعد، امریکا و انگلیس و اتحاد جماهیر شوروی سابق، طی طرحی مشترک، در کودتایی به سرکردگی سپهبد زاهدی، دولت قانونی مصدق را ساقط و شاه دربدر در عراق و ایتالیا را دوباره بر سریر سلطنت نشاندند. در این ایام اشرف که از دکتر مصدق کینه‌ای غریب در دل داشت، دو روز بعد از کودتا در حالی‌که نمی‌توانست شادی خود را پنهان کند، در برابر خبرنگاران ظاهر شد و چنین گفت:  «به برادر تاج دار خود تهنیت می گویم. . . خیال دارم مسافرتی در مدیترانه بکنم و بعد محتملاً مسافرت کوتاهی به ایران به عمل آورم».   بدین ترتیب اشرف در واپسین روز سال 1332 یعنی هفت ماه پس از سقوط دولت مصدق به قصد انتقام جویی به ایران می آید تا از تک تک کسانی که کینه ای در دل داشت، عقده گشایی کند. که یکی از آنها روزنامه نگاری به نام کریم پورشیرازی بود که به دستور اشرف، زنده زنده در آتش سوزانده شد. زیرا در مقالات آتشینش از اشرف به عنوان جرثومه فساد نام برده بود. اشرف در همین حال پانزده روز پس از بازگشت به ایران با سازماندهی مجدد سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی حضور خود را در عرصه فعالیت های سیاسی کشور اعلام می کند. حتی برای زدودن خاطرات گذشته نقاب انسان دوستی بر چهره می زند. در حالیکه در خلوت باز هم به فسادهای خود ادامه می داد.  «اشرف پهلوی» سرانجام در روزهای فراگیر شدن تظاهرات مردم علیه رژیم برادرش بار دیگر ایران را ترک می کند، سفری که بازگشتی در پی ندارد.  اشرف پهلوی سه بار ازدواج می کند، نخستین بار به دستور رضاخان و با تأیید انگلیسی ها با «علی قوام» پسرقوام الملک شیرازی و برادر زن اسداله علم ازدواج می کند. در حالیکه بنا بر اعترافات مکررش به فریدون جم نامزد خواهرش «شمس» دل باخته بوده است.  او پس از تبعید رضاخان، سبکسری های خود را بیشتر آشکار می کند، به گونه ای که در مصر دل به یک پیشه ور مصری به نام «احمد شفیق» می سپارد، و از او صاحب 2 فرزند می شود. اما پس از آنکه حضور شفیق مصری در خانواده سلطنتی به هر نحو ممکن توجیه می شود، اشرف به مهدی بوشهری دل می بندد و چندی بعد با او ازدواج می کند. در حالیکه در طول همه این سالها حتی یک روز هم با وی در زیر یک سقف زندگی نمی کند.  عموم کسانی که با اشرف پهلوی به هر نحو ممکن مراوده داشته اند، در توصیف او در این صفات متفق القولند:  هرزه - هوسران - بی بندوبار - معتاد - لجوج - بددهن - کینه توز - خسیس - تجمل پرست - مال اندوز و الخ که ریشه این صفات را بی شک باید در گذشته او جستجو کرد.  اشرف و مواد مخدر  دخالت اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر مسأله ای پنهانی نبود و همگان در سطح جهان بر این امر واقف بودند و می دانستند که او یکی از مهم ترین اعضای مافیای جهانی مواد مخدر است و هر بار که به سفر می رود با استفاده از مصونیت دیپلماتیک خود، چندین کیلو مواد مخدر، بویژه هروئین را جابه جا می کند زیرا به سبب داشتن گذرنامه سیاسی، در هیچ مرز و فرودگاهی جامه دانها و لوازم و وسایل همراه وی را تفتیش نمی کردند.  حسین فردوست متولی امور امنیتی و جاسوس رژیم محمدرضا پهلوی در بخشی از خاطرات خود با عنوان «شیطانی به نام اشرف» به موضوع دخالت اشرف پهلوی در قاچاق مواد مخدر در سطح ایران و اروپا اشاره می کند و می نویسد:  «اشرف قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست. او به هر جا که می رفت در یکی از چمدان هایش هروئین حمل می کرد و کسی هم جرأت نمی کرد آن را بازرسی کند. این مسئله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می کند. محمدرضا دستور داد که به او بگویید این کار را نکند. همین. . . ».   «پروین غفاری» یکی از معشوقه های شاه در کتاب خاطرات خود ضمن اشاره به نقش «اشرف پهلوی» در قاچاق مواد مخدر می نویسد:  «در حدود سالهای 1334 - 1333 خورشیدی، منزل ما در خیابان چاله هرز و نزدیک کلوپ امریکایی ها بود. . . خلبانی امریکایی به نام «جک» سخت عاشق و شیدای من شده بود. او گاهی به منزل ما می آمد و من نیز در اکثر مجالس امریکایی ها در آن کلوپ شرکت می کردم، جک آنقدر مرا دوست داشت که عکس قاب شده ای از مرا به دیوار اتاقش نصب کرده بود، همین عکس پای مرا به ماجرایی کشاند که روح من از آن خبر نداشت. قضیه بدین قرار بود که روزی از روزها جسد جک را در حالیکه پیشانی اش با گلوله ای سوراخ شده بود در اتاقش یافتند، علوی مقدم، رئیس شهربانی وقت و (صرفی) رئیس انگشت نگاری با دیدن عکس من در اتاق جک، مرا به عنوان مظنون به شهربانی برده و در شرایطی سخت بازجویی کردند. من هم که از اصل ماجرا بی اطلاع بودم، باتندی به سؤالات بازجویان پاسخ می دادم و در نهایت به دلیل فقدان مدارک آزاد شدم. بعدها از غلامرضا (پهلوی) شنیدم که در شب بازجویی من در محل شهربانی شخص اشرف با علوی مقدم ملاقاتی داشته و سفارشات لازم را به او و صرفی کرده است تا علیه من پرونده سازی کنند. قصد اشرف از این پرونده سازی این بود که هم کینه دیرینه اش را نسبت به من خالی کند و هم اینکه پرونده به نوعی لوث گردد، چرا که طبق اطلاع، جک با زنی به نام «نلی» که چشمان سبزی داشت و مهماندار هواپیما بود، مبادرت به آوردن کوکائین و هروئین به ایران می کردند و اشرف نیز که در این قبیل امور ید طولایی داشت در یک رقابت مافیایی دستور قتل جک را صادر کرده بود و قاتلین با کمین کردن و پنهان شدن در پشت پرده اتاقش به محض اینکه وی وارد اتاق شده بود با تفنگی کوتاه و از پشت پرده به پیشانی او شلیک کرده بودند. »  ادعاهای این فرد به عنوان فردی مطلع و صاحب نفوذ در دولتمردان رژیم پهلوی مبین این نکته است که «اشرف» پس از سرنگونی دولت دکتر «محمد مصدق» و کودتای 28 مرداد به نحو افسار گسیخته تری در امر قاچاق مواد مخدر فعال بوده است. و پس از بازگشت به کشور بلافاصله با مافیای بین المللی قاچاق مواد مخدر رابطه برقرار کرده است.  نام اشرف پهلوی از سال 1335 بعد از تصویب قانون منع کشت خشخاش در عرصه قاچاق مواد مخدر مطرح شد. با اجرای این قانون که توسط دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری کابینه حسین علا تهیه و به مجلس پیشنهاد گردید، ایران که در شمار کشورهای صادر کننده تریاک قرار داشت، بزودی به یکی از واردکنندگان مهم مواد مخدر مبدل شد و چون این کالا به صورت قاچاق و دور از نظارت دولت وارد و توزیع می گردید، سود فراوانی را نصیب قاچاقچیان می کرد، اشرف پهلوی هم که در تمام عمر و بویژه پس از کودتای 28 مرداد به دنبال منفعت شخصی بود و برای به دست آوردن پول سر در هر سوراخی می کرد، به فعالیت در این عرصه روی آورد و به قاچاق مواد مخدر در سطح کلان پرداخت.  اشرف اندکی بعد به فعالیت خود گسترش همه جانبه ای داد و در عرصه تولید و توزیع مرفین و هروئین در سطح جهان فعال شد. او برای بهره برداری هر چه بیشتر در این زمینه با افرادی همچون فیلیکس آقایان و برادر کوچک او و امیرهوشنگ دولو و سپهبد اویسی - فرمانده وقت ژاندارمری کل کشور - رابطه برقرار کرد.  فیلیکس آقایان و برادر کوچک او از سران مافیای مواد مخدر جهان بودند و اشرف از نفوذ و اقتدار جهانی آنان برای ایجاد و تسهیل در کار تولید و توزیع مواد مخدر در سطح جهان سود می برد. ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد:  «در دوران محمدرضا تبلیغات پر سر و صدایی علیه قاچاق مواد مخدر به راه افتاد و عده ای قاچاقچی خرده پا اعدام شدند. این در حالی بود که بارها و بارها اقدامات اشرف در زمینه قاچاق مواد مخدر پخش می شد و در مطبوعات خارجی انعکاس می یافت. درزمان وزارت بهداری جهانشاه صالح طرح مبارزه با کشت مواد مخدر در ایران به اجرا درآمد و حال آنکه این یک طرح آمریکایی به سود ترکیه و افغانستان بود که یکی از منافع سرشار درآمدشان (به خصوص ترکیه) از فروش تریاک است. . . ».   دکتر جهانشاه صالح نیز از افرادی بود که اشرف را در امر قاچاق مواد مخدر یاری می کرد. در یکی از گزارشهای ساواک، درباره همکاری وی با اشرف پهلوی آمده است  یکی از بازپرسان دادسرای تهران به طور خصوصی به یکی از دوستان خود اظهار داشته والا حضرت اشرف پهلوی بزرگترین باند قاچاقچیان تریاک و مواد مخدرایران را سرپرستی می کنند و آقای دکتر جهانشاه صالح وزیر سابق بهداری نیز با مشارالیها همکاری و معاونت دارند و به همین جهت دستگاههای قضائی و انتظامی قادر به تعقیب شدید قاچاقچیان و دستگیری مؤثرترین آنها نمی باشند. . . »  آنچنان که از اسناد بر جا مانده از «ساواک» بر می آید، باندهای مخوف قاچاق مواد مخدر همیشه با خاندان پهلوی مشارکت داشته و حق حساب اعضای خاندان سلطنتی - حتی ملکه مادر - را هم به صورت نقدی و هم به صورت تحویل مواد مخدر به آنها پرداخت می کرده اند، در یکی از این اسناد که به زمان سیطره «تیمور بختیار» نخستین رئیس ساواک شاه و به سال 1337 باز می گردد می خوانیم:  «یداله کرمانشاهی که از قاچاقچیان معروف تریاک و هروئین می باشد، به یکی از همکاران خود اظهار داشته، مشارالیه ماهیانه مقدار زیادی تریاک و هروئین و مرفین به تیمسار سرلشکر بختیار رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور و تیمسار ارتشبد هدایت ریاست ستاد کل و چند نفر از اعضای خاندان جلیل سلطنت بخصوص ملکه مادر به طور رایگان تقدیم می کنند و در ازای آن در صورت لزوم از حمایت نامبردگان برخوردار خواهد شد. گوینده افزود: اعلیحضرت همایون شاهنشاه، تیمسار سرلشکر بختیار و تیمسار ارتشبد هدایت و اکثر امرای ارتش معتاد بوده و سایر همکاران او و قاچاقچیان معروف دیگر به چند نفر از رجال سهمیه ای از مواد مخدر تقدیم می کنند. »  فریده دیبا در کتاب خاطرات خود یادآور می شود که انحصار قاچاق تریاک و هروئین در رژیم شاه در اختیار اشرف و غلامرضا پهلوی بوده است:  «موقعی که دایی قاسم کلان ترین قاچاقچی مواد مخدر ایران در دژ مستحکم خود در همدان دستگیر و به تهران انتقال داده شد، من از فرح سؤال کردم که چطور تا این تاریخ پلیس و نیروهای خفیه ایران از وجود این دژ مستحکم در وسط شهر همدان بی اطلاع بوده اند؟!. . . فرح ضمن تأکید بر این نکته که بهتر است دیگر اسم دایی قاسم را بر زبان نیاورم، گفت: دایی قاسم یک فروشنده عمده بوده و در همه این سال ها تریاک های متعلق به اشرف و غلامرضا را در جهان توزیع می کرده است. . . هم قبل و هم پس از ممنوعیت کشف تریاک در ایران اشرف و غلامرضا دارای صدها هکتار زمین مزروعی بوده اند که انحصاراً در آنها تریاک کشت می شد. »  بدین ترتیب قاچاق مواد مخدر در میان اعضای خاندان سلطنتی نه تنها مذموم شمرده نمی شد که در میان دربار به امری عادی تبدیل گردیده بود، چنانکه حتی اعوان و انصار آنها نیز در این زمینه فعالیت داشتند.  فردوست، فیلیکس آقایان را یکی از بزرگ ترین قاچاقچیان مواد مخدر بین المللی و برادر کوچکش را رئیس مافیای مواد مخدر آمریکا معرفی می کند و می نویسد:  «بدون تردید دکتر فیلیکس آقایان بزرگ ترین قاچاقچی ایرانی مواد مخدر و یکی از مهم ترین قاچاقچیان بین المللی بوده و هست و فیلیکس آقایان در حد عجیبی از مسائل ایران و سیاست بین المللی و تشکیلات خفیه سیا و اف. بی. آی و مافیا اطلاع داشت. زیرا در رده های بالای این سازمان ها بهترین رفقا را به ضرب پول های کلان به دست آورده بود و در تشکیلات سرّی آمریکا در بالاترین رده دست داشت. . . فیلیکس عضو بلندپایه مافیای آمریکاست. او در قاچاق مواد مخدر روی دست اشرف زده ولی ردّ به هیچ فردی نمی داد. برادر کوچک فیلیکس جزو هیئت رئیسه توزیع مواد مخدر در آمریکای مرکزی و جنوبی است. او از فیلیکس خیلی جوان تر و خطرناک تر است. او را در میهمانی هایی که فیلیکس برای محمدرضا پهلوی ترتیب می داد، در خانه فیلیکس دیده ام. این خانه که بسیار مجلل بود در خیابان شمالی سفارت شوروی قرار داشت. همسر فیلیکس، نینو دختر اسد بهادر بود که زمانی می خواست طلاق بگیرد، ولی اشرف ]پهلوی[ نگذاشت. . . ]فیلیکس[ بزرگ ترین سازمان مخفی گانگستری را در ایران اداره می کرد و از کاباره های تهران و آبادان و خرمشهر و غیره حق و حساب می گرفت. او همیشه گارد محافظ مفصلی داشت و بدون تردید در کارهای مخفی اشرف و فرح دخالت دارد. . . از هر نظر با اشرف جور در می آمد، با این تفاوت که اشرف همیشه در مقابل او بازنده بود. . . ».  ارتشبد فردوست در مورد ارتشبد اویسی و دخالت او در امر قاچاق مواد مخدر می گوید:  «[اویسی] زمانی که فرمانده ژاندارمری بود، سهم خود را از تریاک های وارده از افغانستان و ترکیه بر می داشت. او تریاک های مکشوفه را نیز بلند می کرد و می فروخت. گاه روزنامه ها می نوشتند که مثلاً در زیر سازی یک نفتکش یک تن تریاک کشف شده است. قاعدتاً باید این تریاک های مکشوفه به سازمان خاصی در دادگستری تحویل می شد، ولی اویسی آن را عوض می کرد و جایش ماده ای که مخلوطی از چند گیاه است تحویل می داد که رنگ و بوی تریاک داشت. باید بگویم که تریاک های موجود در دادگستری تریاک نبود و دو سوم آن از همین مخلوط بود که یک کیلوی آن یک ریال هم ارزش ندارد. اویسی از این طریق طی چند سالی که در ژاندارمری بود حداقل 5 میلیارد تومان دزدید و همه را دلار کرد و به خارج برد. . . ».   در اواخر دهه 1340 پس از اینکه محمدرضا پهلوی قانون منع کشت خشخاش را کان لم یکن اعلام کرد و ضمن آزاد ساختن کشت تریاک در مزارع، دستور داد تا کلیه داروخانه های کشور وظیفه توزیع تریاک بین معتادان را بر عهده بگیرند، اشرف پهلوی بر حجم فعالیت های خود در حوزه قاچاق مواد مخدر افزود. او اینک به صدها تن تریاک مرغوب و ارزان قیمت دسترسی داشت و همه ساله بخش عظیمی از تریاک های محصول ایران را از بنگاه دارویی کشور و سازمان انحصار تریاک می گرفت و یا به طور مستقیم و در کنار مزارع بزرگ، تریاک ها را از کشاورزان خریداری می نمود و پس از تبدیل این تریاک ها به هروئین خالص ضمن تأمین نیازهای داخل کشور، ده ها تن از آن را به خارج از کشور می فرستاد. اشرف پهلوی برای ارسال هروئین های تولیدی لابراتوارهای خود به خارج از کشور، تشکیلات وسیعی را سازماندهی کرده بود و چون حامل گذرنامه سیاسی و عضو خاندان سلطنتی ایران بود و چمدان ها و وسایل مربوط به او در هیچ فرودگاهی بازرسی نمی شد، هر ماه برای خودش چندین سفر رسمی و غیر رسمی را به بهانه های مختلف به خارج از کشور ترتیب می داد و در هر سفر ده ها چمدان بزرگ و جاسازی شده محتوی هروئین را با خود به نقاط مختلف جهان می برد و آنها را به دست عوامل و واسطه های خود می رساند. وی برای نقل و انتقال هروئین از سازمان هواپیمایی ملی ایران و نیز از هواپیماهای نیروی هوایی ارتش نهایت بهره برداری را می کرد و هر ماه تعدادی از اینگونه چمدان ها را به خارج می فرستاد.  ************************************  رازهای زندگی اشرف پهلوی   اشرف پهلوی سومین دختر رضاخان است. اولین دختر رضاخان «همدم السلطنه» نام داشت و حاصل ازدواج رضاخان با زنی به نام «صفیه» بود. صفیه خانم از اهالی همدان بود که رضاخان در اوایل انتصاب به فرماندهی آتریاد قزاق همدان، وی را صیغه نمود و پس از یک سال طلاق داد.  دومین همسر رضاخان «تاج الملوک» نام داشت، وی فرزند یکی از فرماندهان ارشد قوای قزاق به نام تیمورخان آیرملو بود که در جریان انقلاب اکتبر 1917 روسیه به همراه خانواده اش به ایران مهاجرت کرده و در تهران اقامت گزیده بود.  تاج الملوک دختری قد کوتاه و زشت رو و به اصطلاح عوام «ترشیده» بود و هنگام ازدواج با رضاخان بیش از 24 سال از سنش می گذشت که درآن زمان برای ازدواج سن زیادی بود زیرا عموم خانواده ها مطابق رسوم رایج دختران خود را تا پیش از سن 18 سالگی به خانه بخت می فرستادند. اما این مسایل برای رضاخان اهمیت نداشت.  برای رضاخان که دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را به عنوان «تابین» (قزاق بدون درجه همانند سرباز) در فوج قزاق گذرانده بود، این نکته مهم بود که با دختر یکی از امرای ارشد این فوج ازدواج می کند. ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد: «در آن زمان برای رضاخان افتخاری بود که با یک دختر میرپنج ازدواج کرده است...»  اولین فرزند تاج الملوک، شمس نام داشت که دو سال بزرگ تر از «اشرف» بود. اشرف در روز چهارم آبان 1298 ه- ش چند ساعت پس از تولد محمدرضا پهلوی در خانه ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد.  با تولد اشرف و محمدرضا تحولات بزرگی در زندگی رضاخان پدید آمد و از سوی ژنرال آیرون ساید- فرمانده نیروهای انگلیسی در بین النهرین- برای فرماندهی کودتای نظامی علیه احمدشاه قاجار انتخاب شد و در فرصتی کمتر از یک سال وی، در سوم اسفند 1299 به همراه سیدضیاءالدین طباطبائی به عنوان فرمانده نظامی کودتا به تهران حمله کرد و در کودتایی بدون خونریزی این شهر را تصرف کرده و از سوی شاه به عنوان وزیر جنگ معرفی شد.  رضاخان به همین دلیل تولد محمدرضا و اشرف را خوش یمن تلقی می کرد و پیشرفت هایش در عرصه های سیاسی - نظامی را مرهون قدوم این کودکان می دانست.  او تمام عاطفه اش را به پای محمدرضا می ریخت و آنچنانکه باید و شاید به اشرف محبت نمی کرد، تاجایی که اشرف خود نیز متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعدها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد:  «قبل از من خواهر دوست داشتنی ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیاهای پدر و مادرم را برآورده می ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه مخصوصی نسبت به من اظهار نمایند.»  اشرف در مدرسه زرتشتی‌ها تحصیل کرد. زبان فرانسه را توسط مادام «ارفع» در خانه خواند و با مطالعه رمان‌هایی به زبان فرانسه به داستان‌های عاشقانه فرانسوی علاقه‌مند شد. او در دوران نوجوانی و بلوغ با مهرپور تیمور تاش فرزند وزیر دربار رضاخان روابطی داشت اما پس از آن که تیمور‌تاش به اتهام جاسوسی برای شوروی مطرود رضاخان شد، این رابطه پایان یافت.  اشرف در 1317 به اصرار پدر و علیرغم میل باطنی اش با علی‌قوام پسر ابراهیم قوام ـ قوام‌الملک ـ ازدواج کرد. البته اشرف قبل از ازدواج زمینه فساد داشت و این نکته را بسیاری از درباریان و افراد نزدیک به او مورد اشاره قرار داده اند. اما ازدواج با علی قوام را یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در بی بند و باری و گرایش های فسادآلود وی می دانند. از جمله ارتشبد فردوست در این مورد می نویسد:  «ازدواج اشرف با علی قوام در زندگی اشرف عواقب وخیمی گذارد. البته قبل از ازدواج با علی می دانستم که اشرف آمادگی زیادی برای فساد دارد... ازدواج با علی قوام در اشرف یک عقده شدید {به وجود آورد} و این روحیه او را تشدید کرد...»  روحیات علی قوام هم این وضعیت را تشدید کرد. زیرا وی موجودی بشدت فرصت طلب بود و بیشتر از اینکه به نفس ازدواج و زناشویی و کانون خانواده بیندیشد، در فکر منافعی بود که پیوند با دربار برایش مهیا می ساخت. او به هیچ وجه در اندیشه وظایفش به عنوان یک شوهر نبود. اشرف در خاطرات خود به این نکته اشاره می کند و می نویسد:  «شوهرم از این بی علاقگی و یا از اینکه بین ما هیچگونه محبتی وجود نداشت، به هیچ وجه ناراحت نبود. چنین می نمود که او به همین راضی است که رسماً شوهر دختر شاه باشد. او کمترین توجهی به این نداشت که ما باید با هم زندگی زناشویی واقعی داشته باشیم...»  با حمله متفقین به ایران و تبعید رضاشاه، شمس پهلوی و شوهرش فریدون جم به همراه فاطمه پهلوی و برادرهایش در معیت رضاخان به جزیره موریس در اقیانوس هند رفتند و اشرف به همراه شوهرش در تهران ماند. رفتن پدر و اشتغالات برادرش در کارهای مملکتی موجب شد تا اشرف از آزادی عمل بیشتری در ارتباط با مردان برخوردار باشد.  در آن زمان کشور در اختیار نیروهای متفقین قرار گرفت و نیروهای نظامی آمریکا و شوروی و انگلیس کشور را به تسخیر خود در آوردند. فردوست اوضاع تهران را بدین گونه توصیف می کند:  «وضع این سه نیرو (انگلیس، شوروی و آمریکا) از نظر برخورد و رفت و آمد با مردم متفاوت بود... در تهران نیروهای شوروی در انظار عمومی دیده نمی شدند... انگلیسی ها نیز کمتر دیده می شدند و غالباً در باشگاه های خود بودند. ولی وضع آمریکایی ها به کلی متفاوت بود. آنها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته ای به عنوان جیره غذایی می دادند، که هر بسته برای مصرف 6-5 نفر کافی بود.  در هر یک از این بسته ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان ویتامینی که باید روزانه مصرف می کردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب بود. آمریکایی ها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشا تبدیل کردند.  کامیون های آمریکایی به مرکز شهر می آمدند و دخترها را جمع می کردند و به باشگاه می بردند. دخترهایی که به این اوضاع تمایل داشتند، صف می کشیدند و منتظر می ماندند. مثل اینکه در صف اتوبوس هستند. کامیون های روباز ارتش آمریکایی می آمد و دویست، سیصد دختر را سوار می کرد و می برد. آمریکایی ها هر چند پول نداشتند، ولی با همین بسته ها دخترها را راضی می کردند. من با یکی از کسانی که به باشگاه می رفت آشنایی داشتم و دیدم که انبارخانه او تا زیر سقف از این بسته ها چیده است. هر روز که می رفتند یک یا دو بسته می گرفتند. این بسته ها قیمت گرانی داشت و خرید و فروش می شد. یکی از کسانی که با آمریکایی ها رفت و آمد داشت خاله محمدرضا بود که اکنون شاه ایران شده بود...»  اشرف پهلوی هم در شمار زنان و دخترانی بود که بی پروا به باشگاه آمریکایی ها می رفت و با سربازان آمریکایی رابطه برقرار می کرد. خودش در این مورد می نویسد:  «در اولین سال های پس از رفتن پدرم به تبعید، تغییرات مهمی در زندگی من ایجاد شد. با وجود آنکه ما در دوره ای پر از اضطراب زندگی می کردیم، حضور این همه خارجی در تهران سبب شده بود که این سال ها برای من به صورت دوره ای برای کشف و شناخت چیزهای تازه درآمد. شهر تهران فعالیت و جنب و جوش بیشتری پیدا کرده و در پیرامون ماطنین موسیقی و زبان های گوناگون به گوش می رسید. افکار و عادات و رسوم خارجی کم کم شروع به خودنمایی می کرد، با وجود آن که من آدم محتاطی هستم و در آن زمان با عده معدودی روابط خصوصی داشتم، بی اندازه کنجکاو بودم بدانم دیگران چگونه زندگی می کنند و افکار و احساسات آنان چیست؟ با از بین رفتن کنترل شدیدی که پدرم نسبت به ما اعمال می کرد و در شرایط حاد و پر فراز و نشیب دوران جنگ، من آزاد بودم که برنامه روزانه ام را آن طوری که خودم می خواستم تنظیم کنم... با در نظر گرفتن شیفتگی خاصی که به فرهنگ غربی پیدا کرده بودم، هنگامی که شنیدم... سربازان آمریکایی به پایگاه امیرآباد خواهند آمد، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم... دلم می خواست یک شب را بدون دردسر و دور از تشریفات رسمی در چنین مجلسی بگذرانم. از این رو... {به صورت ناشناس} به امیرآباد می رفتم... رابطه سربازان آمریکایی نسبتاً گرم و دوستانه بود...»  در بهمن 1320 که فوزیه همسر اول شاه به حالت قهر عازم مصر شد، اشرف به درخواست برادرش با فوزیه همسفر شد. اما سفر اشرف به مصر و مشاهده میهمانیها، باشگاههای شبانه، مجالس رقص و مشروبخواری و معاشرتها و معاشقه‌های درباریان مصری، اشرف را بیشتر از گذشته، بی‌قید و بند ساخت. اشرف در سفر به مصر عاشق یک کارمند اداره بیمه به نام احمد شفیق شد و او را به تهران آورد و در اسفند 1322 رسماً با وی ازدواج کرد. به دنبال این ازدواج، شفیق به اصرار اشرف از ملیت مصری خود دست کشید و ملیت ایرانی پذیرفت.  انواع قمار در دربار پهلوی به شکل یک تفریح روزمره درآمده بود. اما در دربار هیچ کس در قماربازی به پای اشرف نمی‌رسید. «از مشکلات اخلاقی اشرف قماربازی مفرط او بود... اشرف بیشتر شبهای تابستان در رستوران دربند، بساط قمار راه می‌انداخت و زمستانها هم این بساط در کاخ اختصاصی به راه بود.»  اشرف چنان در قماربازی خود را صاحب انحصار می‌دید که به گزارش ساواک «جلسات قمار دربار شاهنشاهی که قبلاً در کاخ اختصاصی برقرار می‌شد به کاخ والاحضرت اشرف پهلوی منتقل گردیده و روزهای چهارشنبه هر هفته اعضاء خاندان جلیل سلطنتی پس از صرف ناهار تا پاسی از شب به بازی مشغول می‌گردند.»  در این جلسات، قمار نه به عنوان یک بازی و تفریح، بلکه به عنوان برد و باخت جدی صورت می‌گرفت. طبق همین گزارش «والاحضرت شاهپور محمودرضا مبلغ 5/2 میلیون ریال باخته‌اند.» نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یک تشویق کننده بود و حتی «محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت می‌کرد و سپس او را تشویق و تحریک می‌کرد.»  اشرف وقتی به خارج از کشور می‌رفت نیز یک مشتری دائم قمارخانه‌های اروپا بود. در سال، 1331 که هنوز فساد دربار به اوج خود نرسیده بود، به گزارش ساواک اشرف در تعطیلات عید نوروز «در یکی از قمارخانه‌های پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته بود.» در اواخر عمر رژیم اشرف بیشتر اوقات خود را در قمارخانه‌های اروپایی می‌گذراند. این زندگی شخصیت دوم دربار شاهنشاهی ایران بود.  دربار پهلوی به رغم همه شعارهای مبارزه با مواد مخدر، خود به آن آلوده بود. حتی رضا شاه نیز به مواد مخدر معتاد بود.همسرش ملکه مادر بر این داستان شگفت اعتراف دارد: «رضا مطابق عادت معمول صبحها که از خواب بلند می‌شد، به اندازه‌ی یک پشت ناخن تریاک استعمال می‌کرد و ایضاً شبها هم.»  اشرف نیز در قاچاق مواد مخدر شهرت جهانی یافته بود. فردوست معتقد است «اشرف قاچاقچی بین‌المللی و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست». فردوست به عنوان مسئول دفتر ویژه اطلاعات مدعی است اشرف «هر جا که می‌رفت در یکی از چمدانهایش هروئین حمل می‌کرد و کسی جرأت نمی‌کرد آن را بازرسی کند.»  در سال 1348 به دلیل حمل یک چمدان حاوی تریاک در فرودگاه زوریخ بازداشت شد اما پلیس سوئیس پس از بررسی گذرنامه سیاسی او و با توجه به نسبتش با محمدرضا پهلوی او را آزاد کرد. با این حال در اسفند همین سال وی به ریاست کمیسیون حقوق بشر ایران نیز منصوب شد!  اشرف در جریان همکاری با باندهای بین‌المللی تا نزدیکی مرگ نیز رفت. صبح (شهریور 1356) هنگامی که از یکی از کازینوهای پاریس به طرف منزل می‌رفت، یک اتومبیل راه را بر آنها مسدود کرد و اتومبیل اشرف را به رگبار بست. یکی از همراهان اشرف، به نام خواجه‌نوری کشته شد ولی اشرف جان سالم به در برد. بیشتر تحلیلگران در روزنامه‌های غربی این ترور را توسط باندهای مافیا دانستند که به خاطر اختلاف مالی به اشرف اعلام خطر کرده‌اند و قصد کشتن وی را نداشته‌اند.  معروفترین قاچاقچی عتیقه در دربار، شهرام پسر اشرف بود. وی یک گروه مجهز گنج‌یاب و حفار را در خدمت داشت. آنها را به تپه‌ها و مناطق تاریخی می‌فرستاد تا اشیای عتیقه را از خاک بیرون بکشند.  اشرف در تحمیل هزینه سفر به دولت، گوی سبقت را از همگان ربوده بود. طبق اسناد منتشر شده هزینه‌های اشرف در مسافرتهای به خارج، رشد تصاعدی داشته است. در حالی که در سال 1349 در مسافرتش به آمریکا فقط 1000 دلار بابت مخارج از وزارت دربار دریافت نموده، در سال 1356 در سفری به آمریکا نیم میلیون دلار هزینه به بیت‌المال تحمیل کرده است.  البته اگر مسافرتهای اشرف نیز مانند هزینه‌هایش از رشد برخوردار باشد، باید تحمیل هزینه سفر اشرف بر دولت ایران سرسام‌آور باشد. طبق همان اسناد، اشرف برای مسافرتهای خارجی خود در چند نوبت دیگر به دستور وزارت دربار ارز گرفته است. در 6 دی ماه 56، دو میلیون دلار برای مسافرت به سوئیس. در 8 دی ماه 56، 300000 دلار برای مسافرت یک ماهه و نیمه به سوئیس و تایلند. در 9 اسفند 56، 3000000 فرانک فرانسه برای مسافرت به پاریس.  اشرف در سال 1344 که وضعیت مالی ایران به شدت وخیم بود تنها هفت دستگاه اتومبیل سوار اپل، مرسدس بنز 230 و 220 کادیلاک، جاگوار و بیوک از طریق گمرک تهران وارد کرده است و در سال 1346 سه دستگاه شورلت و مرسدس بنز بر این ماشینها افزود و شاید باور نکردنی باشد که اشرف در سالهای 44 و 46، 880 صندوق، چمدان لباس و چند عدل پارچه از گمرک مهرآباد بدون مراحل قانونی ترخیص کرده است.  اشرف در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر اموال گرانبها، تابلوها، فرشها و اندوخته‌های خود را از ایران خارج کرد و به منزل مسکونی‌اش در نیویورک و ویلایش در نیس فرانسه برد. هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، وی صدها میلیون دلار در حسابهای بانکی در نیویورک، لندن، پاریس و سوئیس داشت. اشرف اکنون در امریکا به بیماری آلزایمر دچار شده و حافظه خود را نیز از دست داده است.  سایت خبری فرارو  ********************************  فعالیت‌های اجتماعی اشرف پهلوی  اشرف پهلوی که پس از کشف حجاب به دلیل عدم محبوبیت در خانواده چندان در فعالیت‌های اجتماعی شرکت داده نمی‌شد، به محض فوت پدر در اولین فعالیت‌های اجتماعی خویش شرکت نمود. این گام بی‌شک برای اشرف بسیار ارزشمند بود، چه او از این پس می‌توانست در تمامی ارکان اجتماعی نفوذ یابد و با تمامی سازمان‌ها و نهادهای دولتی مرتبط باشد و از طریق این سازمان‌ها به عنوان وزنه‌ای پرقدرت در کشور فعالیت کند. بدین گونه فعالیت‌های اجتماعی اشرف به مانند تمامی جنبه‌های زندگیش، خلاء پنهان زندگی و عقده حقارتی که با نادیده گرفتن او به وجود آمده بود می‌پوشاند. زیرا که او از طریق این خدمات خود را مهم جلوه می‌داد و با دخالت در امور جاری مملکتی، به فردی سیاسی مبدل می‌ساخت. به طوری که در اواخر رژیم پهلوی انجام امور خیریه به صورت رسمی امری سیاسی گشت و فعالین در آن اغلب در مسائل جاری کشور صاحب نفوذ گشتند.  مهمترین فعالیت‌های اجتماعی اشرف به قرار زیر است:  1- سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی: این سازمان در6 اردیبهشت سال 1326تأسیس گردید و اشرف به عنوان نایب سرپرست عالی (شاه) در رأس آن قرار گرفت. با تأسیس این سازمان، دربار نقش اجرایی گسترده‌ای در امور کشور یافت و برخلاف تصریحات متمم قانون اساسی بر بخش بزرگی از فعالیت‌های اجتماعی دست گذاشت. عیب عمده سازمان این بود که هیأت مرکزی آن از 40 تن از شخصیت‌های مهم و معاریف کشور تشکیل می‌شد که با فرمان شاه منصوب می‌گردیدند. سازمان شبکه‌ای از مطبوعات را در اختیار داشت و با توزیع آگهی در میان آنها، اسباب مجیزگوییشان را از اشرف بطور استمرار فراهم می‌کرد. همین مطبوعات وابسته به سازمان، اشرف را شخصیتی مقدس، معصوم، روحانی و نمادی از بخشش و سخاوت در امور خیریه، مهربان، خدمتگزار، خوش قلب و ... معرفی می‌کردند. 1  به هر ترتیب تأسیس سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و حضور فعال شمار فراوانی از طرفداران والاحضرت در آن، سبب شد که اشرف در هرم قدرت سیاسی نیز قرار بگیرد و از حالت شاهزاده خانم درباری بیرون آید. وی، خیل بی‌شماری از ارادتمندان و چاکران متملق را، افزون بر دربار، در آن سازمان پر هزینه عریض و طویل گرد آورد و روز به روز بر نفوذ و گستره قدرت خود افزود؛ در حقیقت دولتی در دولت ایران تاسیس شد که نخست وزیر و گرداننده و همه کاره آن شاهدخت بود.  سازمان زنان به رهبریت اشرف پهلوی در سال 1345 ایجاد شد و اساس آن بر پایه انجام اهداف مربوط به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه قرار داشت. در واقع این سازمان برای جوابگویی به خواست‌های محمدرضا شاه جهت ظاهرسازی واظهار آمادگی برای ورود به‌تمدن جدید ایجاد گردید  این سازمان درظرف مدت 10‌سال اقداماتی جهت احداث بیمارستان ودرمانگاه، ایجاد آموزشگاه‌ها، احداث کارخانه داروسازی، چاپ و نشر کتاب، انجمن‌ها، و ... نمود. اما امری که برای اشرف اهمیت داشت بودجه سرشار سازمان بود که دست او را در امور گوناگون باز می‌گذاشت و امکان استفاده از مزایای آن را به وجود می‌آورد. از جمله اقدامات این سازمان ضمن گسترش فعالیت‌های اجتماعی، گسترش فعالیت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری در بخش‌های مختلف بود تا بتواند سود بیشتری کسب نماید. در این راستا صندوق سرمایه‌گذاری سازمان خدمات اجتماعی تشکیل شد و به یاری دوستان اشرف پهلوی چون هژیر درصدی از پول بنزین و گمرکات به این سازمان تعلق می‌گرفت. بدین ترتیب این سازمان در کلیه فعالیت‌های مهم اقتصادی کشور حاضر گردید و به نیروی عظیمی در کشور مبدل گشت. 2  2- سازمان زنان: این سازمان مهمترین سازمان زنان در عصر پهلوی بود. قبل از آن شورای عالی جمعیت زنان ایران در اسفندماه 1337 به ریاست اشرف پهلوی تأسیس شد. این شورا با اتحاد 17 جمعیت مبارزه زنان موجود در کشور و با شرکت 50 عضو مؤسس به فعالیت پرداخت. پس از مدتی این شورا به عضویت شورای بین‌المللی زنان درآمد و به تطبیق فعالیت‌های جمعیت‌های زنان در نقاط مختلف پرداخت. این شورا پس از هشت سال فعالیت، به دلیل عدم موفقیت منحل شد. بعد از آن سازمان زنان به رهبریت اشرف پهلوی در سال 1345 ایجاد شد و اساس آن بر پایه انجام اهداف مربوط به اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شاه قرار داشت. در واقع این سازمان برای جوابگویی به خواست‌های محمدرضا شاه جهت ظاهرسازی واظهار آمادگی برای ورود به‌تمدن جدید ایجاد گردید.3  این سازمان هرچند که جنبه غیر سیاسی داشت و به تأسیس مدرسه تربیت مددکاری، مراکز رفاه خانواده، مرکز تحقیقات سازمان زنان دست زد و با وجودی که در اساسنامه به صراحت قید شده بود که سازمان زنان ایران جنبه سیاسی ندارد اما این نیروی پنهان از همان آغاز به عنوان نیروی برتر در مسائل سیاسی و قضایی کشور قد علم کرد، و در بسیاری از مسائل جاری کشوری حضور به‌هم رسانید. بطوری که بنا به گفته خود اشرف پهلوی:  اشرف پهلوی«در سالهای آخر، هنگامی که سازمان به قریب یک میلیون عضو، 400 شاخه سازمانی، و 70 هزار داوطلب فعال رسیده بود، ما به فعالیت‌های سیاسی مستقیم‌تری مانند پشتیبانی و تایید کاندیداهای انتخابات نیز دست زدیم.» 4  سازمان جاسوسی آمریکا هم ضمن تایید مطلب بالا یادآوری می‌کند که «در سال 1969 وی [اشرف] چند زن را کاندیدای انتخابات کرده و در غیر این صورت در انتخابات مجلس مداخله نماید. شاه نیز ترتیب سفر او را به اروپا داد و تا پایان انتخابات او را در آنجا نگاهداشت.» 5  از جمله اقدامات مهم این سازمان ایجاد ارتباط با کمیسیون "مقام زن" وابسته به سازمان ملل بود. به دنبال اولین ارتباط، اشرف پهلوی در سال 1341 برای ایراد سخنرانی در کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد و دو کنگره بین‌المللی زنان به آمریکا سفر نمود و در همان سال به دعوت رسمی دولت هندوستان برای سخنرانی در کنگره بین‌المللی زنان به کشور مزبور و سپس برای سخنرانی در سازمان زنان به کشور تایلند عزیمت کرد. کوشش‌های اشرف در زمینه حقوق زن موجب شد که مسئولیت‌های بین‌المللی ایران در فعالیت‌های زنان بدو واگذار شود. چند سال بعد در سال 1344 اشرف پهلوی به ریاست اجلاس کمیسیون مقام زن سازمان ملل که در تهران برگزار و ریاست هیأت نمایندگی ایران در نوزدهمین اجلاس کمیسیون مقام زن (مارس 1966) که در ژنو برگزار گشت انتخاب شد.  سازمان زنان ایران در داخل کشور با تأسیس کمیته‌های دائمی امور زنان در وزارتخانه‌ها و سازمانها چون وزارت آموزش و پرورش، وزارت کار و امور اجتماعی، وزارت دادگستری، وزارت کشاورزی، وزارت بهداری و بهزیستی، وزارت کشور، کمیته پیکار با بیسوادی و سازمان برنامه و بودجه به تدریج به یک قطب قوی و موثر در تصمیم‌گیری درون کشور درآمد و علاوه بر گرفتن مبالغ گزافی پول از دولت در اواخر عصر رژیم پهلوی (1353) توانست قانون حمایت از خانواده را به تصویب رساند. 6  3- بنیاد اشرف پهلوی: وقتی اشرف پهلوی بنیاد فرهنگی و خیریه ویژه خود را در سال 1355 تاسیس کرد. اعلام داشت که 10 میلیون تومان از ثروت شخصی خویش را صرف این کار فرهنگی کرده است. با وجود این، بنیاد پهلوی سالی 105 هزار دلار، برابر یک میلیون تومان، کمک مالی سالیانه به این بنیاد جدید را در اقلام پرداخت‌های خود قرار داد. اختصاص مبلغ 10 میلیون تومان برای تاسیس بنیاد با تمسخر و شگفتی مردم مواجه گردید. حتی شاه نیز از این مبلغ که نسبت به ثروت خواهرش مبلغی ناچیز بود، شگفت زده شد.  این سازمان درظرف مدت 10‌سال اقداماتی جهت احداث بیمارستان ودرمانگاه، ایجاد آموزشگاه‌ها، احداث کارخانه داروسازی، چاپ و نشر کتاب، انجمن‌ها، و ... نمود. اما امری که برای اشرف اهمیت داشت بودجه سرشار سازمان بود که دست او را در امور گوناگون باز می‌گذاشت و امکان استفاده از مزایای آن را به وجود می‌آورد  بنیاد فرهنگی اشرف، بلافاصله پس از بنیان‌گذاری، مجله حجیم و پر ورقی با مطالب روشنفکرانه به راه انداخت و عده‌ای از روشنفکران متظاهر و جاه طلب را در این بنیاد جدید به استخدام درآورد. اشرف، برای استفاده و تمهیدات سودطلبانه، از طریق شوهرش مهدی بوشهری، در صدد برآمد شعبه بین‌المللی بنیاد را در پاریس راه اندازی کند. هدف اشرف از تاسیس بنیاد یاد شده انجام دادن کارهای خیریه و فرهنگی نبود و بیشتر تمایل داشت برای راه اندازی شعبه آن در پاریس، دولت را سر وکیسه کند. 7یکی از اقدامات بنیاد، اهداء 000/250 لیره به کتاب کالج والدهام در آکسفورد بود. 8  در خاتمه می‌بایست خاطرنشان ساخت که فعالیت‌های اجتماعی اشرف بیشتر جنبه ظاهرفریبی و قدرت طلبی داشت و او با استفاده از امکانات انجمن‌ها، سازمان‌ها و بنیادهای فوق‌الذکر تنها در پی کسب مقام و شهرت بود. این مطلب امری نبود که از دید رجال عصر پهلوی بدور ماند. اسدالله علم که یکی از نزدیکان خاندان پهلوی بود در جای جای خاطرات خود به این زیاده خواهی‌ها اشاره می‌کند. همچنین حسین فردوست یار دیرین محمدرضا شاه در کتاب خود "ظهور و سقوط سلسله پهلوی" به این خصلت فزونی خواهی و قدرت طلبی اشرف اذعان دارد و او را شیطانی مخرب می‌داند.  فهرست منابع :  1- خسرو معتضد، اشرف در آیینه بدون زنگار، جلد دوم، چاپ دوم، تهران: نشر البرز، 1381، صص136-131.  2- نیلوفر کسری، زنان ذی نفوذ خاندان پهلوی، با مقدمه دکتر باقر عاقلی، چاپ دوم، تهران: نشر نامک، 1380، ص120.  3- همان، صص125-122.  4- اشرف پهلوی، من وبرادرم (خاطرات اشرف پهلوی)، با مقدمه‌ای از محمود طلوعی، تهران: نشر علم، 1375، ص277.  5- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط (اسناد لانه جاسوسی آمریکا)، جلد اول، تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، 1366، ص109.  6- نیلوفر کسری، پیشین، صص 128 و 129 .  7- خسرو معتضد، پیشین، ص720.  8- رابرت گراهام، ایران سراب قدرت، ترجمه فیروز فیروزنیا، تهران: سحاب کتاب، 1358، ص172.  سایت تبیان   ************************************  اشرف پهلوی از نقش خود در کودتای 28 مرداد می‌گوید  اشرف پهلوی در گفت و گویی با آقای حسین مهری نقش خود را در کودتای 28 مرداد 1332 فاش کرد. با هم این گفت و گو را می‌خوانیم: * ممکن است جریان روی کار آمدن مصدق را پس از قتل رزم‌آراء بفرمایید؟ آیا در آن موقع تهران تشریف داشتید؟ -  بله من تهران بودم. ولی مدتی طول کشید تا مصدق روی کار آمد مصدق در مجلس بود و اقلیت در دست او بود و خیلی شلوغ بازی در می‌آورد. هر کس که می‌آمد و هر دولتی که می‌آمد مصدق او را می‌انداخت . مقصودش این بود که بالاخره خودش بیاید روی کار و بالاخره با فشار، این دفعه امریکایی‌ها گفتند که خوب حالا خودش را بیاوریم و ببینیم چه غلطی می‌تواند بکند.  * یعنی آمریکایی‌ها این پیشنهاد را به اعلیحضرت کردند؟ -  بله بعد هم مصدق آمد و اولین مطلبی هم که با اعلیحضرت شرطی کرد این بود که گفت باید از روس‌ها و انگلیسی‌ها تقریبا اجازه بخواهید که من بیایم یعنی آنها تصویب کنند که من بیایم. اینطور شد که مصدق‌السلطنه آمد و بساط شروع شد . او با سید ابوالقاسم کاشانی آمد و البته بعد کاشانی را از بین برد و او هم با مصدق خیلی بد شد. مصدق خودش تک رو بود و هر دقیقه هم قدرتش بیشتر می‌شد. بعد هم بخصوص با ملی کردن نفت که دیگر کارش خیلی بالا گرفت. آن وقت هم فکر می‌کردند که این مرد خدا ست، رادمرد ایران است ولی او یک مرد فناتیک ماکیاولیک ژنیال بود و اصلا سازنده نبود. او هم همینطوری روی عوام فریبی رفت و واقعا می‌توانم بگویم که هیچکاری هم در زمانی که او آمد نشد و مملکت 20 سال به عقب رفت. برای اینکه در زمانی که رزم‌آرا را کشتند قرارداد 50 و 50 نفت را با انگلیسی‌ها در جیب داشت ولی از وقتی که مصدق آمد نفت که نفروختیم هیچ، پایه‌‌های اقتصاد هم به کلی از بین رفت و مملکت ورشکست شد. فقط کار مملکت با کوچه و بازار جلو می‌رفت و هر روز همینطور بود تا منجر شد به این که مصدق خواست اعلیحضرت را بلند کند. بالاخره با اقداماتی که شد اعلی‌حضرت برایش دستور فرستاد که شما باید استعفا بدهید و آن دستور را همین نصیری پیش مصدق برد و او قبول نکرد و وقتی که قبول نکرد اعلیحضرت مجبور شد ایران را ترک بکند . بعد هم آن اتفاقات افتاد . حالا می‌گویند که دست «سیا» بود. در صورتی که اصلا به دست سیا نبود برای این که خود سیا بنابر اظهار خودشان و اشخاصی که در آن موقع بودند فقط 60 هزار دلار در ایران خرج کردند و با 60 هزار دلار نمی‌‌شود آن هیجان و آن انقلاب را آنطور به پا کرد. خود مردم بودند که واقعا شروع کردند به سر و صدا و ریختند منزل مصدق و می‌خواستند او را بکشند که او هم در رفت و بعد از دستگیری دست خط نخست وزیری تیمسار زاهدی در جیبش بود . این همان دستخطی بود که صادر شده بود و همان چیزی بود که من برای آن مسافرت کردم. می‌دانید که در زمان مصدق من یکدفعه آمدم به تهران بدون ویزا و سایر تشریفات.  * آیا یکی از کارهایی که مصدق از همان روزهای اول کرد این بود که از اعلیحضرت خواست که والاحضرت را از تهران خارج کنند؟ -  بله، از آن به بعد با من خیلی بدرفتاری کرد، حتی بطوری‌که دیگر برای من پول نمی‌فرستاد.  * بعد از چند روز از نخست وزیری مصدق ، والاحضرت مجبور شدید که بروید؟ - والاحضرت: همان فردای روزی که او آمد.  * یعنی همان روز که او نخست وزیر شد؟ - والاحضرت: فردای آن روز.  * کجا تشریف بردید؟ -  با بچه‌هایم رفتم پاریس. دخترم شش ماهه بود. یک پسرم شش ساله بود و یکی دیگر هم در دوره تحصیلات ابتدایی بود. من این چهار سال را با خیلی مصیبت سر کردم و صدمه شدیدی خوردم، برای اینکه مصادف شده بود با بی‌پولی من. خیلی بی‌پول بودم و حتی در یادم هست که برای فرستادن بچه‌ام شهریار که ما فکر می‌کردیم سل استخوانی دارد و می‌خواستیم او را ببریم در سوئیس بستری کنیم هم پول نداشتم. گو اینکه خوشبختانه یک دوست و یک آدم و یک بشر فوق‌العاده پیدا شد به اسم جهانگیر جهانگیری و او برای من وسائلی فراهم کرد که پسرم بستری شد و یکسال تمام پول مداوای بچه مرا می‌داد.  * این آقای جهانگیری در اروپا زندگی می‌کرد؟! - بله آن موقع در اروپا و در زوریخ زندگی می‌کرد و چون نرس بچه‌ من هم اهل زوریخ بود و مریض‌خانه‌های آنجا را بهتر می‌شناخت، من هم تصمیم گرفتم که برویم در زوریخ . در آن موقع دکترهای زوریخ هم بهتر از همه جا بودند. این بود که رفتیم آنجا و بچه را بستری کردیم . خوشبختانه سل استخوانی نداشت . دو تا از مهره‌های ستون فقراتش روی هم افتاده بود و می‌بایستی که تا یکسال بستری شود تا بتواند بعدا تکان بخورد. در این مدت یکسال این آقای جهانگیری پول تمام چیزها را داد.  *  آقای جهانگیری را قبلا نمی‌شناختید؟ -  در آنجا شناختم و قبلا نمی شناختم. پدرش همان جهانگیری بود که رییس بانک ملی بود. خودش در ایران نبود ولی پدرش در ایران بود. خیلی به من سخت گذشت به طوری که خودم هم مبتلی به مرض سل شدم و مجبور شدم که مدت یکسال در آنجا اقامت کنم تا خودم را معالجه کنم . در همین شرایط بود که وقایع مهمی پیش آمد. من قبل از رفتن به سوئیس با سپهبد زاهدی نزدیک بودم و خیلی دوستش داشتم . این زمانی بود که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها با من تماس گرفتند تا مرا به عنوان یک فرستاده نزد اعلیحضرت بفرستند.  * این تماس‌ها در ایران بود یا در خارج؟ -  در خارج با من تماس گرفتند.  * در کجا اولین دفعه تماس گرفتند؟ -  اولین دفعه که تماس گرفتند در پاریس بودم . در تماس اول آمدند و به من گفتند چون هیچکس نزدیکتر از شما به اعلیحضرت نیست و ما به هیچکس اطمینان نداریم، می‌خواهیم پیغامی را به ایشان برسانیم ما نتوانستیم که به هیچکس اطمینان کنیم جز به شما . این است که از شما خواهش می‌کنیم بروید به ایران ولی البته رفتن شما ممکن است مواجه با خطرات زیادی بشود حتی ممکن است مصدق شما را در موقع پیاده شدن از هواپیما بگیرد و حبس کند . ولی خوب این تنها راه است که اگر می‌خواهید برای مملکت و برادرتان قبول کنید.  * اسم این شخص در خاطر والاحضرت هست؟ -  نه اسم این شخص به خاطرم نیست.  * امریکایی بود یا انگلیسی؟ - یک انگلیسی بود و یک امریکایی، یکی از طرف آیزنهاور بود و یکی از طرف چرچیل. اسمشان را به من نگفتند. هر دفعه هم که ملاقات می‌کردیم به جای دیگری می‌رفتیم، در جاهای دور دست.  * رابط والاحضرت با آنها که بود و چطور تماس می‌گرفتند؟ - رابط من یک ایرانی بود. دفعه اول آنها چکی را به من نشان دادند و گفتند این چک سفید امضاء شده است و شما هر قدر که پول بخواهید می‌توانید روی آن بنویسید و این در ازای خدمتی است که می‌کنید. این مطلب به من خیلی برخورد و چک را تکه تکه کردم و پرت کردم روی سرشان و رفتم، مذاکره را قطع کردم. بعد از چند روز دو مرتبه فرستادند عقب من ‌توسط همان شخصی که واسطه قرار داده بودند و خواهش کردند مرا ببینند. دفعه دوم که آنها را دیدم به من گفتند ما باز هم از شما خواهش می‌کنیم که به ایران برگردید و پیغام ما را به تهران ببرید. پیغام آنها در یک کاغذ سربسته‌ای بود که به من دادند. من این مطلب را هیچوقت نگفته بودم . این اولین دفعه‌ای است که بازگو می‌کنم. آنها از من پرسیدند که شما فکر می‌کنید چه کسی ممکن است نخست وزیر خوبی باشد، از بین ارتشی‌ها ، از من پرسیدند که سپهبد یزدان‌پناه خوب است؟ ولی من آن موقع چون با زاهدی خیلی دوست بودم و زاهدی را واقعا مجرب‌تر از یزدان‌پناه می‌دانستم گفتم نه، اگر عقیده مرا می‌خواهید زاهدی بهتر از هر کسی است. آنها هم همانطور در نامه پیشنهاد کردند. پیشنهاد آنها به اعلیحضرت این بود که سپهبد زاهدی بیاید و نخست وزیر شود. این دفعه اولی است که من دارم این مطالب را بازگو می‌کنم. هیچ وقت و در هیچ جایی نگفته‌ام که محتوای آن پیغام چه بود. فراموش نمی‌کنم موقعی که می‌خواستم سوار هواپیما بشوم نمی‌دانم چطور این اعضای سرویس که نمی‌دانم سیا بودند یا سفارت انگلیس مرا بردند توی طیاره بدون ویزا، تا اینکه مطمئن شدند که من حرکت خواهم کرد.  * از پاریس پرواز می‌کردید؟ -  بله از پاریس و من تنها کاری که کردم این بود که تلگراف کردم به یکی از دوستانم به نام خجسته هدایت که او بیاید فرودگاه و منتظر من بشود. نه جلوی در خروجی فرودگاه، بلکه جلوی یک در کوچکی که آنجا هست و منتظر من باشد . وقتی که طیاره به زمین نشست من مواجه شدم با هیجان زیاد و تپش قلب . همینکه از طیاره آمدم بیرون بدون اینکه به چپ و راست نگاه کنم از صف مسافرها به سرعت رفتم بیرون و دیدم که تاکسی ایستاده و خجسته را هم از دور دیدم و شناختم،‌ رفتم آنجا و سوار تاکسی شدم و رهسپار منزلم در سعدآباد شدم.  * بدون اینکه گذرنامه والاحضرت را کسی ببیند وارد ایران شدید؟ -  بدون هیچ چیز و تقریبا از فرودگاه فرار کردم و رفتم به طرف تاکسی و هیچکس ملتفت نشد. به این طریق از روی باند فرودگاه یکسره رفتم به خارج از فرودگاه، نه اینکه بروم در داخل محل بازبینی گذرنامه‌ها. من رفتم به منزل شاهپور غلامرضا . اینکه چرا آنجا رفتم برای این بود که خانمش هما اعلم دوست خیلی نزدیک من بود و ما با هم خیلی نزدیک بودیم . من خواستم بروم پیش هما و فکر می‌کردم که آنجا از همه جا مطمئن‌تر است. البته بعداز 25 دقیقه یا نیم ساعت تاخیرخبر آمدن من به مصدق رسید و همان شبانه رییس حکومت نظامیش را که اسمش یادم نیست فرستاد پهلوی من که شما باید با همین طیاره که آمدید برگردید. به رییس حکومت نظامی گفتم که به مصدق بگویید نه شما و نه هفت جد شما نمی‌تواند مرا بیرون کند و اگر میل دارید می توانید دست مرا بگیرید و محبوس کنید و کار دیگری نمی‌توانید بکنید . من از اینجا رفتنی نیستم تا وضع مالی من حل بشود و برای من بتوانید پول بفرستید. چون پول برای من نمی‌فرستادند و نمی‌گذاشت که بفرستند و قدغن کرده بود که پول برای من بفرستند. فردای آن روز وزیر دربار آمد پیش من که ابوالقاسم امینی بود و گفت اعلیحضرت فرمودند که بهتر است شما برگردید. ولی در آن موقع نمی‌توانستم به هیچکس بگویم که من حامل پیام هستم. عاقبت به وسیله هما که به کاخ می‌رفت و شرفیاب هم می‌شد گفتم که به عرض برسان که من حامل پیغامی از طرف اشخاصی هستم و باید حتما آن را به شما برسانم . معهذا من برادرم را ندیدم و ایشان حاضر نشد که مرا ببیند تا اینکه ثریا با من قرار ملاقات گذاشت . درمحلی او را دیدم و کاغذ را به وسیله ‌او تحویل برادرم دادم . به محض اینکه کاغذ را تحویل دادم فردای آن روز برگشتم. بیست روز بعد آن اتفاقات رخ داد و مصدق افتاد.  *  بعد که برگشتید پاریس ، باز هم تماس‌هایی با شما بود؟ -  نه دیگر.  * بعضی جاها نوشته‌اند که والاحضرت در خارج با آلن دالس ملاقات داشتند؟ -  نه ابدا. من با اشخاصی که قبلا ملاقات داشتم بعدها آنها را اصلا ندیدم و اسمشان را هم نمی‌دانم.  * کرمیت روزولت و اینها نبودند؟ - نه ، بعضی‌ها هم می‌گویند که با «چرونسلی» ملاقات کرده‌ام. چنین چیزی نبوده، اصلا اسم‌های آنها را هم نمی‌دانم و خود آنها را هم ندیده‌ام.  * والاحضرت چه وقت تصمیماتی را گرفتند؟ -  من بعد نمی‌دانم که دیگر چه شد چون نبودم.  * بعدا هم با اعلیحضرت راجع به این جریان صحبت نکردید؟ -  من نه، ولی بعدا که دیگر همه چیز را می‌دانستم..  * تصمیم گرفته بودند که مصدق را برکنار کنند؟ -  بله دیگر و فرمودند که ایشان دستخط خودشان را توسط نصیری فرستادند برای مصدق و او قبول نکرد که استعفاء بدهد، از یک طرف استعفانامه‌ او را خواسته بودند و از طرف دیگر فرمان نخست وزیری زاهدی را داده بودند. در این صورت دو نفر نخست وزیر بود، یعنی هم مصدق بود و هم زاهدی و این در آن موقع بود که زاهدی قایم می‌شد و هر شب در یک جایی بود. اردشیر را خیلی اذیت کردند، او را گرفتند و زدند . برای مدت سه روز، دو نفر نخست وزیر بودند یکی مصدق‌السلطنه که خودش را نخست وزیر می‌دانست و یکی هم نخست وزیر قانونی سپهبد زاهدی . به این مناسبت بود که فورا سپهبد زاهدی آمد و نخست وزیر شد.  * اعلیحضرت وقتی که ایران را ترک کردند اول به کجا رفتند؟ - اول به بغداد رفتند و خیانت‌ها از همان‌جا شروع شد. برای اینکه در آنجا ظفر علم سفیر کبیر بود که اصلا جلوی اعلیحضرت نیامد و یکی هم در رم بود که سفیر آن وقت نظام‌السلطان خواجه نوری بود که یکی از دوستان خیلی نزدیک خودمان بود که اقلا مدت ده سال رییس دفتر مادر من بود و او هم پیش اعلیحضرت نیامد . حتی یک ماشین شخصی خود اعلیحضرت را هم برایشان نفرستادند . در آنجا بود که باز هم یک نفر ایرانی پیدا شد که اسمش حسین صادق است که رفت و اتومبیلش را در اختیار اعلیحضرت گذاشت و گفت که من در اختیار شما هستم که هر کاری داشته باشید انجام دهم ولی خوشبختانه طولی نکشید . یعنی دو روز بیشتر طول نکشید که روز سوم سپهبد زاهدی تلگراف زد که کارها خاتمه یافته است.  * والاحضرت آن موقع در پاریس بودند؟ -  نه ، من آن موقع در جنوب فرانسه بودم و پول اینکه سوار طیاره بشوم و بروم نداشتم. مجبور شدم که از یکی از دوستانم کمک بخواهم که مرا با ماشین ببرد . من یک روزه یعنی در هشت یا نه ساعت از جنوب فرانسه خودم را رساندم به رم.  * پول بلیت هواپیما را نداشتید؟ -  وضع پولی من اینطور بود و مصدق‌السلطنه اینطور سه سال مرا گذشته بود.  * بعد که در رم اعلیحضرت را ملاقات کردید چه پیش آمد؟ -  اعلیحضرت را ملاقات کردم ولی به شما بگویم که بعد از آنکه اعلیحضرت هم برگشتند من به خاطر وضع مزاجیم و سلامتی خودم نتوانستم به ایران برگردم . مجبور بودم بروم به اروزن و مدت شش ماه در کوهستان باشم.  * اعلیحضرت را در رم چطور دیدید؟ -  می‌دانید که هیچوقت تا آخر هم هیچ چیز از ظاهر ایشان پیدا نمی‌شد و ناراحتی خیلی زیادی دیده نمی‌شد . ولی بدیهی است که هر بشری ناراحت می‌شود که تاج و تختش و مملکتش اینطور از بین برود. ولی ایشان هیچوقت اینها را نشان نمی‌دادند و هر چه بود توی خودشان بود.  * در آنجا هیچ چیز یا مطلبی نفرمودند؟ -  نه دیگر، یعنی همان وضعیتی را که پیش آمده بود شرح دادند ولی مطالب بیشتری نگفتند و فقط گفتند: آنقدر مصدق عرصه را تنگ کرده و هر دقیقه چیز بیشتری می‌خواست تا به آنجا رسید که ریاست قوا را هم می‌خواست. بدیهی است که آنجا دیگر اعلیحضرت استفامت کردند و ریاست قوا را ندادند.  * در آن وقتی که از تهران گزارش رسید که مصدق را انداخته‌اند، شما با اعلیحضرت بودید؟ -  بله بودم که تلگراف آمد. خوب خوشحال شدند.  * موضوع را تلگرافی به ایشان خبر دادند؟ -  نخست وزیر تلگراف کرد که ما منتظر اعلیحضرت هستیم که تشریف بیاورند که اعلیحضرت هم فورا تشریف بردند و من البته آن موقع نبودم و نمی‌دانم که چیست، البته مواجه شدند با یک پیشواز شایان توجه و تمام مردم شهر در کوچه‌ها شادمانی می‌کردند.  * بعد از چه مدت تشریف بردید به تهران؟ -  بعد از شش ماه.  * هنوز زاهدی نخست وزیر بود؟ -  بله زاهدی دو سه سال نخست وزیر بود خیلی هم خوب بود.  * زاهدی چطور آدمی بود؟ -  زاهدی آدم خوبی بود و من شخصا خیلی دوستش داشتم. دوست نزدیک بود و من با او خیلی نزدیک بودم و خیلی دوستش داشتم. ولی او نتوانست بماند و نماند و بعد از زاهدی علا نخست وزیر شد.  * علت اینکه نتوانست بماند چه بود آیا با اعلیحضرت اختلاف داشتند؟ -  مثل اینکه اختلاف داشت. من نمی‌دانم بر سر چه بوده از آن اختلافات همینطوری داشتند راجع به اشخاصی که دور و برش بودند و ناراحتی داشتند. روی هم رفته از او راضی نبودند ولی در هر صورت او هم سعی‌اش را می‌کرد که واقعا زحمت بکشد ولی شاید تا آن حد نبود که خاطر اعلیحضرت راضی باشد.  * علا موقتی نخست وزیر شد؟ -  علاء که همه‌اش نخست وزیر می‌شد. یک بار می‌افتاد و دو مرتبه نخست وزیر می‌شد تا بالاخره وزیر دربار شد که در آن موقع فوت کرد. * علاء چطور آدمی بود؟ -  علاء خیلی باهوش بود. خیلی فرنگی‌مآب و خیلی تحصیل‌کرده ولی به عقیده من یک آدم منفی بود. * کار مثبتی انجام نداد؟ -  نه فکر نمی‌کنم که در دوره نخست وزیریش کار مثبتی کرده باشد. تنها کار مثبتی که کرد پافشاری بود که در زمان گرفتن آذربایجان کرد که قضیه ایران را توانست به سازمان ملل ببرد و همچنین به شورای امنیت . این کار را علاء کرد.  خبرگزاری فارس  *************************************  کند و کاو در زندگی اشرف پهلوى  فردوست در رابطه با فساد اخلاقی و بی بند و باری اشرف پهلوی چنین می‌گوید: «پس از رفتن رضا شاه، اشرف بی بند و باری و فساد کم مانندی را شروع کرد. تهیه فهرست مردانی که در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا پهلوی با اشرف رابطه داشتند، بسیار دشوار و غیر ممکن است، چون حتی خود او نیز نمی‌تواند همه آنها را به یاد آورد، مسلماً لیست طویلی خواهد شد... *** روز چهارم آبان 1298 در بیمارستان احمدیه تهران زنی به نام تاج الملوک (دختر تیمورخان آیرملو) هنگامی که همسرش در مأموریت بود در یک وضع حمل دو فرزند به دنیا آورد. یک پسر به نام محمدرضا و یک دختر که اشرف خوانده شد. دوران کودکی اشرف در تنهایی سپری شد زیرا هر گاه رضا خان هوای محبت کردن و سروکله زدن با بچه‌ها به سرش می‌زد اول شمس که دختر ارشد او بود و بعد محمدرضا که پسر بود در آغوش او جای می‌گرفتند و تنها کسی که به حساب نمی‌آمد، اشرف بود. رضاخان یک عامل انگلیس بود و در این تردیدی نیست. کودتای 1299، [طبق اسنادی که موجود است]، در ملاقات ژنرال آیرون ساید انگلیسی با رضا، با حضور سید ضیاءالدین طباطبائی، برنامه‌ریزی شد و پس از کودتا هم قریب پنج سال طول کشید تا رضاخان به سلطنت رسید.     رضاخان از مقام میرپنجی و ریاست کل قزاقخانه به مقام با اهمیت وزارت جنگ و فرماندهی کل قشون بعد از کودتایی که در سوم اسفند 1299 توسط او صورت گرفت، رسید. دو سال بعد، در نیمه دوم سال 1302 به کمک دوستانی که در مجلس و مطبوعات و به ویژه قشون نظامی داشت، پست ریاست وزراء را به خود اختصاص داد و دو سال پس از آن، پست فرماندهی و ریاست عالیه کل قوا را هم از شاه منتزع کرد و به مشاغل خود افزود. سرانجام در آبان ماه 1304 مجلس شورای ملی احمد شاه قاجار را از سلطنت خلع کرد و رضا خان را با عنوان والاحضرت پهلوی در رأس دولت موقت گماشت تا اینکه یک مجلس مؤسسان تشکیل شود و تکلیف رژیم بعدی کشور را روشن سازد. در آن مجلس مؤسسان که اکثر اعضای منتخبش زیر فشار سر نیزه قشون رضا خان از صندوقها سر در آورده بودند، سلطنت ایران به رضا خان تخصیص یافت و وی به عنوان اعلیحضرت رضا شاه پهلوی سر دودمان سلسله پهلوی رژیم جدید ایران را پایه گذاری کرد و طبیعی بود که به محمدرضا به عنوان ولیعهد توجه بیشتری می‌شد.     رضاخان علاوه بر مادر اشرف سه زن دیگر هم داشت. یکی قبل از تاج الملوک به اسم صفیه خانم (همدانی) که دختری به نام همدم‌السلطنه از او داشت و دو زن بعد از مادر اشرف اولی توران امیر سلیمانی دختر مجدالسلطنه امیر سلیمانی بود که ثمره این ازدواج پسری به نام غلامرضا شد. اما این ازدواج بیش از یکسال دوام نیاورد و رضا خان به دلیلی نامعلوم توران را طلاق داد و یکی دو سال بعد با عصمت الملوک دولتشاهی ازدواج نمود که وی چهار فرزند به نامهای عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا و فاطمه برای رضاخان به دنیا آورد.     اشرف در مدرسه زرتشتیها درس خواند و زبان فرانسه را توسط مادام ارفع در خانه آموخت. وی به مطالعه داستانها و رمانهای عاشقانه فرانسوی علاقه زیادی داشت. وی از نظر اخلاقی شباهت زیادی به پدرش داشت و خصوصیات سلطه‌گری، فرمانروایی و سر سختی او شبیه رضاخان بود و کلاً خصلتی مردانه داشت. جسارت، قساوت و تهور در او به وفور یافت می‌شد درست برعکس محمدرضا، که فاقد چنین صفاتی بود. از طرفی تند خویی و بد زبانی را نیز از مادرش به ارث برده بود. در دوران نوجوانی و بلوغ با مهرپور تیمورتاش (پسر وزیر دربار) رابطه عشق و دوستی برقرار کرد و به او علاقه شدیدی پیدا نمود. اشرف در ذهن خود آرزوهای بزرگی را می‌پرورانید و برای خود نقشه‌ها می‌کشید اما سرنوشت طور دیگری رقم زده شد. پدر مهرپور متهم به شرکت در توطئه‌ای سیاسی علیه رضاشاه شده بود. تیمور تاش به دام افتاد و خانواده او دیگر موقعیت اولیه خود را از دست دادند در واقع موقعیتی پیش آمده بود که اشرف اگر هم می‌خواست جرأت طرح موضوع ارتباط با پسر وزیر دربار خائن را که متهم به جاسوسی برای شوروی بود، نداشت.     این اولین ضربه روحی بود که در زندگی به او وارد شد. اشرف در سالهای زیر بیست سالگی و قبل از ازدواج خواستهای بسیاری داشت که به خاطر شرایط زندگی در کاخ سرکوب می‌شد. و در مقابل این سرکوبها که قوانین اجتماعی و جنسیت برای او رقم زده بود [با بی‌پروایی به یک میل خود که همان کنار گذاردن قوانین و شرایط سنتی زن بودن و به کارهای مردانه پرداختن بود، میدان می‌داد.]او همیشه به مادرش در جواب اینکه چرا تو هم مثل شمس نمی‌خواهی خانم خانه بشوی جواب می‌داد دوست دارم که پیش محمدرضا باشم. پیش محمدرضا و دوستانش. با مردها حرف بزنم. ورزش‌هایی مثل اسب سواری، اتومبیل رانی و ورزشهای پسرانه انجام دهم. در سال 1317 رضا شاه تصمیم می‌گیرد که دو دخترش اشرف و شمس را به خانه بخت بفرستد و یکی از حوادث تلخ و دردناک این دوره از زندگی اشرف ماجرای ازدواج اوست. ازدواجی که به دستور پدرش انجام گرفت و به غرور و شخصیت او لطمه زیادی وارد کرد و سبب پیچیدگی شخصیت او شد. فردوست جریان ازدواج اشرف را از زبان خود او این چنین نقل می‌کند: «پدرم ما را صدا کرد و گفت موقع ازدواجتان است و دو نفر برای شما در نظر گرفته شده است. اما چون شمس خواهر بزرگتر است انتخاب اول با اوست و دومی هم نصیب تو خواهد شد.» چنین شد و چون فریدون جم خوش تیپ‌تر و جوان‌تر بود شمس او را انتخاب کرد و علی قوام  که چه از نظر قیافه و چه از نظر شخصیت با جم تفاوت زیادی داشت سهم اشرف گردید. پس از مراسم عقد و ازدواج هر دو به دانشکده افسری اعزام شدند. شمس و اشرف در زمان رضاخان جرأت نداشتند حرف طلاق را بزنند ولی بعد از تبعید او هر دو از همسران خود جدا شدند. اشرف درباره علی قوام در خاطراتش می‌گوید: «.... من از همان اول از علی قوام بدم می‌آمد. نمی‌دانم علتش این بود که او به اندازه فریدون جم جذاب نبود یا این که چون او را به من تحمیل کرده بودند از او بدم می‌آمد. یک هفته تمام از اتاقم بیرون نیامدم و گریه کردم.... و این حقیقت را نیز خوب می‌دانستم که پدرم هیچ گونه مقاومتی یا مخالفتی را از سوی هیچ یک از فرزندانش تحمل نخواهد کرد.»     ماجرای اولین ازدواج اشرف از نظر روانشناسان و کسانی که مجموعه اعمال و رفتار بعدی اشرف را مورد مطالعه قرار دادند، اهمیت بسیاری داشت. این کاری‌ترین ضربه‌ای بود که در آن دوران به اشرف وارد آمد و او را دگرگون کرد و پس از آن باعث شد که او دیگر از قالب یک دختر ساده با شیطنت‌ها و گستاخی‌های معمولی دخترانه خارج شده، تبدیل به ماری زخمی و زنی گستاخ و ماجراجو و جاه طلب شود  و نسبت به سرنوشت خود و موقعیت ضعیفی که در آن قرار گرفته علم طغیان بردارد و اندیشه خود را متوجه مسائل دیگری از قبیل میل به خوشگذرانی و لذت‌طلبی کند و هدف غایی زندگی را کسب لذت و خوشی بداند و حتی اصول اخلاقی خود را بر پایه همین اهداف استوار نماید و با سفرهای متعدد، خرید لباسها و جواهرات گرانبها، مداخله در امور دربار، به راه انداختن جمعیتهای به اصطلاح نیکوکاری و نسوان و ترتیب دادن مجالس رقص و بالماسکه و تجمل گرایی، روح ناآرام و وجود ملتهب و بی قرار خود را تسکین دهد. مسافرت‌های فراوان او نشان دهنده همین سرشکستگی روحی و نا آرامی وی بود و حتی به خرده‌گیری‌های برادرش نیز توجه نداشت که از علم (وزیر دربار) خواسته بود به خواهرش بگوید آن همه مسافرتها و خرج تراشیدنها چه فایده دارد، که نتایج آن سفرها به صورت صدور تصویبنامه‌های محرمانه هیأت وزیران و پرداخت چکهای چند صد هزاری و چند میلیونی به اشرف ظاهر می‌شد.      اشرف را می‌توان دچار عارضه شدید خود شیفتگی دانست. این عارضه زیر بنای جنسی دارد و فردی که بدان مبتلاست بیش از اندازه شیفته خود می‌شود. درباره ارزشهای وجود خویش اغراق می‌کند و از کسانی که به چاپلوسی و تملق و مداهنه از او بپردازند و خاطر روانی او را ارضا کنند، خشنود می‌گردد. در بهمن سال 1320 فوزیه همسر شاه به حالت نیمه قهر عازم مصر شد و محمدرضا برای اینکه فوزیه تحت تأثیر گفته‌های مادرش (نازلی) در مصر نماند از اشرف خواست که همراه وی به مصر برود (فوزیه در این سفر شهناز دختر یک ساله خود و اشرف نیز شهرام پسر یک ساله‌اش را همراه برد).  سفر به مصر باعث شد که چشم و گوش اشرف بازتر شود. وی در محافل و مجالس و باشگاههای شبانه مصر و میهمانیهای درباری متوجه شد که دربار شاهنشاهی ایران، در برابر درباری واقعی و اروپایی مآب تا چه اندازه محقر و ابتدایی و روستایی است. او همچنین دریافت که دربار مصر تا چه اندازه غربزده است و نیز پی برد که انگلستان مجهز به دیپلماسی و زور سر نیزه و قدرت و هیمنه‌ای خاص است.      اشرف متوجه شد تظاهر و حقه بازی و عوامفریبی و رأفت نشان دادن ظاهری و دم زدن از خیریه و نیکوکاری بخشی از زمامداری، به‌ویژه در مشرق زمین است و زنان درباری مصر که دست او و خواهرش شمس را در ریخت و پاش و خوشپوشی، خرید از فروشگاههای اروپا، رقص، موسیقی، مشروب خواری، قمار و معاشرت با انواع و اقسام مردها بسته‌اند، در انظار عمومی با چه متانت و وقاری ظاهر می‌شوند و چگونه در صورت ظاهر به بیمارستانها و مؤسسات و بنگاههای خیریه و... سر می‌کشند و به مطبوعات مصری و خارجی امتیاز و رشوه می‌دهند که تصاویرشان را به چاپ برسانند.     اشرف برای بار دوم در زمستان 1321 به دلیل معالجه مادرش و عمل جراحی او به مصر سفر کرد و در این سفر با احمد شفیق که مأمور دون پایه اداره بیمه کشوری مصر بود آشنا شد. وی قبلاً به شغل خلبانی اشتغال داشت. بعد از مدتی اشرف عاشق دلخسته شفیق گردید و تصمیم گرفت با وی ازدواج کند. در آبان ماه 1322 شفیق به اتفاق اشرف به تهران می‌آید تا اشرف او را به برادرش معرفی کند. شاه به رئیس دفتر مخصوص خود فرمان می‌دهد محرمانه سوابق خانوادگی شفیق را از سفیر کبیر ایران در مصر جویا شود و علت مخالفت فاروق با شفیق را گزارش دهد.     محمود جم در پاسخ می‌نویسد: «اطلاع بدی راجع به احمد ندارم اما او کارمند شرکت بیمه است و وضع خانواده او همطراز والاحضرت اشرف نیست. اما شاه پیوسته نسبت به خواهر خود مهربان و با گذشت بود و میل رنجانیدن وی را نداشت از این رو وقتی متوجه می‌شود که فاروق به صورت ضمنی به اشرف اظهار دلبستگی کرده است تسلیم نظر پادشاه مصر نمی‌شود و بعد از تماسهای مکرر با سفارت ایران در مصر و نظر مساعد شمس درباره احمد شفیق که وی را دارای شهرت خوبی می‌دانست محمدرضا به اشرف توصیه می‌کند که از پدرش که در ژوهانسبورگ دوران تبعید را می‌گذراند کسب اجازه نماید و بالاخره با وصول پاسخ مساعد از رضاخان ماجرا در دی ماه 1322 پایان می‌پذیرد و اشرف و احمد شفیق به تهران می‌آیند و مراسم عقد و عروسی در تهران در 25 اسفند 1322 انجام می‌شود. شفیق ابتدا به عنوان مستشار امور هواپیمایی و سپس به عنوان مدیر عامل در رأس یکی از سازمانهای بزرگ کشور، سازمان هواپیمایی کشوری ایران قرار می‌گیرد. احمد شفیق بعد از ازدواج با اشرف بنا به توصیه وی از تابعیت مصری خود علیرغم میل باطنی‌اش دست کشید و تابعیت ایرانی را پذیرفت و طبق تصویبنامه هیئت وزیران ایرانی الاصل شناخته شد! پس از رفتن رضاخان، اشرف گفته‌های پدرش را که از او خواسته بود در ایران بماند و در امور کشور به برادرش یاری دهد، مستمسک قرار داد و از میانه سال 1321 به تشکیل جلساتی با شخصیتهای مهم کشور و روزنامه نگاران پرداخت و اوامر و نواهی او در امور کوچک که به تدریج به شمار آنها افزوده شد و به امور مهم و حیاتی رسید، آغاز گردید.  مشوق اشرف در این امر، علی سهیلی بود. سهیلی در قبال خواستهای اعضای خاندان سلطنت بسیار کوتاه می‌آمد و شاه هم در مقابل خواهر خود بسیار کمرو و بی دست و پا بود تا سالهای دوران حکومت دکتر مصدق هر آنچه را او می‌گفت، انجام می‌داد و پس از 28 مرداد 1332 بود که به دلیل تنفر عمومی مردم ایران، از او خواست مدتی در خارج بماند تا آبها از آسیاب بیفتد و بعد به ایران بازگردد.     اشرف در طی سالهای 1323 تا 1325 موفق شد علاوه بر علی سهیلی دو تن از شخصیتهای مهم کشوری و لشگری ایران را هم به سوی خود جلب کند. نخستین آنان، عبدالحسین هژیر از سیاستمداران مورد اعتماد دربار رضا شاه و محمدرضا شاه بود که دریایی از جاه‌طلبی و مقام پرستی را در کنار هوش و ذکاوت درباری، در خود گرد آورده بود. هژیر به غلام و چاکر اشرف پهلوی بدل شده بود و کلیه دستورها و خواستهای او را به اجرا در می‌آورد. فرد دومی که مورد توجه اشرف قرار گرفت ولی بعدها میان آن دو نفاق افتاد و رنجش خاطر ایجاد گردید، سرتیپ تحصیلکرده سن سیر فرانسه، علی رزم‌آرا بود. رزم آرا با وجودخوی استقلال طلب و شخصیت نظامی ویژه‌ای که داشت، تا مدتها در مقابل دربار و اشرف سر تسلیم و اطاعت فرود آورد و زمانی در صدد مقاومت بر آمد که برادران و خواهران شاه، از جمله علیرضا و اشرف، نسبت به حدود جاه‌طلبی او مشکوک شده بودند و رزم‌آرا نیز در برابر خواستهای بی پایان آنان پایداری نشان می‌داد. (مناسبات محرمانه‌ای هم میان رزم آرا و اشرف وجود داشت که نامه‌هایی در اوایل انقلاب در یک مجله بنام کارنامک چاپ شد ولی اصل نامه‌ها در دسترس نیست.)     یکی از وقایع مهم که در بهار سال 1325 در زندگی اشرف روی داد مسافرت او به مسکو و دیدار با استالین پس از بهبود مناسبات ایران و شوروی در دوران صدارت قوام‌السلطنه بود که در مرداد سال بعد نظیر همان سفر را به ایالات متحده انجام داد و به حضور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا رسید. در ششم اردیبهشت سال 1326 اشرف به آرزوی همیشگی خود دست یافت و به نیابت سرپرست عالی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی  نائل گشت و این سازمان به پایگاهی برای گسترش نفوذ، گردآوری موافقان و اختاپوس هفت سر برای بلع پول مبدل شد.  این سازمان بسیار قدرتمند بود و به تدریج قدرت سیاسی نیز به دست آورد، زیرا یکی از دوایر این سازمان، کانون کار و آموزش، ویژه گردآوری و نگهداری ولگردان و متکدیان شهر تهران بود و از بهمن ماه 1326 جمع آوری گدایان و سکونت دادن آنان را در کانون کار و آموزش آغاز کرد و این کانون بعدها افراد مورد نیاز برای تشکیل اجتماعات به نفع دربار یا حضور در پای صندوقهای انتخابات را گردآوری می‌کرد. اشرف پهلوی در دوران نخست وزیری هژیر و پس از او تا پایان سال 1329، مرکز ثقل و کانون قدرت و تأثیر گذاری بر کشور بود و همه مقامات مهم سیاسی با نظر او تعیین و تأیید می‌شدند. قاسم غنی در این باره می‌گوید: «در کسان خانواده، اشرف پهلوی همه کاره است. نفوذ غریبی در برادر تاجدار خود دارد. مداخله ایشان در تعیین سفرا، وزرای مختار و وزراء و سایر مقامات مؤثر است. به‌وسیله این مقامات در تعیین معاونین و مدیران نیز تأثیر دارد. با وکلا و صاحبان جراید و معاریف تهران از هر طبقه تماس دارد.»     یکی از کسانی که براثر لطف و حمایت اشرف به مقام معاونت نخست‌وزیری هژیر نائل آمده بود جهانگیر تفضلی بود. وی در یادداشتهایش چنین آورده است:      در دوران نخست‌وزیری هژیر، بنای کار چنین گذارده شده بود که کارهای اطلاعاتی و امنیتی داخل و خارج کشور برعهده رکن دوم ستاد ارتش بود، هرروز یا هفته‌ای دو یا سه بار در دو سه نسخه گزارش برای سه مقام مهم کشور یعنی شاه، شاهدخت اشرف و نخست‌وزیر ارسال می‌شد. بعضی از گزارش‌ها را ستاد ارتش به دلیل بسیار محرمانه بودن برای اطلاع نخست‌وزیر ارسال نمی‌داشت و فقط به نظر شاه و خواهرش می‌رسید. طی ماههایی که شاه به اروپا رفته بود گزارش شاه را هم برای نخست وزیری فرستادند و آن قسمت از گزارشهای بسیار محرمانه که رزم‌آرا ارسال آن را برای هژیر لازم نمی‌دید اشرف به علت اعتماد و لطف بخصوصی که به نخست‌وزیر منتخب خود داشت علیرغم نظر رزم آرا، نسخه مخصوص خود را برای هژیر ارسال می‌داشت. اشرف در سال 1326 تا 1329 که سالهای فرازین قدرتمداری و فرمانفرمایی سیاسی او بود،  یکی از نمادهای ترقی ایران را گسترش هر چه بیشتر آداب و عادات و شیوه‌های زندگی اروپایی، به ویژه فرانسوی می‌دانست که در آن دوران کشورهای عقب مانده شرقی بیش از اندازه تحت تأثیر آن نوع تمدن، که تمدن پاریسی خوانده می‌شد، قرار داشتند. تأسیس نمایشگاههای مد بانوان، فرا خواندن مانکنها به ایران، راه اندازی قمارخانه و کازینوهای سلطنتی بابلسر و رامسر و آبعلی، احضار یک پزشک جراح پلاستیک از فرانسه برای رفع عیوب چهره خانمهای طبقه نخبگان، در رأس آرزوهای اشرف و دیگر بانوان دربار قرار داشت.   در طی سالهای 1324 تا 1329 اشرف آن محفلی که در ایران «دوره» خوانده می‌شود و دربار محمدرضا شاه و همه نخبگان هیأت حاکمه ایران در سالهای 1320 تا 1354 به برگزاری آن دوره‌ها علاقه‌مندی وافر نشان می‌دادند. همه هفته چه در بهار و تابستان، چه در پاییز و زمستان مگر در آن روزهایی که در ایران نبود، به راه می‌انداخت و شمار فراوانی از درباریان، روزنامه نگاران، شاعران و ادیبان و روشنفکران و پویندگان جاه و مقام، یا علاقه‌مندان به ایجاد ارتباط با دربار در محفل او حضور می‌یافتند. اشرف پس از کسب تجارب دوران جنگ جهانی دوم، به روزنامه نگاران خیلی اهمیت می‌داد. کسانی مانند دکتر مصباح زاده ـ احمد دهقان ـ خسرو اقبال ـ جهانگیر تفضلی و محمود تفضلی به محفل او دعوت می‌شدند. خسرو هدایت نیز اغلب در کاخ اشرف دیده می‌شد. اشرف با حضار بسیار بی پرده و گاه خشن سخن می‌گفت و سعی می‌کرد حالتی دوستانه و خودمانی ایجاد کند. چهره خنده رو و گشاده اشرف در محفلهای هفتگی‌اش، تلاش او برای جا افتادن در میان اجتماع و یافتن طرفداران جدی باعث می‌شد هر هفته بر عده حاضران در مجالس دوره او افزوده شود. اشرف، تا پس از 28 مرداد سال 1332 که قدرت سلطنت مطلقه برادرش استحکام یافت و او دیگر نیازی به این گونه بازیها و جلب قلوب نمی‌دید. این روش را حفظ کرد و سعی داشت از تبسم و چرب زبانی و تشویق و وعده دادن برای افزودن بر تعداد ارادتمندانش بهره جوید. تلاش اشرف برای جلب قلوب در سالهای یاد شده تا پیش از رویداد سوء قصد به جان محمدرضا شاه در 15 بهمن 1327 به اندازه‌ای بود که با بسیاری از عناصر چپ و روزنامه‌نگاران چپگرا هم رفت و آمد داشت و آنان را در کاخ خود می‌پذیرفت و حتی از طرحهای مهندسی امثال نورالدین کیانوری نیز برای ساختمانهای سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی در ازای پرداخت اجرت استفاده می‌کرد. در زمان نخست وزیری مصدق اتفاقات زیادی در زندگی اشرف رخ داد از جمله تبعید او به دستور مصدق و آشنایی اشرف با مهدی بوشهری، که بعد از ازدواج با او، مشکلات مالی شدیدی برای اشرف در خارج از ایران پیش آمد  و این مشکلات به دلیل عدم موافقت مصدق جهت ارسال ارز مورد درخواست شاهدخت که در قمار گشاده دست هم بود به وجود آمد و این تنگنای اقتصادی و ولخرجی بیش از حد سبب شد که اشرف مقداری از اشیاء و مبلمان کاخ خود را در ایران بفروشد و مبلغ سی میلیون فرانک لباس و جواهر و عتیقه جات خود را در فرانسه به دو نفر کلاهبردار فرانسوی و یک تبعه اروپای شرقی (یوگسلاویایی) برای فروش عرضه کند. هم چنین وی مجبور شد مبالغی پول هم از افراد سرشناس در پاریس قرض بگیرد. از آن جمله فردی بنام صابری که بازرگان فرش مقیم پاریس بود، که هیچ گاه آن را عودت نداد. کلاً زندگی اشرف در پاریس با نوعی بی بند و باری و آلودگی به فساد همراه بود که به حیثیت او و دربار لطمه‌ای شدید وارد آورد. دانشجویان ایرانی گهگاه در پاریس، شانزه لیزه، کاریته لاتن، پیگال، سن ژرمن دپره، بولوار بولونی و حتی در خیابان فورتونی، محل سفارت ایران، والاحضرت اشرف، نماد نیکوکاری و خدمت به مستمندان و درماندگان را دست در دست لهستانی‌ها، یوگسلاویایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، و هر که «روی خوش و بر نیکو دارد» می‌دیدند و دچار حیرت می‌شدند که مگر این خانم شوهر و سه فرزند ندارد؟ پس چگونه در خیابانهای پاریس پرسه می‌زند و فکر آبروی برادر و خانواده خود را نمی‌کند.  در همین زمان بود که در رستورانی با مهدی بوشهری آشنا شد. از سال 1331 تا 1339 که اشرف رسماً از احمد شفیق طلاق گرفت و به عقد بوشهری در آمد، در 1960 مجله Constellation چاپ پاریس مطلبی درباره اشرف چاپ کرده بود که در ضمیمه شماره 1 آمده است. وی همیشه در متن و حاشیه زندگی بانویی که خود را رهبر ترقی و تحول و تجدد جامعه بانوان ایران می‌نامید حضور داشت تا آنکه سرانجام پس از 8 سال این فراق عاشقانه خاتمه یافت و اشرف در سن 42 سالگی با داشتن سه فرزند  یکی از علی قوام به نام شهرام و دو تا از احمد شفیق به نام شهریار و آزاده برای سومین بار ازدواج کرد. مهدی بوشهری تا انقلاب اسلامی اسما شوهر اشرف بود ولی کاری به کار او نداشت و رهایش کرده بود و اشرف هم به کارهای خود مشغول بود.   بعد از کودتای 28 مرداد و مستقر شدن شاه بر تخت سلطنت، تا مدت شش ماه شاه به خواهر همزادخود اجازه بازگشت به ایران را نداد. نامه‌های پی در پی اشرف به علم و سپهبد زاهدی، نخست وزیر، حاکیاز آن بود که اشرف، که سهم بزرگی برای خود تصور می‌کرد، از بی اعتنایی برادرش و نرساندن چند هزار دلار در هر ماه به پاریس، عصبی و ناراحت است. شمار فراوانی از مفتخواران و ولگردان دورش را گرفته بودند و اینان همه برای سورچرانی و تفریح و لباس و جواهر و خرید کردن به پول نیاز داشتند.  بالاخره اشرف بعد از سه سال تبعید در اواخر سال 1332 به ایران بازگشت و زندگی او پس از بازگشت با خوشگذرانی، کامروایی، گرد آوری ثروت از راههای نامشروع، پورسانت‌گیری، زد و بند با شرکتهای خارجی و استفاده مالی در قرار دادهای سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی سپری گردید. در این مورد سفارت آمریکا گزارش بیوگرافیک از اشرف تهیه کرده بوده که در ضمیمه شماره 2 آمده است. او شرکت در محافل و شب نشینی‌های شبانه خود را از سر گرفت. شاه که بلافاصله پس از 28 مرداد، 45 میلیون دلار کمک مالی بی حساب از آمریکایی‌ها فی‌المجلس دریافت کرده بود، چند میلیون دلاری به برادران و خواهران خود بخشید.  گرچه اشرف، اشرف پیشین نبود و دیگر حال و حوصله نخست وزیر و وزیر تراشی نداشت، اما کاخ تابستانی او در سعد آباد که اشرف آن را به اقامتگاه دائمی خود مبدل کرده بود، همچنان جولانگاه جاه طلبان و رجال و رجاله‌های سیاسی بود. بلیت‌های بخت آزمایی در سراسر مملکت به فروش می‌رسید. اشرف در رأس عده‌ای از زنان درباری قرار گرفت و در سال 1345 سازمان زنان ایران  را تأسیس و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی را روز به روز عریض و طویل‌تر نمود. نام اشرف از حدود سال 1335 به بعد در امور مربوط به قاچاق تریاک و هروئین برده شد. او به پول علاقه‌ای وافر داشت و تریاک و هروئین منبع سرشار پول بودند. در تهران این شایعه پیچید که اشرف برای انتقام گرفتن از مردم ایران بذر مرگ می‌کارد و تریاک خود را به صورت هروئین و مرفین توسط قاچاقچیان در دسترس جوانان ایرانی قرار می‌دهد.  در این رابطه فردوست می‌گوید: «اشرف قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای امریکاست. او به هر جا که می‌رفت در یکی از چمدانهایش هروئین حمل می‌کرد و کسی هم جرئت نمی‌کرد آن را بازرسی کند. این مسئله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می‌کند. محمدرضا دستور داد که به او بگویید این کار را نکند. همین! چه کسی به اشرف بگوید؟ من؟ موقعی که خود محمدرضا نمی‌توانست یا نمی‌خواست جلوی اشرف را بگیرد. من که بودم و چگونه می‌توانستم؟ به هر حال، مساله قاچاق مواد مخدر و رابطه اشرف با مافیا به‌تدریج علنی شد و چند بار به افتضاح کشیده شد و در مطبوعات خارجی انعکاس یافت. مهم‌ترین این افتضاحات حادثه‌ای بود که در نیس فرانسه برای او رخ داد» (در یک صبح زود که اشرف از قمارخانه با اتومبیل به ویلایش می‌آمد ناگهان اتومبیلی راهشان را سد کرد و فروغ خواجه نوری که در صندلی جلو نشسته بود را به رگبار بستند و او را خلاص کردند بعدها مشخص شد که آنها از مافیا بوده‌اند).     اشرف در سال 1348، به این سبب که یک چمدان کوچک حاوی تریاک به اروپا حمل می‌کرد. در فرودگاه زوریخ در سوئیس بازداشت شد. اما پس از اینکه پلیس فرودگاه دانست او با گذرنامه سیاسی سفر می‌کند و خواهر شاه ایران است وی را آزاد کردند.  حسین فردوست درباره اشرف چنین ادامه می‌دهد: «پس از مصدق تا انقلاب، اشرف برای خود یک شاخه سیاسی ایجاد کرده بود و تمام رجال سیاسی که توسط محمدرضا از کار بر کنار می‌شدند. مانند نخست وزیر، وزیر، امیر ارتش و سایر افراد مؤثر، همه را پیرامون خود جمع می‌کرد..... هر فردی که توسط محمدرضا دفع می‌شد توسط اشرف جذب می‌شد.... این افراد پس از مدتی مجدداً به مشاغل مهم می‌رسیدند و معاون وزیر یا سفیر می‌شدند و راهشان برای ترقی آتی باز می‌شد.... پس کاخ اشرف محل دسته‌بندی نبود محل سیاست بود. او هر چند گاه فعالیتش را به فرد معینی اختصاص می‌داد، مثلاً، مدتی به دنبال منوچهر اقبال بود. مدتی به دنبال ابوالحسن ابتهاج، مدتی تیمور بختیار، مدتی حسنعلی منصور و بعد از او نیز از هویدا حداکثر سوء استفاده را کرد.»     فردوست در رابطه با فساد اخلاقی و بی بند و باری اشرف چنین می‌گوید: «پس از رفتن رضا شاه، اشرف روابط بی بند و بار و از نظر فساد کم مانندی را شروع کرد. اگر قرار شود لیست مردانی که در دوران 37 ساله سلطنت محمدرضا با اشرف رابطه داشتند تهیه شود، علیرغم دشواری و غیر ممکن بودن کار، چون حتی خود او نیز ممکن است همه را به یاد نیاورد، مسلماً لیست طویلی خواهد شد...وی زمانی معشوقه تقی امامی بود.... زمان دیگر عاشق دکتر غلامحسین جهانشاهی شد.... [از افراد دیگر که می‌توان نام برد]پرویز راجی.... فردى بنام پالانچیان (اشرف عاشق این فرد شده بود ولی وی به او توجه‌ای نداشت و جواب رد به او می‌داد. همین موضوع باعث شد که اشرف با همدستی مأمورین ساواک او را به قتل برسانند) بعضی از هنرمندان و هنرپیشگان از جمله بهروز وثوقی و....»     در زمینه مالی نیز کارهای عجیب اشرف دست کمی از مسائل اخلاقی او نداشت. او به هیچ چیز بیش از مرد و پول علاقه نداشت و در این راه تا بدانجا رفته بود که علناً سر برادرش (محمدرضا) کلاه می‌گذاشت، اشرف رسماً پول می‌گرفت و شغل می‌داد. از وکالت تا وزارت و سفارت، و هیچ ابایی نداشت. سپس دستور می‌داد که در زمان اشتغالت هر کاری می‌خواهی بکن و این قدر به من بده! یکی از منابع مهم در آمد اشرف بلیت‌های بخت آزمایی بود که ماهیانه 4 ـ 5 میلیون تومان حق و حساب می‌گرفت. اشرف یک قمار باز حرفه‌ای در حد اعلاء بود.  وی قمار بازهای حرفه‌ای را جمع می‌کرد و وارد محفل خصوصی محمدرضا می‌نمود و یا محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت می‌نمود و سپس او را تشویق و تحریک می‌کرد که در پوکر از پس فلانی بر نمی‌آیی. محمدرضا هم از روی غرور لج می‌کرد که من او را داغان می‌کنم و...اشرفیا خودش بالای سر محمدرضا می‌ایستاد و دستش را می‌خواند و یا دختری را بالای سر محمدرضا که در حال بازی با افراد باند اشرف از جمله حاجبی و اسکندری و.... بود می‌گذاشت و خلاصه با تقلب و ردکردن ورق از زیر میز کلک محمدرضا را می‌کندند. در این بازیها اشرف چنان محمدرضا را تحریک می‌کرد که مبالغ بالای 10 میلیون و 20 میلیون بازی می‌کردند و در یک شب مثلاً اسکندری 50 میلیون می‌برد (البته صحنه را به نحوی درست می‌کردند که گاهی هم او ببرد) در پایان بازی، اشرف دسته چک محمدرضا را می‌آورد و به دستش می‌داد و او نیز چک می‌کشید و امضا می‌کرد. از این پول، اشرف قسمت عمده را خودش بر می‌داشت و به حاجبی و اسکندری هم چند میلیونی می‌داد.  سفرهای اشرف که هزینه‌های گزافی را از خزانه دولت ایران برداشت می‌کرد بیش از اندازه بود. او در سفرهایش که معمولاً 10 تا 15 نفر را همیشه همراه خود داشت مبالغ هنگفتی را از دولت دریافت می‌کرد و دولتهای دست نشانده از قبیل هویدا و... برای اینکه به این خرج تراشی‌ها سرسام آور که همراه با میلیونها تومان بر دولت تحمیل می‌شد، چهره قانونی بدهند، آن را به صورت تصویبنامه هیأت دولت در می‌آوردند. برای اینکه ارقام تکان دهنده چند صد هزار دلاری و چندین میلیون تومانی هم ارز ریالی را از ملت پنهان دارند، به دستور شاه و هویدا مهر قرمز محرمانه به هر تصویبنامه می‌زدند. در زندگی خصوصی اشرف پهلوی، «لذت جویی و خوشگذرانی، بی اخلاقی و بی اعتنایی به مسائل و مصالح ملی و کشوری» اصولی پذیرفته شده بودند. اشرف که خود فاسد بود، گروهی از افسران و سردمداران فساد را به دور خود گرد آورده بود و اینان را در همه سفرها با خود همراه می‌برد.  اطرافیان اشرف در زمره غربزدگان لاابالی، مادیگرا، فاقد اخلاق و بوقلمون صفتی بودند که نه تنها از احساسات و عواطف و علایق مذهبی در آنان خبری نبود، حتی دلبستگی‌های میهنی و ملی و نیز کمترین احساسی به ایران نداشتند. زندگی آنان، بسته به محیط آموزش دوران جوانی و اقامتهای دراز مدتشان در خارج، در تقلید از شیوه زندگی انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، امریکایی‌ها، اهمیت و ارزش قائل شدن بیش از اندازه برای خارجیان و نظرها و نصایح آنان که با ویژگی‌های مردم ایران همساز نبود و می‌گساری، فساد اخلاقی، شب نشینی‌های مکرر، قمار بازی و احتمالاً استفاده از مواد مخدر خلاصه می‌شد. آنان ایران را صرفاً از آن نظر می‌خواستند که در ساختار فاسد هیأت حاکمه‌اش شاغل بودند و منافع و امتیازاتی نا منطبق با شخصیت و ارزش ناچیز آن افراد کوچک و بی اهمیت از طریق باند بازی و وابستگی به این شاهپور یا آن شاهدخت یا اقبال و علم و هویدا، به آنان تعلق گرفته بود و اگر عوامل پشتیبانی کننده نبودند، آنان مردمی بی دست و پا و کاملاً عادی می‌شدند. در طول ماههای پاییز و زمستان سال 1357، اشرف اغلب اموال گرانبها، تابلوها، فرش‌ها واندوخته‌های خود را از ایران خارج کرد. کاخ اشرف مانند بسیاری از کاخهای سلطنتی، از اثاث خالی شد و آنچه باید به خارج، به خانه مسکونی او در نیویورک یا به ویلایش در ژوان لوپن درنیس فرانسه برده شود، با پروازهای مختلف هواپیمای ملی ایران و دیگر خطوط هوایی خارجی به آنجا حمل گردید. پس از سقوط رژیم پهلوی اشرف احساس می‌کرد که گویی از خواب شیرین 25 ساله‌ای بیدار شده و به همان روزهای بی پولی و آوارگی و احساس حقارت پاریس در تابستان سال 1332 بازگشته است، با این تفاوت که این بار خیالش، دست کم، از نظر گذران معاش راحت بود و صدها میلیون دلار که در حسابهای بانکی خود در سویس و نیویورک و لندن و پاریس داشت، خاطرش را از بابت آینده آسوده نگاه می‌داشت، اما از سوی دیگر کاملاً افسرده بود، زیرا این بار، بر خلاف گذشته، کمترین امیدی به بازگشت وجود نداشت، حتی در سالهای پس از انقلاب، تقریباً بیشتر دست پروردگان شاه به ارباب خود پشت کردند و به بدگویی از او پرداختند.  اشرف پهلوی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی   **************************************  بازخوانی پرونده اشرف  اشرف پهلوی سومین دختر رضاخان است. اولین دختر رضاخان «همدم السلطنه» نام داشت و حاصل ازدواج رضاخان با زنی به نام «صفیه» بود. صفیه خانم از اهالی همدان بود که رضاخان در اوایل انتصاب به فرماندهی آتریاد قزاق همدان، وی را صیغه نمود و پس از یک سال طلاق داد. دومین همسر رضاخان «تاج الملوک» نام داشت، وی فرزند یکی از فرماندهان ارشد قوای قزاق به نام تیمورخان آیرملو بود که در جریان انقلاب اکتبر 1917 روسیه به همراه خانواده‌اش به ایران مهاجرت کرده و در تهران اقامت گزیده بود. تاج الملوک دختری قد کوتاه و زشت رو و به اصطلاح عوام «ترشیده» بود و هنگام ازدواج با رضاخان بیش از 24 سال از سنش می‌گذشت که درآن زمان برای ازدواج سن زیادی بود زیرا عموم خانواده‌ها مطابق رسوم رایج دختران خود را تا پیش از سن 18 سالگی به خانه بخت می‌فرستادند. اما این مسائل برای رضاخان اهمیت نداشت. برای رضاخان که دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خود را به عنوان «تابین» (قزاق بدون درجه همانند سرباز) در فوج قزاق گذرانده بود، این نکته مهم بود که با دختر یکی از امرای ارشد این فوج ازدواج می‌کند. ارتشبد فردوست در این مورد می‌نویسد: «در آن زمان برای رضاخان افتخاری بود که با یک دختر میرپنج ازدواج کرده است...» اولین فرزند تاج الملوک، شمس نام داشت که دو سال بزرگ‌تر از «اشرف» بود. اشرف در روز چهارم آبان 1298 ه- ش چند ساعت پس از تولد محمدرضا پهلوی در خانه‌ای واقع در کوچه ضلع شمال شرقی میدان حسن آباد تهران به دنیا آمد. با تولد اشرف و محمدرضا تحولات بزرگی در زندگی رضاخان پدید آمد و از سوی ژنرال آیرون ساید- فرمانده نیروهای انگلیسی در بین النهرین- برای فرماندهی کودتای نظامی علیه احمدشاه قاجار انتخاب شد و در فرصتی کمتر از یک سال وی، در سوم اسفند 1299 به همراه سیدضیاءالدین طباطبائی به عنوان فرمانده نظامی کودتا به تهران حمله کرد و در کودتایی بدون خونریزی این شهر را تصرف کرده و از سوی شاه به عنوان وزیر جنگ معرفی شد. رضاخان به همین دلیل تولد محمدرضا و اشرف را خوش یمن تلقی می‌کرد و پیشرفت‌هایش در عرصه‌های سیاسی - نظامی را مرهون قدوم این کودکان می‌دانست. او تمام عاطفه‌اش را به پای محمدرضا می‌ریخت و آنچنانکه باید و شاید به اشرف محبت نمی‌کرد، تاجایی که اشرف خود نیز متوجه این تفاوت و تبعیض شده بود و بعدها به هنگام تدوین خاطراتش به این موضوع اشاره کرد: «قبل از من خواهر دوست داشتنی‌ام، شمس به دنیا آمده بود و حالا هم پسری متولد شده بود که رؤیاهای پدر و مادرم را برآورده می‌ساخت. این حقیقت که من در همان روزی متولد شده بودم که محمدرضا پهلوی ولیعهد و شاه آینده ایران به دنیا آمده بود، همیشه این فکر را در من تقویت می‌کرد که هرگز نباید از پدر و مادرم انتظار داشته باشم محبت و علاقه مخصوصی نسبت به من اظهار نمایند.» اشرف در مدرسه زرتشتی‌ها تحصیل کرد. زبان فرانسه را توسط مادام «ارفع» در خانه خواند و با مطالعه رمان‌هایی به زبان فرانسه به داستان‌های عاشقانه فرانسوی علاقه‌مند شد. او در دوران نوجوانی و بلوغ با مهرپور تیمور تاش فرزند وزیر دربار رضاخان روابطی داشت اما پس از آن که تیمورتاش به اتهام جاسوسی برای شوروی مطرود رضاخان شد، این رابطه پایان یافت. اشرف در 1317 به اصرار پدر و علیرغم میل باطنی‌اش با علی‌قوام پسر ابراهیم قوام ـ قوام‌الملک ـ ازدواج کرد. البته اشرف قبل از ازدواج زمینه فساد داشت و این نکته را بسیاری از درباریان و افراد نزدیک به او مورد اشاره قرار داده‌اند. اما ازدواج با علی قوام را یکی از مهم‌ترین عوامل مؤثر در بی بند و باری و گرایش‌های فسادآلود وی می‌دانند. از جمله ارتشبد فردوست در این مورد می‌نویسد: «...ازدواج اشرف با علی قوام در زندگی اشرف عواقب وخیمی گذارد. البته قبل از ازدواج با علی می‌دانستم که اشرف آمادگی زیادی برای فساد دارد... ازدواج با علی قوام در اشرف یک عقده شدید (به وجود آورد) و این روحیه او را تشدید کرد...» روحیات علی قوام هم این وضعیت را تشدید کرد. زیرا وی موجودی بشدت فرصت طلب بود و بیشتر از اینکه به نفس ازدواج و زناشویی و کانون خانواده بیندیشد، در فکر منافعی بود که پیوند با دربار برایش مهیا می‌ساخت. او به هیچ وجه در اندیشه وظایفش به عنوان یک شوهر نبود. اشرف در خاطرات خود می‌نویسد: «شوهرم از این بی علاقگی و یا از اینکه بین ما هیچگونه محبتی وجود نداشت، به هیچ وجه ناراحت نبود. چنین می‌نمود که او به همین راضی است که رسماً شوهر دختر شاه باشد. او کمترین توجهی به این نداشت که ما باید با هم زندگی زناشویی واقعی داشته باشیم...» با حمله متفقین به ایران و تبعید رضاشاه، شمس پهلوی و شوهرش فریدون جم به همراه فاطمه پهلوی و برادرهایش در معیت رضاخان به جزیره موریس در اقیانوس هند رفتند و اشرف به همراه شوهرش در تهران ماند. رفتن پدر و اشتغالات برادرش در کارهای مملکتی موجب شد تا اشرف از آزادی عمل بیشتری در ارتباط با مردان برخوردار باشد. در آن زمان کشور در اختیار نیروهای متفقین قرار گرفت و نیروهای نظامی آمریکا و شوروی و انگلیس کشور را به تسخیر خود در آوردند. فردوست اوضاع تهران را بدین گونه توصیف می‌کند: «وضع این سه نیرو (انگلیس، شوروی و آمریکا) از نظر برخورد و رفت و آمد با مردم متفاوت بود... در تهران نیروهای شوروی در انظار عمومی دیده نمی‌شدند... انگلیسی‌ها نیز کمتر دیده می‌شدند و غالباً در باشگاه‌های خود بودند. ولی وضع آمریکایی‌ها به کلی متفاوت بود. آنها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجه دارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته‌ای به عنوان جیره غذایی می‌دادند، که هر بسته برای مصرف 6-5 نفر کافی بود. در هر یک از این بسته‌ها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان ویتامینی که باید روزانه مصرف می‌کردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب بود. آمریکایی‌ها به سرعت باشگاه امیرآباد را به مرکز فحشا تبدیل کردند. کامیون‌های آمریکایی به مرکز شهر می‌آمدند و دخترها را جمع می‌کردند و به باشگاه می‌بردند. دخترهایی که به این اوضاع تمایل داشتند، صف می‌کشیدند و منتظر می‌ماندند. مثل اینکه در صف اتوبوس هستند. کامیون‌های روباز ارتش آمریکایی می‌آمد و دویست، سیصد دختر را سوار می‌کرد و می‌برد. آمریکایی‌ها هر چند پول نداشتند، ولی با همین بسته‌ها دخترها را راضی می‌کردند. من با یکی از کسانی که به باشگاه می‌رفت آشنایی داشتم و دیدم که انبارخانه او تا زیر سقف از این بسته‌ها چیده است. هر روز که می‌رفتند یک یا دو بسته می‌گرفتند. این بسته‌ها قیمت گرانی داشت و خرید و فروش می‌شد. یکی از کسانی که با آمریکایی‌ها رفت و آمد داشت خاله محمدرضا بود که اکنون شاه ایران شده بود...»  اشرف پهلوی هم در شمار زنان و دخترانی بود که بی پروا به باشگاه آمریکایی‌ها می‌رفت و با سربازان آمریکایی رابطه برقرار می‌کرد. خودش در این مورد می‌نویسد: «در اولین سال‌های پس از رفتن پدرم به تبعید، تغییرات مهمی در زندگی من ایجاد شد. با وجود آنکه ما در دوره‌ای پر از اضطراب زندگی می‌کردیم، حضور این همه خارجی در تهران سبب شده بود که این سال‌ها برای من به صورت دوره‌ای برای کشف و شناخت چیزهای تازه درآمد. شهر تهران فعالیت و جنب و جوش بیشتری پیدا کرده و در پیرامون ما طنین موسیقی و زبان‌های گوناگون به گوش می‌رسید. افکار و عادات و رسوم خارجی کم کم شروع به خودنمایی می‌کرد، با وجود آن که من آدم محتاطی هستم و در آن زمان با عده معدودی روابط خصوصی داشتم، بی اندازه کنجکاو بودم بدانم دیگران چگونه زندگی می‌کنند و افکار و احساسات آنان چیست؟ با از بین رفتن کنترل شدیدی که پدرم نسبت به ما اعمال می‌کرد و در شرایط حاد و پر فراز و نشیب دوران جنگ، من آزاد بودم که برنامه روزانه‌ام را آن طوری که خودم می‌خواستم تنظیم کنم... با در نظر گرفتن شیفتگی خاصی که به فرهنگ غربی پیدا کرده بودم، هنگامی که شنیدم... سربازان آمریکایی به پایگاه امیرآباد خواهند آمد، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم... دلم می‌خواست یک شب را بدون دردسر و دور از تشریفات رسمی در چنین مجلسی بگذرانم. از این رو... (به صورت ناشناس) به امیرآباد می‌رفتم... رابطه سربازان آمریکایی نسبتاً گرم و دوستانه بود...» در بهمن 1320 که فوزیه همسر اول شاه به حالت قهر عازم مصر شد، اشرف به درخواست برادرش با فوزیه همسفر شد. اما سفر اشرف به مصر و مشاهده میهمانیها، باشگاه‌های شبانه، مجالس رقص و مشروبخواری و معاشرتها و معاشقه‌های درباریان مصری، اشرف را بیشتر از گذشته، بی‌قید و بند ساخت. اشرف در سفر به مصر عاشق یک کارمند اداره بیمه به نام احمد شفیق شد و او را به تهران آورد و در اسفند 1322 رسماً با وی ازدواج کرد. به دنبال این ازدواج، شفیق به اصرار اشرف از ملیت مصری خود دست کشید و ملیت ایرانی پذیرفت. انواع قمار در دربار پهلوی به شکل یک تفریح روزمره درآمده بود. اما در دربار هیچ کس در قماربازی به پای اشرف نمی‌رسید. «از مشکلات اخلاقی اشرف قماربازی مفرط او بود... اشرف بیشتر شبهای تابستان در رستوران دربند، بساط قمار راه می‌انداخت و زمستانها هم این بساط در کاخ اختصاصی به راه بود.» اشرف چنان در قماربازی خود را صاحب انحصار می‌دید که به گزارش ساواک «جلسات قمار دربار شاهنشاهی که قبلاً در کاخ اختصاصی برقرار می‌شد به کاخ والاحضرت اشرف پهلوی منتقل گردیده و روزهای چهارشنبه هر هفته اعضاء خاندان جلیل سلطنتی پس از صرف ناهار تا پاسی از شب به بازی مشغول می‌گردند.» در این جلسات، قمار نه به عنوان یک بازی و تفریح، بلکه به عنوان برد و باخت جدی صورت می‌گرفت. طبق همین گزارش «والاحضرت شاهپور محمودرضا مبلغ 5/2 میلیون ریال باخته‌اند.» نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یک تشویق کننده بود و حتی «محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت می‌کرد و سپس او را تشویق و تحریک می‌کرد.» اشرف وقتی به خارج از کشور می‌رفت نیز یک مشتری دائم قمارخانه‌های اروپا بود. در سال، 1331 که هنوز فساد دربار به اوج خود نرسیده بود، به گزارش ساواک اشرف در تعطیلات عید نوروز «در یکی از قمارخانه‌های پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته بود.» در اواخر عمر رژیم اشرف بیشتر اوقات خود را در قمارخانه‌های اروپایی می‌گذراند. این زندگی شخصیت دوم دربار شاهنشاهی ایران بود. دربار پهلوی به رغم همه شعارهای مبارزه با مواد مخدر، خود به آن آلوده بود. حتی رضا شاه نیز به مواد مخدر معتاد بود. همسرش ملکه مادر بر این داستان شگفت اعتراف دارد: «رضا مطابق عادت معمول صبحها که از خواب بلند می‌شد، به اندازه‌ی یک پشت ناخن تریاک استعمال می‌کرد و ایضاً شبها هم.» اشرف نیز در قاچاق مواد مخدر شهرت جهانی یافته بود. فردوست معتقد است «اشرف قاچاقچی بین‌المللی و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست». فردوست به عنوان مسئول دفتر ویژه اطلاعات مدعی است اشرف «هر جا که می‌رفت در یکی از چمدانهایش هروئین حمل می‌کرد و کسی جرأت نمی‌کرد آن را بازرسی کند.» در سال 1348 به دلیل حمل یک چمدان حاوی تریاک در فرودگاه زوریخ بازداشت شد اما پلیس سوئیس پس از بررسی گذرنامه سیاسی او و با توجه به نسبتش با محمدرضا پهلوی او را آزاد کرد. با این حال در اسفند همین سال وی به ریاست کمیسیون حقوق بشر ایران نیز منصوب شد! اشرف در جریان همکاری با باندهای بین‌المللی تا نزدیکی مرگ نیز رفت. صبح (شهریور 1356) هنگامی که از یکی از کازینوهای پاریس به طرف منزل می‌رفت، یک اتومبیل راه را بر آنها مسدود کرد و اتومبیل اشرف را به رگبار بست. یکی از همراهان اشرف، به نام خواجه‌نوری کشته شد ولی اشرف جان سالم به در برد. بیشتر تحلیلگران در روزنامه‌های غربی این ترور را توسط باندهای مافیا دانستند که به خاطر اختلاف مالی به اشرف اعلام خطر کرده‌اند و قصد کشتن وی را نداشته‌اند. معروف‌ترین قاچاقچی عتیقه در دربار، شهرام پسر اشرف بود. وی یک گروه مجهز گنج‌یاب و حفار را در خدمت داشت. آنها را به تپه‌های تاریخی می‌فرستاد تا اشیای عتیقه را از خاک بیرون بکشند. اشرف در تحمیل هزینه سفر به دولت، گوی سبقت را از همگان ربوده بود. طبق اسناد منتشر شده هزینه‌های اشرف در مسافرتهای به خارج، رشد تصاعدی داشته است. در حالی که در سال 1349 در مسافرتش به آمریکا فقط 1000 دلار بابت مخارج از وزارت دربار دریافت نموده، در سال 1356 در سفری به آمریکا نیم میلیون دلار هزینه به بیت‌المال تحمیل کرده است. البته اگر مسافرتهای اشرف نیز مانند هزینه‌هایش از رشد برخوردار باشد، باید تحمیل هزینه سفر اشرف بر دولت ایران سرسام‌آور باشد. طبق همان اسناد، اشرف برای مسافرتهای خارجی خود در چند نوبت دیگر به دستور وزارت دربار ارز گرفته است. در 6 دی ماه 56، دو میلیون دلار برای مسافرت به سوئیس. در 8 دی ماه 56، 300000 دلار برای مسافرت یک ماهه و نیمه به سوئیس و تایلند. در 9 اسفند 56، 3000000 فرانک فرانسه برای مسافرت به پاریس. اشرف در سال 1344 که وضعیت مالی ایران به شدت وخیم بود تنها هفت دستگاه اتومبیل سوار اپل، مرسدس بنز 230 و 220 کادیلاک، جاگوار و بیوک از طریق گمرک تهران وارد کرده است و در سال 1346 سه دستگاه شورلت و مرسدس بنز بر این ماشینها افزود و شاید باور نکردنی باشد که اشرف در سالهای 44 و 46، 880 صندوق، چمدان لباس و چند عدل پارچه از گمرک مهرآباد بدون مراحل قانونی ترخیص کرده است. اشرف در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر اموال گرانبها، تابلوها، فرش‌ها و اندوخته‌های خود را از ایران خارج کرد و به منزل مسکونی‌اش در نیویورک و ویلایش در نیس فرانسه برد. هنگام پیروزی انقلاب اسلامی، وی صدها میلیون دلار در حسابهای بانکی در نیویورک، لندن، پاریس و سوئیس داشت. اشرف اکنون در امریکا به بیماری آلزایمر دچار شده و حافظه خود را نیز از دست داده است.  تابناک  ***************************  سایه یک زن پشت بحرانهای دهه 30  در دوران زمامداری مصدق سه واقعه مهم تاریخی (30 تیر، 9 اسفند 1331 و 28 مرداد 1332) در ایران به وقوع پیوست. صاحب نظران بر این باور بودند که عامل و کارگردان این سه رویداد تاریخی مهم اشرف پهلوی بوده است. اشرف پهلوی خواهر شاه؛ عبدالحسین هژیر، دکتر منوچهر اقبال، خسرو هدایت، نوری اسفندیاری و احمد دهقان را از گمنامی به اوج شوکت و مقام در صحنه سیاسی ایران رسانید.  اشرف در تعیین وزرای کابینه‌های ده سال (از 1321 تا 3132) به استثنای کابینه دکتر مصدق نظر داشت. «اشرف و فوزیه، اشرف و ملکه ثریا، اشرف و قوام السلطنه، دعوت یک فیلمبردار آمریکایی از اشرف برای بازی در فیلم و تا مصدق سرکار است اشرف به ایران باز نخواهد گشت...” این مطلب تیتر درشت صفحه اول بعضی از نشریات معروف خارجی و داخلی را در سالهای (31 و 32) تشکیل می‌داده که قسمت‌های برجسته و مهم آن از این قرار است: «اگر مدتی اشرف پهلوی به ایران سلطنت کند، سرنوشت این کشور عوض خواهد شد....” این جمله‌ای است که گاهگاهی در کاخ‌های سلطنتی تهران شنیده می‌شود و مادر شاه با گفتن این جمله درد نهانی و نارضایتی خود را از وضع فعلی بیان می‌کند.  در هفته دوم ماه اوت (1952) اشرف پهلوی وارد پاریس شد تا از آنجا به کالیفرنیای آمریکا برود. در فرودگاه پاریس اشرف پهلوی از حکومت دکتر مصدق تحسین و تمجید کرد و تبعید کننده خود را فردی لایق برای حکومت ایران خواند. ولی خبرنگارانی که در فرودگاه حضور داشتند فهمیدند که این تحسین چقدر برای خواهر جوان شاه ایران ناگوار و رنج آور است.  تقریباً یک ماه قبل موقعی که اشرف پهلوی از سفر هشت ماهه خود در اروپا به تهران بازگشت دکتر مصدق نخست وزیر ایران به ملاقات شاه رفت و گفت: «اشرف باید از ایران برود و گرنه وقایع ناگواری را پیش بینی می‌کنم.” شاه جواب داد که خواهر او فرد آزادی است و حق دارد در کشور خود زندگی کند. ولی پیش بینی مصدق به حقیقت پیوست و آن وقایع خونین «سی‌ام تیر 1331) پیش آمد. پس از این واقعه که مصدق بر سر کار آمد در اولین ملاقات خود با شاه ایران گفت: «من فقط به شرط خروج اشرف از ایران زمامداری را قبول می‌کنم و اگر شاه می‌خواهد سلطنت کند اشرف باید از ایران برود. این بار شاه نتوانست جواب رد به مصدق بدهد و به خواهر خود دستور داد که هر چه زودتر ایران را ترک گوید. دکتر مصدق و تمام اطرافیان او، اشرف پهلوی را گرداننده اصلی حوادث اخیر ایران و یکی از عوامل مهم روی کار آمدن قوام السلطنه و کشتار صدها تن از مردم این کشور می‌دانند.  به عقیده آنها اشرف بود که نظر شاه را نسبت به دکتر مصدق تغییر داد، مجلس سنا را به مبارزه علیه دولت واداشت، میان شاه و قوام آشتی داد و بالاخره آن تحول سریع و عجیب را در عرض ده روز اقامت خود در ایران فراهم آورد. این اولین بار نبود که اشرف عامل تغییر و تحول تازه‌ای در ایران شده بود، بسیاری از وقایع و تحولات سیاسی ایران محصول فکر و کار او بود. او نه تنها شاه، بلکه کلیه برادرانش را زیر نفوذ خود داشت و زندگی خصوصی آنها را تحت کنترل خود درآورده بود، اشرف سالها یکه تاز میدان سیاست ایران و حاکم بر دولتهای ایران بود. به عقیده دکتر مصدق در گذشته بعضی از زنان درباری شاهان را از راه راست منحرف کرده‌اند و نفوذ و مداخلات اشرف موجب بسیاری از خرابی‌ها شده است. دکتر مصدق در درجه دوم تاج الملوک (مادر شاه) را متهم در امور سیاسی می‌کند، ولی او مادر شاه را به اندازه اشرف پهلوی خطرناک نمی‌داند، نفوذ و مداخلات اشرف پهلوی در امور کشور تقریباً بر همه ایرانیان معلوم است.  هر وقت واقعه مهمی اتفاق می‌افتاد فوراً افکار عمومی متوجه اشرف می‌شود و همه می گویند کار اشرف بود. چنان که در واقعه روی کارآمدن قوام هم بیشتر حملات متوجه اشرف بود و همه می‌گفتند: «اشرف آمد و کار خود را کرد». تمام زندگی سیاسی اشرف عبارت از این حس خودخواهی و جاه‌طلبی بود. او حاضر نبود نفوذ و قدرت زن دیگری را در خانه سلطنتی به چشم خود ببیند و از این جهت فوزیه همسر اول شاه را (خواهر ملک فاروق پادشاه اسبق مصر) از ایران بیرون راند. او حتی با ازدواج دوم برادر خود با ثریا مخالف بود ولی پس از اینکه دید (ثریا) همسر جدید شاه قدرت طلب نیست و در امور سیاسی به هیچ وجه مداخله نمی‌کند دست از مخالفت با ثریا برداشت. اگر در طی سالهای (1321 تا 1333) ده بار بحران سیاسی مهم روی داده باشد اقلاً در پنج بار آن اشرف پهلوی دست داشته است. در این مدت ده سال، اقلاً نیمی از نخست وزیرانی که روی کار آمدند و سالها حکومت کردند را اشرف پهلوی روی کار آورده بود. اگر سیاستمدارانی مانند ساعد مراغه‌ای در ایران متوالیاً بر سر کار می‌آمدند و سالها حکومت می‌کردند با پشتیبانی و حمایت اشرف پهلوی بوده است زیرا اشرف نخست وزیران ضعیف را بیشتر می‌پسندید، وزرای کابینه آنها را شخصاً تعیین می‌کرد و همیشه دوستان او در این کابینه‌ها اکثریت را در دست داشتند. در میان نخست وزیران ایران اشرف فقط با قوام السلطنه خوب بود، زیرا قوام با وجود قلدری و خود خواهی بر اهمیت و نفوذ اشرف اذعان داشت و اغلب توصیه‌ها و سفارش او را می‌پذیرفت. در سال (1964) که بحران آذربایجان، قوام را بر سر کار آورد اشرف به او توصیه کرد که با روسها کنار بیاید، قوام السلطنه سیاست متمایل به چپ را در پیش گرفت و اشرف هم به روسیه شوروی مسافرت کرد. در آن موقع او را متهم به تمایلات چپ کردند ولی بعدها اشرف مورد حمله عناصر دست چپ قرار گرفت و دروغ بودن این ادعا روشن شد.  ستاره اقبال اشرف پهلوی از زمانی رو به افول گذاشت که رزم آرا بر سر کار آمد. رزم آرا بر خلاف رویه اسلاف خود بدون کوچکترین مشورتی با اشرف، کابینه خود را تشکیل داد و به اعتراضات بعدی اشرف هم وقعی نگذاشت. اشرف از این خودسری عصبانی شد و دست به تحریک و کارشکنی علیه دولت زد. رزم آرا از این تحریکات خشمگین گردید و شکایت به شاه برد. رزم آرا حتی در مقام مقابله هم برآمد. به تحریک سپهبد رزم آرا نخست وزیر ایران مطبوعات مهم دنیا مطالب زننده‌ای علیه اشرف انتشار دادند (اشاره به مقالات مجله تایم و مطبوعات انگلیس) مقارن همین احوال بود که رزم آرا روز (16 اسفند 1329) در مسجد شاه (سابق) به قتل رسید و باز انظار متوجه اشرف گردید. ولی منطقی نیست که قتل رزم آرا را با اقدامات اشرف مربوط بدانیم زیرا پس از رزم‌آرا و دوران کوتاه زمامداری حسین علاء مردی در ایران بر سر کار آمد که حتی اجازه اقامت در ایران را به او نداد. دکتر مصدق از همان ابتدای نخست وزیری، با اشرف به مبارزه برخاست. آیة الله کاشانی پیشوای مذهبی ایران نیز در این مبارزه او را همراهی می‌کرد. اشرف که قریب ده سال بر صحنه سیاست ایران سایه افکنده بود، ناگهان خود را در میان طوفانی از مخالفت‌های قشر عظیم ملت ایران و مقامات مسؤول مهم مملکتی و مذهبی ایران دید و بالاخره تحت فشار دکتر مصدق که متکی بر افکار عمومی بود مجبور به ترک ایران شد. این مبارزه پنهانی بین اشرف و مصدق ادامه داشت تا اینکه حکومت دکتر مصدق متزلزل و ضعیف گردید و اشرف موقع را برای مراجعت به ایران مناسب تشخیص داد. با مراجعت اشرف به تهران دکتر مصدق فهمید که دیر یا زود جریان بر علیه او عوض خواهد شد و به همین جهت مبارزه با او را تجدید کرد، ولی اشرف خیلی سریع و ماهرانه نقشه‌های خود را به اجرا گذاشت. قیام اغتشاشی که پس از استعفای دکتر مصدق و روی کارآمدن قوام السلطنه در ایران پیش آمد برای اشرف غیر منتظره بود، معذلک اشرف معتقد بود می‌توان طغیان را فرو نشاند چنان که یکی از نزدیکان دربار شاه می‌گوید حتی در روز سی‌ام تیر شاه را به مقاومت تشویق می‌کرد ولی شاه که دقیقه به دقیقه از وخامت کار مطلع می‌شد بالاخره فریاد زد «من با این طغیان شدید که منجر به کشتار بی حساب گردید نمی‌توانم موافقت نمایم.” و قوام السلطنه را برای استعفای اجباری به کاخ سعدآباد فراخواند.  فردای این قیام خونین مصدق به شاه گفت که ملکه مادر و اشرف دو مانع مهم دوستی و صمیمیت بین ما هستند و باید از ایران خارج شوند: این دومین دوره مسافرت یا (تبعید) اشرف پهلوی است.  منابع:  1 - زندگی سیاسی عبدالحسین هژیر، جعفر مهدی نیا، انتشارات پانوس، تهران، 1373  2 - ص 6 و 7 شماره 91 سال 13 خواندنی ها، نوشته: علی اصغر ایرانی  روزنامه قدس  ***************************  انتهای پیام/

alibagherikahkesh.blog.ir

 

«انگار دنیا زیر و رو شد»؛ این جمله مشترک ده‌ها بازمانده‌ای بود که بعدازظهر پنجشنبه 14آذر 1353سقف سالن انتظار فرودگاه بین‌المللی مهرآباد تهران بر سرشان آوار شد؛ یکی از تلخ‌ترین فاجعه‌هایی که تهران و ایران به ‌خود دید.

خبرنگار روزنامه اطلاعات که یکی از نخستین کسانی بود که بعد از شنیدن حادثه خود را به فرودگاه تهران رساند، گزارش خود از این اتفاق هولناک را با این جملات شروع کرد؛ «کوهی از آهن که اینک - در پی ریزش سقف- زیر دانه‌های برف، بوی مرگ گرفته است، ‌به‌خوبی نشان می‌دهد که فاجعه چقدر دردناک و ناگهانی رخ داده است.»

ساعت 2و 50دقیقه بعدازظهر پنجشنبه 14آذر 1353 کسانی که در فرودگاه مهرآباد تهران منتظر پرواز یا کسی بودند با صدای مهیبی از جا پریدند؛ غیر از آن افرادی که زیر آوار ماندند. لحظه‌ای بعد از آن صدا، سکوتی عجیب و مرگبار فضا را دربرگرفت تا فاجعه رخ نشان دهد. بخشی از سقف سالن اصلی ورودی فرودگاه بر سر کارکنان، مسافران و همراهان‌شان آوار شده بود؛ آواری که ده ها نفر را به کام مرگ فرستاد و صد ها نفر دیگر را روانه بیمارستان کرد.

ماجرا از برف سنگینی که از 2روز پیش میل باریدن گرفته بود شروع شد. برف آن سال در نیمه آذر تهران را غافلگیر کرد. روز قبل از حادثه روزنامه‌ها نوشتند که این موج سرما از سیبری  به ایران آمده و باعث بارش برف شدید در پاییز شده است. اما کسی نمی‌دانست که این برف با خود فاجعه‌ای همراه خواهد داشت. تهران مثل همیشه از برف غافلگیر شده و ترافیک شهر قفل شده بود. اما بارش شدید برف باعث تعطیلی فرودگاه تازه‌تاسیس مهرآباد نشد. برف سنگین، سقف فرودگاه را سنگین کرد و همین باعث ریزش آن شد. آنطور که خبرنگار روزنامه اطلاعات نوشته، قبل از فاجعه کسی متوجه نشد که بخشی از سقف فروریخته است و این بی‌توجهی موجب شد تا در نهایت سقف یکباره فروریزد و بر سر مردم آوار شود. به نوشته خبرنگار روزنامه اطلاعات؛ «آوار مرگ ناگهانی فرود آمده بود، چنان ناگهانی که کمتر کسی توانست از دایره هجوم آن فرار کند. قریب 1500متر از سقف اصلی فرودگاه از 2متر پس از در ورودی تا آن قسمت از سقف که به دیوار انتهایی رستوران فرودگاه می‌رسید فروریخته بود و همه کسانی را که در این محدوده بودند از مسافرین و مستقبلین تا کارکنان فرودگاه، زیر تلی از سنگ و خاک و آهن ماندند.»

شراره لزگی دختر شش ساله‌ای که در این فاجعه مصدوم شد را به بیمارستان شهیاد (شهریار فعلی، در خیابان آزادی نبش کارون) بردند. به گزارش روزنامه اطلاعات او در زمان فروریختن آوار داشت عروسک‌های اسباب‌بازی‌فروشی فرودگاه را تماشا می‌کرد؛ «من بودم و بابام، با یکی از خانوم‌های فامیل. ما اومدیم مهرآباد. اون خانوم می‌خواست برود آبادان. ما اومده بودیم اونو راه بندازیم. بابام ماشین آبی رنگشو که من خیلی دوستش دارم و جمعه‌ها باهاش می‌ریم گردش آورده بود. اما من یه دفعه دیدم آسمون داره پایین می‌آد. آسمون اومد پایین و ریخت روی سر ما. من و بابام و اون خانومه و چند خانوم و آقای دیگه که اونجا بودن، همه‌مون شروع کردیم به فرار کردن. اما آسمون ریخت روی ما. آنقدر سنگین بود که نگو...» شراره نجات پیدا کرد اما دنبال پدرش می‌گشت که قبل از فروریختن آوار به او قول داده بود برایش شیرینی بخرد؛ شیرینی‌ای که هیچ وقت به او نرسید چون پدر او، اسدالله لزگی یکی از قربانیان این حادثه بود.

مهدی جمالزاده، مأمور گمرک فرودگاه یکی دیگر از بازماندگان این حادثه بود؛ «همه‌جا پر از برف بود. برنامه پروازها به تأخیر افتاده بود، گروهی از مسافران و بدرقه‌کنندگان آنها، خسته و منتظر توی سالن اصلی فرودگاه نشسته بودند. ساعت 2بعدازظهر عده‌ای به رستوران رفته بودند و عده‌ای در سالن نشسته بودند و کارکنان فرودگاه هم کارهای خود را می‌کردند.» جمالزاده که آن لحظه نزدیک در ورودی داشته با یکی از همکارانش حرف می‌زده، اول صدای بلندگو اطلاعات را می‌شنود که آقای اخوان فریاد می‌زده: «سقف فرودگاه در حال فروریختن است، مردم از سالن فرار کنید». اما او موفق به فرار نمی‌شود و آوار روی سرش می‌ریزد.

2نفر از مجروحان این حادثه یعنی علی نیک‌بین، رئیس باشگاه افسران و جلیل توحیدی از استادان زبانشناس و پژوهشگران ادبیات نیز در روزهای بعدی در بیمارستان جان باختند. توحیدی که متولد اقلید فارس بود رتبه یک کنکور اعزام را داشت و پس از پایان تحصیلاتش در انگلستان و آلمان به ایران بازگشته بود تا در دانشگاه تهران مشغول به‌کار شود. پایان‌نامه توحیدی پژوهشی در صوت‌شناسی فارسی جدید یکی از آثار قابل توجه بود و باعث شد به ایران دعوت شود تا استاد دانشگاه تهران شود. او نیز که به گفته دوستانش علاقه ‌زیادی به ایران داشت، بازگشته بود. او همان شب از آلمان رسیده بود و قصد داشت قبل از آغاز به‌کار سری به اقلید بزند. برای همین همه شب در فرودگاه منتظر پرواز شیراز مانده بود. نکته دردناک درباره توحیدی این بود که در این حادثه فقط پایش شکسته بود ولی از آن‌جاکه در آن زمان هنوز اورژانس تهران کامل راه‌اندازی نشده بود مجروحان را با تاکسی به بیمارستان رساندند. جابه‌جایی غیراصولی باعث شد تا پای توحیدی آمبولی کرده و در اثر سکته قلبی در بیمارستان پارس فوت کند. این حادثه باعث شد تا مسئولان بهداشتی کشور به فکر راه‌اندازی سیستم فعال و 24ساعته اورژانس بیفتند؛ اورژانسی با الگو گرفتن از سیستم SOS آمریکا با شماره ابتدایی 123- بعدها 115- با ماشین‌های مجهز راه‌اندازی شد؛ سیستمی که بعدها، جان‌های بسیاری را نجات داد.

روزنامه‌ها بعدتر علت این حادثه را نشستن برف سنگین اعلام کردند که باعث ریزش سقف شده بود، آن هم درست در زمانی که ستون نگه‌دارنده سقف سالن را به‌دلیل انجام پاره‌ای از عملیات عمرانی به‌صورت موقت برداشته بودند. به گفته علی ملک از کارکنان شرکت آیبک -Ibac- (مجری به‌روزرسانی سیستم ناوبری برج مراقبت فرودگاه) که ساعتی قبل از حادثه در سالن حضور داشته، او ابتدا منشی دفتر اطلاعات و سپس مدیر سالن را در جریان خطری می‌گذارد که بر اثر برداشتن ستون و ریزش سنگین برف در حال شکل‌گیری بود، اما مدیر سالن با ذکر این موضوع که این عملیات کاملاً کنترل شده و مهندسی است ترتیب اثری به این هشدار بهنگام نمی‌دهد.

براساس گزارش روزنامه‌ها سقف سالن فرودگاه پیش از آن 5بار تجدید آسفالت شده بود. این آسفالت‌کاری‌ها بدون برداشتن آسفالت قبلی انجام شده و قطر آن به 75سانتی‌متر رسیده بود که فشار مضاعفی را روی تیرآهن‌های ساختمان می‌گذاشت که بررسی‌ها نشان می‌داد به‌صورت اصولی جوشکاری نشده‌اند. طبق گزارش‌های بعدی، بست‌های فلزی هم زنگ زده بوده و 16ستون اصلی نگه‌دارنده سقف ساختمان نقطه اتکایی نداشتند. در نهایت در این حادثه پیمانکار و ریاست وقت فرودگاه، یعنی ابوالحسن ابتهاج در دادگاه محکوم شدند؛ محکومیتی که پرونده ابتهاج را سنگین‌تر کرد. پروازهای خارجی فرودگاه مهرآباد همان روز و پروازهای داخلی چند هفته بعد از این فاجعه دوباره برقرار شدند و این اتفاق نیز به فراموشی سپرده شد.

alibagherikahkesh.blog.ir

اجتماع بزرگ امام رضایی‌ها با عنوان «ولایت عشق» با حضور اقشار مختلف مردم و هیئات مذهبی در اعتراض به اهانت به ساحت پیامبر اعظم (ص) و امام هشتم (ع) در دانشگاه تهران برگزار شد.

 

در پی اقدام ضد ایرانی- اسلامی جشنواره کن برای تقدیر از فیلم عنکبوت مقدس که منجر به جریحه دار شدن باور‌ها و اعتقادات شیعیان جهان گشت، تصمیم بر آن شد مردم تهران همانند مردم ولایتمدار و مؤمن دیگر استان‌ها با برگزاری تجمع اعتراضی ضمن اعلام انزجار از اقدامات صهیونیستی علیه اسلام، اهانت به ساحت مقدس پیامبر اعظم (ص) و امام هشتم (ع) را محکوم کنند.

 

این تجمع که به صورت خودجوش و مردمی در حال برگزاری است قرار بود رأس ساعت ۱۷:۳۰ آغاز شود، اما مردم ولایتمدار و انقلابی زودتر از موعد در دانشگاه تهران حاضر شدند تا به دشمنان اسلام بفهمانند هرگز نخواهند توانست با نقشه‌های شوم خود به اعتقادات مردم مسلمان خدشه‌ای وارد کنند.

 

گفتنی است فیلم سینمایی عنکبوت مقدس که اخیراً جایزه بازیگر زن جشنواره کن را دریافت کرده و مضمون آن توهین به مقدسات به ویژه امام رضا (ع) است، با واکنش‌های متعددی روبه‌رو شده است

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

ای قبله‌ آمال مشتاقان ! هنگامی که نقش گنبد پر نور تو در پرده‌ چشمان مان می‌افتد، آمیزه‌ای از احساس تعالی و شکوه در قلب‌‌هایمان می‌نشیند. نقشی که محبت و دوستی تو را پیوسته در رگانمان به دور دست‌ترین منافذ جسم و جان می‌رساند و حاصل این پیوند چیزی نیست جز فروزان‌تر شدن آتش عشق ولایت تو که به مثابه‌ میراثی پر ارج در سینه‌هایمان جاوید شده ‌است.

 

 

اینجا خاکی است که وسعت صد افلاک در برابرش بهایی ندارد، زمینی است که قرن‌های دیرینه میزبان وجودی بزرگوار و باعظمت است؛ وجودی که تا بوده، سرچشمه‌ پاک مهر و لطف و عطوفت بوده است.

 

 

به خود می بالیم که سرزمینمان میزبان شماست ای امام مهربانی ها و سر افرازیم که در سالروز میلادتان تمام ایران اسلامی غرق در شور و شعف به جشن و سرور برخاسته است.

 سالروز ولادت باسعادت آفتاب عالمتاب سرزمین ایران و نگین خراسان، شمس‌الشموس، ثامن‌الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام را به عموم ملت آزاده ایران تبریک و شادباش عرض نموده و آرزوی توفیق روز افزون در پناه آن امام همام را برای همه هموطنان از درگاه خداوند متعال مسئلت دارم.

 

                 مهندس علی باقری کاکش

alibagherikahkesh.blog.ir

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم

 

بارگاه ملکوتی حضرت رضا(ع) قرن‌هاست که میعادگاه عاشقان ولایت، امامت و میقات دلدادگان آن امام همام است.

 

آستان مقدس رضوی سالیانه میلیون‌ها زائر دلسوخته را از اقصی نقاط میهن اسلامی و دیگر کشورها به خویش فرا می‌خواند تا قلب‌های مهربان خود را دخیل پنجره فولاد ببندند.

 

حرم منور امام رضا(ع) وعده‌گاه کسانی است که دل در گرو امام مهربانی‌ها دارند تا در فضای معنوی و مقدس حرم دل از کینه و خصومت بزدایند و قلوب خود را سرشار از عشق و محبت کنند و مشهد شهر مقدسی است که این مضجع شریف را عاشقانه چون نگینی در آغوش گرفته است.

 

اقدام ناجوانمردانه کسانی که با دستمایه قرار دادن جنایت‌های مجرمی که با انحراف و بدفهمی از آموزهای دینی و معارف رضوی دست به جنایت زده و با محاکمه در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به اشد مجازات رسیده است و با استفاده ابزاری از سینما که باید در خدمت اخلاق، معنویت و بشریت باشد، به اعتقادات دینی میلیاردها مسلمانان، حرم مطهر رضوی و سرزمین مقدس مشهدالرضا اهانت کرده‌اند، نزد همه آزادگان جهان حرکتی محکوم نفرت انگیز و شایسته انزجار است.

 

این بنده حقیر به عنوان خادم حقیر بارگاه ملکوتی شمس الشموس امام رضا(ع) ضمن محکوم کردن این اقدام ضدفرهنگی از تمامی اهالی فرهنگ و ادب دعوت می‌کند که همه توان و استعداد خود را برای دفاع هنرمندانه از این مضجع شریف و سرزمین مقدس به کارگیرند و هنر را درخدمت ترویج معنویت واخلاق، معارف دینی و فرهنگ رضوی قرار دهند.

 

                      **ز کودکی خادم این تبار محترمم **

                    مهندس علی باقری کاکش

 

alibagherikahkesh.blog.ir

 

 

صبح امروز قطار مشهد به یزد از ریل خارج شد.

 

ساعت ۵:۳۰ دقیقه صبح امروز  قطار مسافربری مشهد - یزد در ۸۵ کیلومتری طبس از ریل خارج شد.

 

دستور بازداشت ۶ نفر در پی حادثه قطار مشهد - طبس 

 

 رئیس کل دادگستری خراسان جنوبی در جلسه پیشگیری، هماهنگی و فرماندهی عملیات پاسخ به بحران طبس گفت: دستور بازداشت ۶ نفر که در حادثه واژگونی قطار دخیل بوده اند، صادر شده است.

 

 حجت الاسلام موحدی راد گفت: پرداخت خسارت به اولیای دم و مصدومان در اسرع وقت و بدون رسیدگی قضایی انجام می‌شود.

 

 رئیس کل دادگستری خراسان جنوبی گفت: ۲۲ فوتی حادثه کاور پزشکی قانونی شدند که ۱۷ نفر قابل شناسایی اند و آزمایش دی. ان.‌ای ۵ کاور دیگر در یزد انجام می‌شود.

 

آخرین توضیحات وزیر کشور در خصوص نتایج حادثه قطار مشهد- یزد

 

وحیدی پس از پایان جلسه ستاد پیشگیری، هماهنگی و فرماندهی عملیات پاسخ به بحران استان، و پیش از بازگشت به تهران، گفت: گزارشات هلال احمر، اورژانس، علوم پزشکی، راه آهن شرق، فرماندهان نظامی و انتظامی، مدیریت بحران و استانداری را بررسی کردیم و برآورد‌هایی از علت اصلی حادثه نیز داشتیم که پس از پایان بررسی‌های کمیسیون سوانح راه آهن، اعلام می‌شود.

 

او گفت: اطلاعات فنی، اظهار نظر شاهدان و مسافران، و نظر کارشناسان توسط کمیسیون بررسی سوانح جمع آوری شده است تا با بررسی همه این مستندات، مقصران شناسایی شوند.

 

وزیر کشور همچنین از تلاش مسئولان برای بازگشایی مجدد راه آهن و برقراری سفر‌های مشهد – یزد از امشب خبر داد.

 

دیات جانباختگان باید فوری تأمین شود

 

وزیر کشور در جلسه ستاد پیشگیری هماهنگی و فرماندهی عملیات پاسخ به بحران حادثه قطار مشهد – یزد گفت: دیات جانباختگان حادثه قطار مشهد- یزد باید فوری تأمین شود.

 

وحیدی گفت: جاده‌های دسترسی از مشکلات این حادثه بود که باید مرتفع شود، اما خوشبختانه ما کسی را به دلیل زمان از دست ندادیم و کسانی که متاسفانه فوت شدند در دم فوت کردند و بعضا به علت شدت مصدومیت جان باختند.

 

او مشارکت همگان در این موضوع را ارزشمند دانست و گفت: بنده در حضوری میدانی دیدم که همه پای کار هستند از یزد و بیرجند و طبس و رسیدگی به این حادثه، یک رزمایش واقعی بود که باید نقاط ضعف مان را شناسایی کنیم.

 

وزیر کشور همچنین از فراجا برای حضور به موقع در صحنه تشکر کرد.

 

اعزام نه تیم امدادی هلال احمر  به محل حادثه

 

مدیر عامل هلال احمر خراسان جنوبی  نیز در حاشیه بازدید از محل حادثه گفت: ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه بامداد امروز قطار مشهد به یزد با یک دستگاه بیل مکانیکی واقع در مسیر راه آهن، برخورد و از ریل خارج شد.

 

او گفت: نه تیم امدادی هلال احمر استان شامل ۲۴ امدادگر از لحظات اولیه وقوع حادثه برای کمک به حادثه دیدگان در محل حضور پیدا کرده اند.

 

رضایی با اشاره به اینکه سه فروند بالگرد هلال احمر به منطقه اعزام شده، گفت: ۲۰ نفر از مصدومان حادثه توسط امداد هوایی به مرکز درمانی انتقال یافتند.

 

مدیر عامل هلال احمر خراسان جنوبی با بیان اینکه در این حادثه از مجموع ۱۱ واگن قطار، ۸ واگن از ریل خارج و ۳ واگن به طور کامل واژگون شده گفت: تمهیدات لازم برای دیگر مسافران برای انتقال به مشهد و یزد صورت گرفته است و هم اکنون مسافران در صحنه حادثه حضور ندارند

 

آغاز ریل گذاری در محل وقوع حادثه

 

معاون استاندار و فرماندار ویژه طبس از پایان امداد رسانی به مصدومین حادثه قطار مشهد-یزد در ساعت هشت و ۳۰ دقیقه صبح امروز و آغاز عملیات ریل گذاری در محل وقوع این حادثه خبر داد.

 

 رحیمی با اعلام این خبر  گفت:  مجروحان سرپایی این حادثه به بیمارستان شهید مصطفی خمینی طبس اعزام شدند و مسافران نیز بعد از انتقال به ایستگاه راه آهن طبس با اتوبوس به یزد رفتند.

 

فرماندار ویژه طبس گفت: امداد رسانی به مصدومان این حادثه که در ۸۵ کیلومتری طبس و در ایستگاه مزینو اتفاق افتاده، ساعت‌های ابتدایی صبح به پایان رسید و عملیات ریل گذاری هم از ساعت ۱۳ آغاز شده است.

 

رحیمی گفت: براساس وعده مسئولان راه آهن، امکان عبور قطار از این مسیر برای جا به جایی مسافران، از امشب فراهم خواهد شد.

 

دو علت حادثه قطار مشهد - یزد اعلام شد

 

رئیس انجمن شرکت های حمل و نقل ریلی مسافری گفت: بی دقتی لوکوموتیوران و تنظیم نبودن فاصله قطار با ریل، از علت های اصلی وقوع حادثه ریلی امروز است.

 

رجبی گفت: در حادثه ریلی (مشهد - یزد) بی دقتی لوکوموتیوران مشخص است، چرا که با وجود آنکه عملیات بازسازی خط وجود داشته اما فاصله قطار با ریل تنظیم نشده بود و این قطار اولین قطاری بوده که امروز از این خط عبور کرده است.

 

به گفته رئیس انجمن شرکت های حمل و نقل ریلی مسافری به طور معمول در این کنار خط همواره بالاس و تراورس تعویض می‌شده و اگر لوکوموتیوران در این حادثه ترمز نمی‌کرد، شاهد عبور قطار از کنار بیل مکانیکی بودیم و حادثه ای هم در این مسیر رخ نمی‌داد اما باید منتظر بود تا اطلاعات دقیق تری ارائه شود. هم اکنون وزیر راه و شهرسازی، وزیر کشور و مدیرعامل راه آهن در منطقه وقوع حادثه حضور دارند.

 

با مقصران حادثه واژگونی قطار مشهد -یزد برخورد خواهیم کرد

 

صالحی مدیرعامل راه آهن گفت: علت حادثه قطار مشهد یزد از سوی کمیسیون عالی به عنوان مرجع رسمی بررسی سوانح ریلی، در حال بررسی است.

 

او گفت: پس از جمع‌بندی این کمیسیون، نتیجه آن به اطلاع هموطنان خواهد رسید.

 

صالحی گفت: پیگیری فوری و کامل تا حصول نتیجه و شناسایی و برخورد با مسببین و مقصران حادثه ریلی امروز را در دستور کار داریم.

 

۸۶ مصدوم در پی حادثه قطار مشهد - یزد

 

رئیس دانشگاه علوم پزشکی بیرجند در خصوص مصدومان حادثه قطار مشهد - یزد که در بیمارستان شهرستان طبس بستری شده اند، گفت: تا کنون در این بیمارستان ۸۶ بیمار بستری شده اند .

 

موسوی گفت: دانشگاه‌های علوم پزشکی یزد، مشهد و زاهدان برای کمک به مداوای مصدومین این سانحه و اعزام تیم‌های پزشکی، پرستاری و اورژانس ۱۱۵ استان به محل حادثه اعلام آمادگی کردند.

 

او  گفت: افرادی که در بیمارستان بستری شده اند مشکل جدی ندارند، جای نگرانی وجود ندارد و قسمت عمده این افراد ترخیص خواهند شد.

 

حال عمومی همه مصدومان خوب است

 

میعاد فر رئیس اورژانس کشور گفت: حادثه قطار مشهد - یزد ۸۶ مصدوم داشت که هم اکنون حال عمومی همه این مصدومان خوب است.

 

 

 

او گفت: ۸۰ نفر از این مصدومان تا ساعاتی دیگر از بیمارشتان شهید سید مصطفی خمینی طبس ترخیص می‌شوند و ۶ نفر باقیمانده که بیشترشان اهل استان یزد هستند برای ادامه درمان به یزد منتقل می‌شوند.

 

همه امکانات برای امدادرسانی به مصدومان حادثه خروج قطار از ریل بسیج شود

 

 رئیس جمهور در تماس با استاندار خراسان جنوبی و یزد و فرماندار طبس پیگیر آخرین وضعیت مصدومان و بازماندگان حادثه ریلی طبس شد و دستوراتی برای بررسی علل حادثه صادر کرد.

 

خط ریل راه آهن طبس، قبل از حادثه بازگشایی شده بود

 

وزیر کشور گفت: تعمیرات خط آهن به علت گرمای منطقه طبس، در هنگام شب و توسط شرکت‌های بخش خصوصی طرف قرارداد شرکت راه آهن انجام می‌شود.

 

او گفت: سحرگاه امروز ساعت ۴:۳۰ تعمیرات تعطیل و مسیر ریل آزاد و به شرکت راه آهن اعلام می‌شود که تردد قطار‌ها بلامانع است.

 

قاسمی گفت: پیش از قطار مشهد- یزد، دو قطار دیگر از این مسیر تردد می‌کنند و قطار مشهد – یزد قطار سوم بوده است، اما مشخص نیست در فاصله زمانی عبور قطار دوم و سوم چه عاملی سبب می‌شود که بیل مکانیکی در مسیر ریل قرار گیرد که این موضوع توسط کمیته بررسی سوانح در دست بررسی است.

 

وزیر کشور نیز با بیان اینکه هیچگونه قضاوتی در خصوص علت اصلی حادثه نمیتوان کرد گفت: منتظر اعلام نظر کمیته بررسی سوانح هستمی و هر گونه اظهار نظر در مورد علت حادثه، وجاهت قانونی ندارد.

 

دستور رئیس جمهور برای رسیدگی به مصدومان حادثه قطار مشهد - یزد

 

آیت‌الله رئیسی پس از جلسه هیات دولت در تماس با استاندار خراسان جنوبی ، یزد و فرماندار طبس بر بسیج همه امکانات برای امدادرسانی به مصدومان حادثه خروج قطار از ریل در طبس تاکید کرد.

 

او با تسلیت به خانواده جان باختگان این حادثه تلخ، برای آنان از درگاه خداوند صبر و اجر مسالت کرد.

 

رئیس جمهور در جلسه امروز صبح هیات دولت و پس از اطلاع از ابعاد مختلف این حادثه به وزرای کشور و راه ماموریت داد تا علل خروج قطار از ریل را بررسی و با عوامل بروز چنین حوادث تلخی برخورد شود تا دیگر شاهد چنین مسائلی نباشیم.

 

علت حادثه خروج قطار مشهد_ یزد تا ساعاتی دیگر اعلام می‌شود/ ۳۸۱ مسافر در حال انتقال به یزد بودند

 

نامی، رئیس سازمان مدیریت بحران کشور گفت: در قطار مسافربری مشهد_ یزد ۳۸۱ مسافر در حال انتقال به یزد بودند.

 

 او گفت: بر اثر این حادثه ۸ سالن قطار از ریل خارج و ۳ سالن واژگون شده است.

 

نامی گفت: تمامی مصدومان و فوتی‌های این حادثه از محل منتقل شده‌اند.

 

رئیس سازمان مدیریت بحران کشور گفت: علت قطعی حادثه پس از بررسی کمیسیون سوانح ریلی اعلام خواهد شد.

 

 تروریستی بودن حادثه خروج قطار مشهد-یزد صحت ندارد

 

 نامی رئیس سازمان مدیریت بحران کشور  گفت:  امشب جلسه شورای تامین در شهر طبس تشکیل می‌شود تا بتوانیم ابعاد حادثه را بررسی کنیم.

 

 

 

او گفت: باید درباره چگونگی واژگونی بیل مکانیکی، اعضای کمیسیون ۵ نفره تشخیص سوانح ریلی پاسخ تخصصی خود را اعلام کنند.

 

 

 

نامی گفت: هیچ مفقودی در این حادثه نداشتیم.

 

 

 

 تروریستی بودن این حادثه محتمل نیست و صحت ندارد 

 

پایان عملیات امدادی در محل حادثه قطار مشهد - یزد

 

وحیدی  از پایان عملیات امدادی محل حادثه قطار مشهد - یزد خبر داد و گفت: در اسرع وقت استاندار یزد، استاندار خراسان جنوبی، فرمانداری، هلال احمر، مسئولین مربوطه به محل اعزام شدند.

 

او گفت: از همان لحظات اولیه امدادرسانی بالگرد‌ها و ماشین‌های امدادی به منطقه اعزام شدند.

 

وزیر کشور با ابراز تاسف برای این حادثه گفت: مجروحین و مصدومین از همان ساعت اولیه منتقل شدند.

 

وحیدی گفت: به مصدومان رسیدگی لازم می‌شود و هم اکنون در بیمارستان بستری هستند.

 

وزیر کشور گفت: اموال مسافران هم اکنون در اختیار نیروی انتظامی قرار گرفته است و هیچ گونه مصدوم و مسافر در محل حادثه نیستند.

اعزام دو تیم بحران پزشکی قانونی استان به طبس

 

مدیر کل پزشکی قانونی خراسان جنوبی گفت: دو تیم بحران پزشکی قانونی استان برای مشخص کردن هویت پیکرهای ارجاعی به طبس اعزام شده اند.

 

توکلی گفت: پزشکی قانونی استان به صورت شبانه روزی و با بکارگیری همه امکانات برای تعیین هویت پیکرهای ارجاعی اقدام و تلاش می کند.

به گفته او پیکرهای عزیزان فوت شده در این حادثه درکوتاهترین زمان ممکن به خانواده های آنها تحویل خواهد شد.

 

مسیر ریلی برای عبور قطار بعدی بازگشایی می شود

 

قناعت استاندار خراسان جنوبی گفت:۸ واگن از ریل خارج شد که ۳ واگن از آن‌ها واژگون شده و عملیات برای برگرداندن واگن‌ها به حالت اولیه در حال انجام است که پیش بینی می‌شود تا عصر امروز ریل آزاد شود و مسیر برای عبور قطار مشهد-بندرعباس آماده شود.

 

او گفت: زیر واگن‌هایی که هنوز واژگون هستند احتمال یافتن افراد مصدوم و یا فوتی به صورت محدود  وجود دارد.

 

استاندار خراسان جنوبی گفت: مسافران با قطار ویژه به طبس انتقال یافتند تا از طبس با اتوبوس‌های پیش بینی شده به مقصد خود که یزد است عازم شوند.

 

وخامت حال ۱۵ حادثه دیده

 

مدیرعامل جمعیت هلال احمر خراسان جنوبی گفت: قطار مسافربری مشهد-یزد ۴۳۰ مسافر داشت که ۵۰ نفر مصدوم شدند و حال ۱۵ نفر وخیم است.

 

رضایی گفت: مصدومان بدحال به مراکز درمانی اعزام شدند و بقیه مصدومان به صورت سرپایی در محل حادثه درمان شدند.

 

.او گفت: انتقال مصدوم به ۲ صورت زمینی و هوایی در حال انجام است و دیگر مسافران قطار از طریق اتوبوس به مشهد اعزام می‌شوند

 

 

پرونده قضایی برای حادثه خروج قطار مسافربری طبس – یزد از ریل تشکیل شد

 

دادستان استان خراسان جنوبی از اعزام دادستان طبس به محل وقوع حادثه خروج قطار مسافربری طبس – یزد و تشکیل پرونده قضایی برای بررسی علت وقوع این حادثه، خبر داد.

 

حجت الاسلام والمسلمین علی نسایی زهان با بیان اینکه احتمال افزایش تعداد تلفات و فوت شدگان این حادثه وجود دارد، گفت:پس از وقوع این حادثه با صدور دستوری به دادستان شهرستان طبس وی ماموریت پیدا کرد تا با حضور در صحنه حادثه، موضوع را تحت بررسی قضایی قرار دهد.

 

.او گفت: پرونده‌ای در این زمینه در دادسرای شهرستان طبس تشکیل شده است

 

پس از بررسی‌های تکمیلی جزییات این حادثه مورد بررسی قرار خواهد گرفت و با مقصران احتمالی وقوع این حادثه، برخورد‌های لازم قضایی صورت خواهد گرفت.

دستور وزیر کشور به استاندار خراسان جنوبی برای رسیدگی فوری به حادثه قطار در طبس

 

وزیر کشور در تماس تلفنی با استاندار خراسان جنوبی، خواستار حضور در محل حادثه قطار مسافری در طبس و ارسال سریع امکانات لازم برای رسیدگی به حادثه دیدگان شد.

 

وحیدی صبح چهارشنبه در تماس تلفنی با جواد قناعت ضمن گرفتن آخرین گزارش ها از حادثه واژگونی قطار مسافری در طبس، از استاندار خواست به سرعت خود را به محل حادثه برساند.

 

او همچنین از زمان وقوع این حادثه در تماس با رئیس جمعیت هلال احمر، رئیس اورژانس، مدیرعامل راه آهن و رئیس سازمان مدیریت بحران کشور، آخرین وضعیت این حادثه را جویا شد.

 

بر اساس دستور وزیر کشور، یک بالگرد امداد رسان هم به محل حادثه اعزام شده است تا مصدومان هرچه سریع تر به مراکز درمانی منتقل شوند.

 

اعزام بالگرد و تیم واکنش سریع امدادی از خراسان رضوی به محل حادثه طبس

 

معاون امداد و نجات جمعیت هلال احمر خراسان رضوی گفت: یک فروند بالگرد و تیم واکنش سریع امدادی این استان برای امدادرسانی به حادثه خروج از ریل قطار طبس - یزد به منطقه حادثه اعزام شد.

 

اعزام بالگردهای   ۳  استان به محل حادثه

 

کولیوند رئیس جمعیت هلال احمر کشور گفت: ۳ بالگرد، ۱۰ تیم واکنش سریع و خودرو‌های نجات به محل حادثه اعزام شده اند.

 

او گفت: تیم‌های خراسان رضوی، کرمان، یزد و اصفهان نیز در حالت آماده باش هستند.

 

عباسی معاون اورژانس خراسان جنوبی نیز از اعزام بالگرد اورژانس از بیرجند و آمبولانس‌ها و اتوبوس آمبولانس به محل حادثه خبر داد.

 

 

 

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

 

          سازمان انرژی اتمی با صدور بیانیه‌ای از قطع فعالیت‌ دوربین‌های فرا‌پادمانی دستگاه اندازه‌گیری بر خط سطح غنا OLEM و فلومتر آژانس در ایران خبر داد.         

 

     

 

   

 

بر اساس آنچه در این بیانیه آمده است؛ جمهوری اسلامی ایران تاکنون همکاری‌های گسترده‌ای با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی داشته است که متأسفانه آژانس بدون اینکه در نظر داشته باشد که این همکاری‌ها ناشی از حُسن نیت ایران است نه تنها قدردان این همکاری‌ها نبوده بلکه به نوعی آن را وظیفه ایران نیز تلقی کرده است.

 

 به همین دلیل تصمیم گرفته شد از امروز فعالیت دوربین‌های فرا‌پادمانی دستگاه اندازه گیری بر خط سطح غنا OLEM و فلومتر آژانس قطع شود که دستور آن به مسئولین مربوطه داده شده است.

 

 البته بیش از ۸۰ درصد از دوربین‌های موجود آژانس دوربین‌های پادمانی هستند که کمافی‌السابق فعالیت این دوربین‌ها ادامه خواهد یافت.

 

سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران امروز با حضور در یکی از مراکز هسته‌ای بر قطع فعالیت دو دوربین آژانس نظارت کرد.

رئیس سازمان انرژی اتمی پیش از ظهر امروز در حاشیه جلسه هیئت دولت در جمع خبرنگاران در پاسخ به سوالی در خصوص قطعنامه پیشنهادی سه کشور اروپایی در شورای حکام علیه ایران گفت: این حرکت اخیر سه کشور اروپایی با طرح پیش نویس قطعنامه علیه ایران در شورای حکام یک حرکت سیاسی و در راستای سیاست فشار حداکثری است و اهداف اصلی آن و همچنین پشتیبانی و راهبری آن با رژیم صهیونیستی است.

 

اسلامی تاکید کرد: موارد اتهامی و ادعایی مطرح را ۲۰ سال است که به ایران نسبت می‌دهند. اساس شکل گیری برجام برای رفع این اتهامات بود. اگر جمهوری اسلامی ایران برجام را پذیرفت برای این بود تا این اتهامات را رد کرده و اعتمادسازی کند.

 

وی خاطر نشان کرد: تمامی موارد ادعایی در قالب pmd بسته شده است یعنی مذاکره، بازرسی، بازدید صورت گرفته و پرونده بسته شده است. در این راستا تفاهمی صورت گرفته است که طرفین متعهد تکالیفی داشتند. آنها باید تحریم‌ها را لغو می‌کردند و همکاری‌ها و تسهیلاتی را برای توسعه صنعتی کشور انجام می‌دادند و جمهوری اسلامی ایران هم پذیرفته محدودیتی در پیشبرد فعالیت‌های هسته‌ای خود داشته باشد تا این اعتماد سازی اتفاق بیفتد.

 

اسلامی گفت: ما امروز مجدداً به او خط بازگشتیم یعنی دوباره همان حرف‌ها و داستان‌ها مطرح می‌شود. ایران ماه‌ها مذاکره کرده و متن توافق به صورت فنی تمام شده است. اما مجدداً رژیم صهیونیستی با عملیات تروریستی و عملیات روانی و همچنین با دیپلماسی فعال و زیاده گوییِ همراه با تهدیدهای مکرر، کشور را تهدید می‌کند که اگر دیپلماسی، برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نکند ما خودمان آن را متوقف می‌کنیم. مگر قانون جنگل‌ها حاکم است؟ جمهوری اسلامی ایران هیچ‌گونه فعالیت هسته‌ای پنهان و نانوشته نشده و معرفی نشده ندارد. مردم ما بدانند که این موارد ادعایی القائات رسانه‌های صهیونیستی است.

 

وی خاطر نشان کرد: مواردی که در قالب این اسناد کذایی و ادعای وجود دارد در قالب چهار مکان مطرح است. آنها آمدند و چهار مکان را بازرسی کردند. یکی از این چهار مکان را بستند یعنی گفتند ما درباره آن هیچ سوالی نداریم. بیست سال است که آنها ادعا می‌کنند ایران در حال ساختن بمب است؛ کدام بمب؟ یک روز می‌گفتند «شیان»، بعد گفتند «پارچین» سپس گفتند در جنوب غرب تهران. هرروز منافقین آدرسی را بیان می‌کردند تا کشور ما را متهم کنند و با اخبار و اسناد جعلی ایران را تحت فشار قرار دهند. همه این موارد بررسی شده است.

 

رئیس سازمان انرژی اتمی گفت: درباره یکی از این چهار مکان اعلام کردند سوالی درباره آن نداریم اما دوباره در پیش‌نویس قطعنامه اخیر درباره آن سوال می‌کنند. این مکان یک مکان آزمایشگاهی است که بر روی یک سری از موارد آزمایش می‌کند.

 

اسلامی گفت: کاملاً مشخص است که طرح پیش نویس قطعنامه علیه ایران در شورای حکام یک حرکت سیاسی در راستای همان سیاست فشار حداکثری است.

 

وی تاکید کرد: جمهوری اسلامی ایران همکاری کامل را با آژانس اتمی کرده است. ما دو تا سه درصد ظرفیت هسته‌ای دنیا را داریم و حدود ۲۵ درصد بازرسی‌ها را از ما انجام می‌دهند. آژانس اتمی در ایران حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ بازرس دارد. این اتهامات نخ‌نما شده و مزاحمت‌های بی شمار آنها انتها ندارد.

 

رئیس سازمان انرژی اتمی گفت: ما دقیقاً طبق ضوابط و مقررات آژانس کار می‌کنیم و هیچ‌گونه فعالیتی از ما وجود ندارد که تحت نظارت آژانس نباشد. ما این اتهامات را نمی‌پذیریم و نه از این عملیات روانی آنها عقب نشینی می‌کنیم. ما یک باقی مانده‌ای از حسن نیت در برجام داریم که اگر نخواهند به تعهداتشان پایبند باشند ما هم نسبت به باقی مانده حسن نیت خودمان تجدید نظر می‌کنیم.

 

وی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه واکنش احتمالی ایران به تصویب قطعنامه علیه ایران در شورای حکام چه خواهد بود؟ گفت: ما در چهارچوب پادمان حرکت می‌کنیم نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه اضافه‌تر. جریان صنعتی تولید ما برقرار است. ما طبق احساسات حرکت نمی‌کنیم. ما یک برنامه داریم و قانون اقدام راهبردی مجلس شورای اسلامی تکالیفی را برای ما تعریف کرده است که بر اساس آن حرکت می‌کنیم و این مسئله کاملاً آشکار است و طبق نظارت انجام می‌شود

 

 

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

سخنگوی دولت در جمع خبرنگاران اعلام کرد امروز آیین نامه اجرایی ناظر به قانون رتبه‌بندی معلمان در نشست هیأت وزیران مطرح و تصویب شد.

 

وی افزود: این آیین نامه هفت جلسه در کمیسیون های متعدد دولت مورد بررسی قرار گرفت و با توجه به جایگاه معلمان گرامی و جامعه فرهنگیان موضوع نیاز به بررسی های کامل داشت تا شأن آنها رعایت شود و با در نظر گرفتن تمام جوانب، کلیات آیین نامه به تصویب دولت رسید.

 

سخنگوی دولت درباره دیگر مصوبه هیأت وزیران گفت: درباره اصلاح ساعت کار اداری در ایام روزهای گرم مقرر شد ساعات کار تمام ادارات از ۲۱ خرداد تا سوم شهریور ماه از ساعت ۷ صبح تا ۱۳:۳۰ باشد.

 

وی افزود: توافقاتی با کشاورزان وزارت صنعت و معدن، وزارت نیرو و وزارت نفت صورت می‌گیرد تا هیچ خللی به حوزه تولید وارد نشود و برق مورد نیاز در صنعت تأمین شود و از سوی دیگر شاهد قطعی برق خانگی هم نباشیم. با مدیریت مصرف، این یک وعده نیست بلکه دستاورد همگانی خواهد بود

 

بهادری جهرمی در پاسخ به سؤالی در خصوص اولویت دولت در عرصه سیاست خارجی گفت: موضع جمهوری اسلامی روشن است و دولت در عرصه دیپلماسی تعامل با همسایگان را در اولویت قرار داده و این مسیر را در چارچوب حفظ استقلال داخلی پیگیری می‌کند.

 

در حال تکمیل ....

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

کارگزاران حج و زیارت کشور امروز چهارشنبه و در آستانه موسم حج تمتع با رهبر معظم انقلاب دیدار کرده و از بیانات و رهنمودهای ایشان بهره مند  شدند.

 

رهبر انقلاب در این دیدار فرمودند: بشارت بزرگی بود که بعد از دو سال تعطیل، خدای متعال این باب را دوباره بر روی زائران ایرانی، مشتاقان ایرانی و دیگر برادرانی که در کشورهای دیگر هستند گشود. این دعوت الهی است که در را باز میکند، راه را به روی شما می‌گشاید. این لطفی از طرف کسی نیست، این قبول اشتیاق شما و حجاج محترم است از سوی پروردگار عالم.

 

بازشدن مجدد باب حج پس از دوسال به روی زائران بشارت بزرگی بود 

 

ایشان افزودند: ان‌شاءالله که حج خوبی داشته باشید. با سلامت و امنیت و استجابت دعا و کسب تفضّلات الهی ان‌شاءالله با دست پُر همه‌ی حجاج به سلامتی برگردید. اگر بتوانیم از تدبر لازم برخوردار بشویم در زمینه حج، آن وقت می‌فهمیم که بهره‌مندی‌های انسان از حج چقدر است و این بهره مندی‌ها چه گستره‌ی عظیمی از زندگی بشر را شامل میشود. قرآن کریم درباره‌ی حج در یک جمله‌ی کوتاه تقریباً همه‌ِی حکمت حج را بیان کرده است که اگر چنانچه ما بتوانیم فکر کنیم استفاده کنیم از بیانات معصومین و از تدبر در قرآن از این یک کلمه خیلی چیزها میشود فهمید.

 

حج ستون زندگی بشر است 

 

فرمانده کل قوا با اشاره به ویژگی ها و اهمیت حج ادامه دادند در همین سوره‌ی مائده می فرماید که: «جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاس‏». اینجا خدای متعال میگوید که حج ستون زندگی بشر است، این خیلی مهم است . قیاماً‌ للناس مال ناس است مال من و شما و فرد و این و آن و چند نفر تعداد یک نسل و یک جمعیت و یک مجموعه نیست، مال ناس است مال بشریت است، قیام است برای بشر.

 

رهبر انقلاب در ادامه با اشاره به اصل ساده زیستی اظهار کردند: یکی از مهم ترین مسائلی که در حج هست همزیستی است، افرادی که با هم هیچ آشنایی ندارند با فرهنگهای مختلف، از جاهای مختلف، رنگ مختلف، زبان مختلف اینجا با همدیگر باید همزیستی کنند «لا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَج‏» یعنی هیچ حق ندارید با هم درگیری پیدا کنید، مشکل پیدا کنید، همزیستی، ببینید همین یک قلم، یک قلم همین همزیستی، ما الان مشکلاتمان در دنیا مشکلات بشر، نه فقط مشکلات مسلمانها از چیست؟ از اینکه همزیستی بلد نیستند، به همدیگر زور می گویند، به همدیگر بدگویی می کنند، جای همدیگر را تنگ می کنند، به همدیگر ضربه می زنند ،حج همزیستی را یاد میدهد، در یک برهه‌ی محدودی یک نمونه‌ای از همزیستی را به شما نشان می دهد می گوید این‌جوری باید زندگی کنید.

 

یاد بگیرید که می شود ساده زیستی کرد 

 

فرمانده کل قوا فرمودند: یک نمونه‌ی دیگر از تعالیم حج تعلیم ساده زیستی است، اِحرام مظهر ساده زیستی است دیگر، یعنی در احرام هیچ چیز زیادی وجود ندارد فقط همین که بدن شما را بپوشاند، فقط بدن شما را بپوشاند این ساده زیستی است واجب نیست که در همه‌ی زندگی شما این‌جوری بپوشید با احرام زندگی کنید نه، اما میخواهد بگوید که این کار را یاد بگیرید، یاد بگیرید که میشود ساده زیستی کرد و باید ساده زیستی را ترویج کرد. این هم باز مثل همان موضوع قبلی همزیستی است. شما اگر نگاه کنید بسیاری از بدبختی‌ها و مشکلات عالم بخاطر این زیاده‌خواهی‌ها و اشرافی‌گری‌ها و تجمل‌پرستی‌ها و مانند اینها است، بخش عظیمی از ثروت عالم دارد صرف این چیزها میشود در همه جا.

 

ایشان یادآور شدند حالا در کشور ما هم متأسفانه همین‌جور، در جاهای دیگر دهها برابر، صدها برابر دارد صرف این چیزها میشود. اینجا موظفید دیگر به ساده زیستی. یعنی خصوصیت حج این است که وقتی میخواهد تعلیم بدهد این‌جوری تعلیم میدهد یعنی باید این چند روز را شما این‌جور ساده زیستی داشته باشید این هم یک تعلیم است، سبک زندگی است.

 

لحظه لحظه حج را قدر بدانید/ بازارگردی عیب است، عیب است به هر نیّتی بروید بازارگردی کنید 

 

به گفته رهبر انقلاب در خود این سفر باید لحظه لحظه‌ها را قدر دانست.

 

رهبر انقلاب فرمودند: بنده البته قبلاً هم مکرر این را گفته‌ام، بازارگردی عیب است. عیب است به هر نیّتی بروید بازارگردی کنید، بگویید مثلاً، بهانه درست میکنیم دیگر، نه فلان مورد لازم است آدم باید، نه، لازم نیست. به جای اینکه بروید وقتتان را در آن بازارهای مشکل‌دار که حالا دیگر نمیخواهم من تعبیرات تندتری بکنم که واقعاً جای تعبیرات تندتر هست، به جای صرف وقت در آن بازارها و آن دکان‌گردی‌ها و مغازه‌گردی‌ها برای آن کسی که میخواهید سوغاتی بخرید، بروید دو رکعت نماز در مسجدالحرام بخوانید. دو رکعت نماز. بروید یک طواف دور کعبه بکنید برایش. بروید آنجا دعایش کنید. بروید نیم‌صفحه قرآن برایش بخوانید. سوغاتی واقعی این است.

 

سوغاتی در عربستان گران‌تر از جنس داخل است، این را همین جا تهیه کنید 

 

فرمانده کل قوا افزودند: آن چیزی که شما در آنجا به عنوان سوغاتی تهیه می کنید که گران‌تر از جنس داخل هم هست، جنس داخل در موارد متعددی بسیار بهتر از آن هم هست، هم بهتر است، هم ارزانتر است، این را همین جا تهیه کنید. اگر می خواهید یک چیزی هدیه‌ای هم به کسی بدهید، هدیه خوب است، عیب ندارد، همین جا تهیه کنید، چرا آنجا تهیه می کنید؟ کمک کردنِ به چه کسی؟ آن هم به چه قیمتی؟ با چه قیمت روحی و معنوی غیر از قیمت جیبی و مادی!

 

سراغ اختلافات شیعه و سنی نروید 

 

رهبر انقلاب ادامه دادند: حج مظهر اتحاد امت اسلامی است. سعی کنیم این اتحاد به هم نخورد سعی کنید. ائمه (علیهم‌السلام) میرفتند در نماز جماعت پیش‌نمازی که در مسجدالحرام نماز می خواند شرکت میکردند، امام صادق میرفت شرکت می کرد. تعمّد داشت که شرکت کند. ببینند این برای چیست؟ ما این حرفها را چرا یادمان میرود؟ مدام صدبار تکرار می کنیم باز یکی از آن طرف صدایش بلند میشود راجع به مسئله‌ی شیعه و سنی و اختلافات و شکافها. چرا این کار را میکنند؟ چرا به سود دشمن کار میکنند؟

 

آیت‌الله خامنه ای اظهار کردند: نمی دانند که انگلیسها هنرشان ایجاد اختلاف است و یکی از گسلها و شکافهایی که همیشه انگلیسها استفاده کرده‌اند شکاف بین شیعه و سنی بوده؟ حالا به تدریج دیگران هم یاد گرفتند و در این اندیشکده‌های آمریکا، اندیشکده‌های سیاسی و... ملاحظه می کنید که می گویند بله فلان افراد شیعه‌اند، فلان جاها شیعه‌اند فلان جاها سنّی‌اند. به آنها هم رسیده شیعه و سنی! نکنید، برادرانه باهم زندگی کنید.

 

ایشان ادامه دادند بله اختلاف‌نظر هست، در اعتقادات هم اختلاف‌نظر هست در عقاید هم هست. اما اشتراک نظر هم هست. ما این همه مشترکات داریم این همه موارد اشتراک داریم. اینها را به کلی ندیده بگیریم برویم سراغ اختلافات؟ نگذارید، نگذارید. امام (رضوان‌اللّه‌علیه) ممنوع کردند نماز جماعت را در داخل کاروانها ‌و آن وقت گفتند نکنید، بروید در مسجد نماز بخوانید. این برای همان اتحاد است. این اتحاد را هرچه می توانید بیشتر کنید.

 

امنیت همه‌ حجّاج به‌ویژه زوّار ایرانی از مطالبات جدی جمهوری اسلامی است 

 

رهبر انقلاب با اشاره به تامین امنیت زوار خانه خدا اظهار کردند:  یک وظائف سنگینی برعهده‌ دولت میزبان هست، مکّه که مال آنها نیست، مکّه مال همه‌ی آحاد مردم است، «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاس‏» برای مردم وضع شده «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ» آن کسی که آنجا ساکن است، آن کسی که از بیرون می‌آید همه با هم یکسانند، مال همه است، مال این دولت که نیست. حالا یک دولتی بالاخره در آنجا حاکمیت پیدا کرده و امور آنجا را به دست گرفته باید بر طبق مصلحت دنیای اسلام عمل کند، نه بر طبق مصلحت خودش.

 

ایشان ادامه دادند: این چیزهایی که نقل کردند از افزایش بعضی از هزینه‌ها و امثال اینها، اینها کارهایی است که باید تجدید نظر کنند وانگهی امنیت زوّار را باید حفظ کنند. بنده امنیت همه‌ی زوار دنیای اسلام را و به طور ویژه امنیت زوار ایرانی را به جد مطالبه میکنم، موظفند که این امنیت را حفظ کنند و نگذارند که فجایع گذشته تکرار بشود.

 

رژیم صهیونیستی دولت‌هایی را که به سمت عادی‌سازی روابط با آن رفتند استثمار می‌کند 

 

فرمانده کل قوا با اشاره به فتنه انگیزی های رژیم صهیونیستی ادامه دادند: امروز بلای صهیونیسم برای دنیای اسلام بلای نقد و فوری و دم‌دستی است، همیشه بلا بوده‌اند حتی قبل از تشکیل دولت جعلی رژیم صهیونیستی آن وقت هم سرمایه‌دارهای صهیونیستی، در دنیا بلا بر جان همه بودند، اما الان هم برای دنیای اسلام بخصوص بلا است. این را باید افشا کرد باید گفت حالا به هر شکلی که بلدید، به هر شکلی که میتوانید.

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: این کسانی که این دولتهایی که دولتهای عربی که با صهیونیستها با همدیگر دست دادند و مصافحه کردند و روبوسی کردند و جلسه گذاشتند و فلان، هیچ سودی نخواهند برد از این کار، هیچ. جز ضرر برایشان چیز دیگری ندارد. اولاً ملتهایشان مخالفند؛ عرب و غیر عرب حالا بنده گفتم عربها، غیر عربها هم بعضی‌هایشان همین کار را کردند. ملتهایشان مخالفند. اینها می‌نشینند با همدیگر آنجا قهوه میخورند ملت هایشان آن پایین علیه آنها مشت گره میکنند و شعار میدهند. بعلاوه رژیم صهیونیستی اینها را می‌مکد، از اینها بهره‌مندی، و استثمار میکند، اینها ملتفت نیستند نمی‌فهمند البته بعد از چندی خواهند فهمید که امیدواریم دیر نشده باشد. اینها باید افشا بشود.

 

ایشان فرمودند: تنها چیزی که این دولت ها را وادار میکند خواست آمریکا است، میخواهند بر طبق خواست آمریکا عمل کنند چون دل آمریکا میخواهد، میخواهند عمل کنند، چون فشار آمریکا است میخواهند عمل کنند فقط همین والّا واقعاً هیچ فایده‌ای برای آنها ندارد.

 

گفتنی است نخستین کاروان حج تمتع امسال ، ۲۳ خرداد تهران را به مقصد فرودگاه مدینه ترک خواهد کرد.

 

امسال ۳۹ هزار و ۶۰۰ زائر از کشورمان عازم سرزمین وحی می شوند.

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

به گزارش سایت رسمی فدراسیون فوتبال بر اساس حکم کمیته انضباطی در خصوص تخلفات بازی دو تیم تراکتور تبریز و پرسپولیس تهران از هفته بیست و هشتم لیگ برتر که در ورزشگاه یادگار امام تبریز در حال برگزاری بوده و در دقیقه ۷۱ ناتمام باقی ماند کمیته انضباطی با توجه به مجموعه اوراق و محتویات پرونده، گزارش‌های کتبی داور مسابقه و نماینده فدراسیون همچنین اظهارات نمایندگان دو باشگاه و لوایح دفاعیه به شرح ذیل اتخاذ تصمیم نمود؛

۱ - در خصوص تخلفات باشگاه تراکتور تبریز مبنی بر پرتاب اشیاء (اعم از از سنگ و بطری آب)، استعمال لیزر و استفاده از الفاظ موهن از سوی تماشاگران منتسب و همچنین نقض اصول کلی رفتار از طریق ورود بیش از حد تماشاگران به ورزشگاه با عنایت به اینکه به موجب مواد ۸۴ و ۸۵ و ۸۶ از مقررات انضباطی مصوب ۱۳۹۷ باشگاه میزبان متعهد و مکلف می‌باشد تا بر اساس مقررات راجع به برگزاری مسابقات کلیه مقدمات لازم برای برگزاری مسابقه مطابق با استاندارد‌های امنیتی را فراهم نماید و صرف نظر از اینکه اعمال و رفتار خلاف قانون تماشاگران عمدی بوده یا غیر عمدی و یا اینکه ناشی از عدم سازماندهی مناسب مسابقه باشد باشگاه میزبان مسئول هرگونه اعمال و رفتار تماشاگران و مسئول برقراری نظم و امنیت درون و بیرون ورزشگاه قبل از مسابقه حین مسابقه و بعد از مسابقه می‌باشد در نتیجه به لحاظ مسئول تشخیص دادن باشگاه در نیمه تمام ماندن مسابقه از دقیقه ۷۱ به بعد به دلیل عدم وجود امنیت کافی در برگزاری ادامه آن مستند به مواد ۵۱ و ۶۲ مقررات انضباطی ضمن بازنده اعلام نمودن این باشگاه با نتیجه سه بر صفر در بازی موصوف به پرداخت مبلغ ۳ میلیارد و پانصد میلیون ریال جریمه نقدی و همچنین با لحاظ ماده ۱۱۸ مقررات انضباطی به محرومیت از حضور تماشاگران در دو مسابقه در ورزشگاه خانگی که یک جلسه به مدت یک سال تعلیق میگردد با احتساب و محرومیت تحمل شده ناشی از دستور موقت مورخ ۳۱/۲/۱۴۰۱ محکوم می‌گردد و با صدور این رای از دستور موقت مذکور رفع اثر می‌شود و چنانچه تماشاگران منتسب به این باشگاه در مسابقات آتی در ورزشگاه خانگی مرتکب تخلف گردند محرومیت تعلیقی نیز به اجرا در خواهد آمد.

۲ - در خصوص تخلف آقای امید عالیشاه بازیکن تیم پرسپولیس مبنی بر تحریک عمومی مستند به ماده ۶۰ مقررات انضباطی نامبرده با رعایت ماده ۹۴ این مقررات به لحاظ فقدان سابقه انضباطی به دو جلسه محرومیت از همراهی تیم خود در مسابقات رسمی که یک جلسه آن به مدت یک سال تعلیق میگردد و نیز پرداخت مبلغ ۶۰۰ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم می‌گردد.

۳ - در خصوص تخلف آقای سعید آقایی بازیکن پرسپولیس مبنی بر بدرفتاری در مقابل اشخاصی غیر از مقامات رسمی مسابقه نامبرده مستند به ماده ۵۴ مقررات انضباطی به پرداخت مبلغ سیصد میلیون ریال جریمه نقدی و یک جلسه محرومیت تعلیقی از همراهی تیم خود در مسابقات رسمی که مدت تعلیق یک سال می‌باشد محکوم می‌گردد.

 

۴ - آقایان محمد مسلمی پور و حامد پاکدل بازیکنان تراکتور و پرسپولیس مبنی بر بدرفتاری در مقابل یکدیگر مستند به ماده ۵۴ مقررات انضباطی هر یک از نامبردگان با رعایت ماده ۹۴ مقررات مذکور به پرداخت مبلغ ۰۰۰/۰۰۰/۲۵۰ میلیون ریال جریمه نقدی محکوم می‌گردند همچنین به لحاظ سوابق تخلفات مشابه از سوی تماشاگران هر دو تیم از جمله موضوع دادنامه شماره ۴۰۸ مورخ ۱۲/۱۲/۱۳۹۸ این کمیته و به منظور پیشگیری و جلوگیری از تکرار وقایع و تخلفات مشابه و شدیدتر در مسابقات پیش روی دو تیم تراکتور و پرسپولیس و نیز به لحاظ وجود مسئولیت تضامنی باشگاه‌های این دو تیم در قبال رفتار هواداران و بازیکنان خود مطابق ماده ۵۰ مقررات انضباطی، حکم بر انجام مسابقه‌های دو تیم مذکور در تمامی بازی‌های فصل آتی کشور اعم از لیگ برتر و جام حذفی در ورزشگاه‌های خانگی بدون حضور تماشاگران با رعایت ماده ۴۰ مقررات انضباطی صادر می‌گردد رای صادره قابل اجرا بوده و تماماً ظرف مدت هفت روز از تاریخ ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی نظر کمیته استیناف می‌باشد ضمناً رفتار ورزشی و انسان‌دوستانه آقایان ارطغرول ساغلام سرمربی و مهدی کیانی بازیکن تراکتور و همچنین آقای رامین رضاییان بازیکن پرسپولیس در جهت کاهش تخلفات و جلوگیری از بروز حادثه و تلاش برای برگزاری بازی جوانمردانه قابل تحسین و تقدیر تشخیص داده می‌شود

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

یک روزنامه لبنانی امروز (یک‌شنبه) از ورود یک کشتی صهیونیستی  برای استخراج گاز به میدان «کاریش» که منطقه مورد مناقشه با کشور لبنان است، خبر داد.  طبق گزارش روزنامه «النهار» لبنان، کار برای پشتیبانی از تثبیت موقعیت یک کشتی اسرائیلی تولید و ذخیره‌سازی گاز طبیعی مایع «ENERGEAN POWER» در میدان گازی کاریش آغاز شده است.  این روزنامه در گزارش خود افزود: «به موازات ورود این کشتی، مقدمات برای پهلوگیری دو کشتی دیگر در این منطقه در حال انجام است: کشتی اول برای اطفای حریق «Boka Sherpa» و دومی کشتی «Aaron S McCal» برای انتقال خدمه و کارگران».  در همین راستا «نجیب میقاتی» نخست وزیر لبنان به ورود این کشتی صهیونیستی به آب‌های منطقه‌ای لبنان و میدان گازی «کاریش» واقع در منطقه مورد مناقشه با این کشور جهت استخراج گاز طبیعی مایع واکنش نشان داده و گفت: تجاوز دشمن اسرائیلی به منابع آبی لبنان امری بی‌نهایت خطرناک است.  جنبش حزب الله لبنان نیز در ادامه به ورود  کشتی صهیونیست‌ها به میدان گازی «کاریش» که از خط ۲۹دریایی این کشور عبور کرده واکنش نشان داد و «محمود قماطی» یکی از اعضای شورای سیاسی حزب الله در این خصوص گفت: به اسرائیل اجازه نخواهیم داد که در منطقه مورد مناقشه، اقدام به اکتشاف گاز کند».  میشل عون، رئیس جمهور لبنان بعد از دیدار با «نجیب میقاتی» نخست‌وزیر این کشور از ستاد کل ارتش لبنان خواست که اطلاعات دقیقی و رسمی از این مسئله را در اختیار ریاست جمهوری قرار دهد تا اقدام مقتضی در این زمینه صورت گیرد. او همچنین تاکید کرد هر گونه اقدام یا فعالیت در منطقه مورد مناقشه به منزله تحریک و اقدام خصمانه است.  پیش از این نیز «میشل عون» رئیس‌ جمهور لبنان در صفحه رسمی خود در توییتر اعلام کرده بود که لبنان آمادگی لازم را دارد تا مذاکرات غیرمستقیم با رژیم صهیونیستی که برای تعیین مرز‌های دریایی مورد مناقشه است را از سر بگیرد.  با این وجود بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که هدف اصلی واشنگتن و تل‌آویو از مطرح کردن مذاکرات برای ترسیم مرز دریایی لبنان و فلسطین اشغالی بعد از چند سال، کشاندن لبنان به مسیر عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی بوده است. در واقع رژیم صهیونیستی طی ۱۰ سال گذشته بهره‌برداری‌های زیادی از منطقه مورد مناقشه با لبنان انجام داده و به اندازه لبنان نیازی به تعیین دقیق مرز دریایی ندارد و چه بسا اهداف دیگری را از این مذاکرات دنبال می‌کند. 

alibagherikahkesh.blog.ir

وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: حداقل حقوق بازنشستگان، مجموع بازماندگان و از کارافتادگان کلی ۵۷ درصد افزایش یافت.  حجت‌الله عبدالملکی گفت: هیچ کدام از بازنشستگان تامین اجتماعی حقوق کم‌تر از ۵ میلیون و ۵۸۰ هزار تومان دریافت نمی‌کند و حقوق بازنشستگانی که از حداقل بالاتر هستند کم‌تر افزایش پیدا می‌کند و معوقات فروردین و اردیبهشت با حقوق تیر و مرداد پرداخت خواهد شد.  به گفته وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، رقم ۶۵۰ هزار تومان برای کمک به بازنشستگان تامین اجتماعی پرداخت خواهد شد.  او گفت: حقوق کسی که ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان دریافتی داشته است با افزایش ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار تومانی ۶ میلیون تومان دریافت خواهند کرد.اما کسی که ۱۱ میلیون تومان حقوق دریافت می‌کرده حقوقش یک میلیون ۶۰۰ هزار تومان بالا می‌رود.  بر اساس آمار سال قبل از مجموع جمعیت تحت پوشش سازمان تامین اجتماعی، ۳۷ میلیون و ۳۱۵ هزار و ۴۶۹ نفر بیمه شده و ۷ میلیون و ۲۰۹ هزار و ۵۴۲ نفر مستمری بگیر هستند.  طبق ماده ۹۶ قانون تامین اجتماعی سازمان مکلف است میزان کلیه مستمری‌های بازنشستگی، از کارافتادگی کلی و مجموع مستمری بازماندگان را در فواصل زمانی که حداکثر از سالی یکبار کمتر نباشد باتوجه به افزایش‌هزینه زندگی با تصویب هیات وزیران به همان نسبت افزایش دهد. 

alibagherikahkesh.blog.ir

علی‌مردان‌خان متولد ١٢٧١ دهستان چنارود شهرستان چادگان استان اصفهان است که در سال ١٣١٣در شهر تهران و زندان قصر درگذشت. ازسرداران بختیاری ایران از ایل چهارلنگ بختیاری در منطقه چنارود فریدن استان اصفهان بود که با ارتش رضاشاه درگیری داشت. علی مردان خان در سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۱۳ به مدت ۵ سال مبارزه مسلحانه داشت وی از طایفه مَمصالح یا محمود صالح بود که این طایفه از شش تیره بنام‌های: اُورَش، مُمجِلاردین (محمدجلال الدین)، آل دَویت (عالی داوود)، آدِگار، قُلی و کافِلی تشکیل شده‌است.

 

 

 

زندگینامه

 

علیمردان خان در آن زمان در منطقه‌ای که هم اکنون در شمال غرب استان اصفهان و در شهرستان فریدن قرار دارد، در روستایی به نام چهل چشمه زندگی می‌کرد. همچنین بنا‌هایی در روستای اورگان بنا کرد که امروزه به عنوان یک بنای دولتی در این روستا مورد استفاده قرار می‌گیرد. اما این روستا‌ها در منطقه‌ای واقع شده که ان را می‌توان حد فاصله چهار لنگ و هفت لنگ نامید. در ضمن می‌توان اشاره کرد که طایفه ممصالح این مکان را به عنوان ییلاق خود انتخاب کرده و در زمستان‌ها به گرمسیر سردشت خوزستان مهاجرت می‌کردند.

علی مردان خان فرزند علیقلی خان چهارلنگ پسر محمد علی خان اوّل (که در سال های۱۲۶۷ تا ۱۲۷۱ ه‍. ق. علیه حکومت ناصرالدین شاه قاجار به مبارزه برخاست) پسر الله کرم خان پسر محمد حسین خان پسر ابدال خان (رهبر قیام بختیاری بر علیه آقامحمدخان قاجار در سال۱۱۹۹ ه‍. ق) و از نوادگان علیمردان خان اول (نایب السلطنه ایران بعد از نادرشاه و قبل کریم خان زند) از طایفه محمود صالح یکی از شاخه‌های بزرگ چهارلنگ بود. مادرش بی بی مریم، معروف به سردار مریم بختیاری دختر حسینقلی خان ایلخانی بختیاری بود. بی بی مریم در جنگ اول جهانی که بخش‌هایی از ایران اشغال و زیر نفوذ نیرو‌های استعمارگر روسی و انگلیسی قرار گرفته بود؛ علیه نیرو‌های اشغالگر روس و انگلیس قیام کرد.

پدرش در بین طوایف زیادی از چهارلَنگ و در بین هفت لَنگ‌ها نیز جایگاه خاصی داشت و مادر شجاعش بی‌بی فاطمه به سردار فاطمه بختیاری شهرت داشت. بی‌بی فاطمه فرزند یکی از سران بختیاری بود که به دست پسران ناصرالدین شاه (سلطان مسعود میرزا ملقب به ظل‌السلطان) کشته شد.

 

 

 

دوران جوانی و فعالیت سیاسی

 

پدرش در جوانی در اثر توطئه‌ای فامیلی وفات یافت. علیمردان خان، کودکی خود را نزد مادر بزرگ مادریش بی بی فاطمه چهارلنگ کیانرثی (دختر علیرضا خان کیانرثی عموزاده محمدتقی خان چهارلنگ اولین ایل خان مقتدر بختیاری و از نوادگان دختری علیمردان خان چهارلنگ محمودصالح (نایب السلطنه)) و همچنین دایی‌های خود علیقلی خان سردار اسعد و خسروخان سردار ظفر گذراند و به مکتب رفت. در جوانی، از سواران بختیاری در قیام مشروطه بود. در سال ۱۳۰۲ خورشیدی بعد از مجزا شدن طوایف چهارلنگ از هفت لنگ به همراه برادر خود محمد علی خان به عنوان رؤسای این طایفه تعیین گردیدند. علیمردان خان پس از چندی علیه دولت رضاشاه شورید و بختیاری و شمال خوزستان را تصرف کرد، اما نهایتاً با تهاجم ارتش و پا در میانی دیگر خوانینِ بختیاری پس از یکسال جنگ در قهفرخ،  فرخ شهر کنونی حاضر به صلح و تسلیم شد و به زندان قصر منتقل گردید.

 

 

 

مرگ

 

سرانجام در سپیده دم سال ۱۳۱۳ خورشیدی و برخلافِ امان نامه‌ای که رضاشاه صادر کرده بود در برابر جوخه اعدام قرارگرفت.

مرگ علیمردان خان تأثیر زیادی بر ایل بختیاری گذاشت تا حدی که دلیری‌های او در میدان جنگ به میانِ مثل‌ها و شعر‌های بختیاری نیز راه یافت و آهنگسازان برای او ترانه شیرعلیمردان را ساختند.

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

علی‌قلی‌خان بختیاری معروف به سردار اسعد بختیاری در ۱۲۳۶ خورشیدی در جونقان چهار محال بختیاری دیده به جهان گشود. در کتاب تاریخ بختیاری در شرح احوالات وی چنین آمده است: «…علیقلی خان سردار اسعد، چهارمین فرزند حسینقلی خان ایلخانی کل بختیاری است… در سال ۱۲۷۴ ق/۱۸۵۷ م. در قشلاق بختیاری متولد شد» پدر سردار اسعد «حسینقلی خان ایلخانی» از رجال متنفذ دوران قاجاریه و ایلخان بزرگ بختیاری بود که توانست با متحد کردن طوایف مختلف بختیاری به قدرت و موقعیت بزرگی در آن روزگار دست یابد.(۱)

 

سردار اسعد در کودکی به تعلیم زبان فارسی و عربی پرداخت و در دوران جوانی برای سیاحت به هندوستان و مصر رفت. سپس عازم پاریس شد و ۲سال در آنجا ماند، شاید نخستین جرقه های فعالیت های سیاسی و اجتماعی وی در این دوران زده شد و در این مدت با فرهنگ و تمدن اروپایی آشنایی بیشتری یافت. وی در پاریس و در دانشگاه سوربن در رشته کارشناسی علوم سیاسی فارغ التحصیل شد. مهدی ملک زاده مورخ و از رجال مشروطیت در کتاب انقلاب مشروطیت ایران در خصوص تاثیر اندیشه و شخصیت سردار اسعد در فتح تهران می نویسد: سردار اسعد به اروپا مسافرت کرد و در پاریس پایتخت فرانسه که در آن موقع مهد تمدن و آزادی و اندیشه های تازه و نوین بود، اقامت گزید و در اندک مدتی جذب افکار مترقی و آزادی خواهانه اطرافیان خود شد. چرا که از تجربه تلخی که از دوران استبدادی به خاطر داشت از صمیم قلب آرزو می کرد که روزی ایران از زیر یوغ استبداد رها شده و بتواند به یک آزادی واقعی و عدالت اجتماعی دست یابد. (۲)

 

سردار اسعد و حضور بختیاری‌ها در انقلاب مشروطه

 

خوانین بختیاری در خلال سال‌های ۱۲۸۴-۱۲۹۰ خورشیدی (۱۹۰۵-۱۹۱۱م) در یک مسیر مهم و پرتشنج گام گذاشتند و رهبری جنبش مشروطیت ایران را بر عهده گرفتند. محمدعلی شاه نه تنها در تهران به مخالفت با اساس مشروطه برخاست بلکه به حکام شهرهای تبریز و دیگر شهرهای مهم چون اصفهان و رشت و غیره، دستور داد تا با آزادی خواهان و مشروطه طلبان مبارزه کنند. این رفتار باعث بروز فرصتی برای مردم اصفهان گردید. آنها که سال ها از ظلم و ستم ظل السلطان که قریب ۳۸ سال بر آن شهر حکومت داشت به ستوه آمده بودند در ۱۲۸۶ خورشیدی علیه ظلم و ستم ظل السلطان و قاجارها قیام کردند تا وی مجبور شود به ناچار از مقام خود استعفا دهد. همچنین در  ۱۲۸۸ خورشیدی که محمدعلی شاه قاجار مجلس را منحل کرده و بیشتر افراد وطن‌پرست و سردمداران مشروطیت را کشته و برخی را به زندان انداخته و از انتشار روزنامه­‌ها جلوگیری می ­کرد، بختیاری­ ها به تدریج نقش فعال و پر رنگ­ تری در جنبش مشروطیت بر عهده گرفتند. (۳)

 

این وقایع سرآغازی برای تصمیم آزادی‌خواهان و مشروطه‌طلبان شد تا با عزیمت به تهران، دست به سرنگونی محمدعلی شاه بزنند. بنابراین این اقدامات محمدعلی شاه موجب شد که سراسر ایران دچار آشوب، ناآرامی و اغتشاش شود. در این زمان برخی از خاندان بختیاری­ ها مانند حاج علی‌قلی‌خان سردار اسعد و برادرانش به حمایت از مشروطیت برخاسته و کمر همت به سرنگونی استبداد محمدعلی‌شاه بستند. سردار اسعد که هنگام به توپ بستن مجلس و آغاز استبداد صغیر در فرانسه اقامت داشت و در طول اقامت خود در آن‌جا با افکار مترقی آشنا شده بود به شدت از برقراری نظام مشروطه حمایت می‌کرد.

 

بنابراین برای جمع‌آوری قشون راهی سرزمین بختیاری شد و در ۱۶ اردیبهشت ۱۲۸۸خورشیدی در میان استقبال پرشور مردم و با سپاهی از بختیاری به اصفهان وارد شد. این همان سپاهی بود که می بایست، چندی بعد برای فتح تهران می رفت.(۴) سردار اسعد هدف خود از فتح تهران را برپایی آزادی و دموکراسی و این حرکت را خواست مراجع و علمای نجف و مشروطه خواهان اعلام کرد. در کتاب تاریخ ایران نوشته حسن پیرنیا در خصوص فتح اصفهان و تهران به دست بختیاری ها آمده است. «علیقلی خان سردار اسعد از روسای روشنفکر این طایفه [بختیاری] که در فرنگستان بود به اصفهان آمد و به دستیاری صمصام السلطنه، اصفهان را از دست قوای دولتی گرفت و ملیّون از چند طرف به عزم فتح تهران و برانداختن شاه عازم پایتخت شدند و در جنگ مختصری که در قریه بادامک نزدیک کرج اتفاق افتاد، قوای قزاق و سیلاخوریِ حامیان شاه را شکست دادند و در  ۲۳ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی وارد تهران شدند.»(۵) در همین زمان، از شمال ایران نیز نیروهای مجاهدین راهی تهران شده و در ۲۲ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی وارد شهر شدند. محمدعلی شاه که تاب مقاومت نداشت، همراه با ۵۰۰ تن از مرتجعین به نام دولت قاجار، سران و امیر بهادر جنگ، بستگان و سربازان به سفارت روس در محله زرگنده تهران پناهنده شد. (۶)

 

پس از فتح تهران، ملیون محمدعلی‌شاه را از سلطنت خلع و فرزند خردسالش احمدشاه را به جای او نشاندند، بار دیگر مشروطیت احیا شد اما محمدعلی‌شاه پس از برکناری بیکار ننشست و برای بازپس‌گیری تاج‌ و تخت خود با حمایت و تجهیز روس‌ها و شاهزاده سالارالدوله به همراه نیروهای اجیر شده چندین بار به تهران حمله کرد اما حملات آنها با مقاومت سرسختانه بختیاری‌ها و دیگر مجاهدین با شکست مواجه شد. سرانجام، وقتی صمصام‌السلطنه‌ بختیاری برای سر شاه مخلوع جایزه تعیین کرد، محمدعلی‌شاه برای همیشه از ادعای سلطنت دست کشید و به روسیه پناه برد. از این زمان به بعد بختیاری‌ها به عنوان نیروی ملی مورد توجه و تقدیر قرار گرفتند و نمایندگان مجلس شورای ملی با تصویب مصوبه‌ای به شکلی رسمی از فداکاری‌های ‌این ‌ایل ‌تجلیل‌ کردند. بعد از فتح تهران، عده‌­ای از سواران با رؤسای خود در تهران ساکن شدند و برخی از آنها مناصب مهم کشوری را به دست آوردند، برای نمونه سردار اسعد به وزارت داخله و جنگ رسید و نجفقلی خان صمصام السلطنه بر کرسی صدارت تکیه زد. در واقع خوانین بختیاری با حمایت از مشروطیت و شرکت در فتح تهران از نیرویی ایلی و محلی به قدرتی ملی تبدیل شدند. بنابراین سردار اسعد بختیاری در نهضت مشروطه خدمات غیرقابل انکاری انجام داد و بدون شک بدون حرکت وی و سپاهش به تهران محمدعلی شاه سرنگون نمی ­شد. به عبارت دیگر اگرچه سرنگونی محمدعلی شاه محصول همکاری تمام آزادی خواهان در تبریز، رشت و دیگر مناطق ایران بود اما بختیاری­ ها و به ویژه سردار اسعد نیز نقشی تعیین کننده در این میان داشتند.

 

سردار اسعد چهره ای فرهنگ دوست و روشنفکر

 

همانطور که در بالا گفته شد، سردار اسعد پس از فتح تهران مدتی به وزارت داخله و در حدود یک سال به وزارت جنگ منصوب شد و اصلاحاتی در قشون وزارت جنگ انجام داد اما خیلی زود برای همیشه با مناصب دولتی خداحافظی کرد و نماینده افتخاری مجلس شورای ملی شد. در واقع وی علاقه‌ای به مناصب دولتی و حکومتی نداشت و تنها هدفش از فتح تهران نه به خاطر رسیدن به پست و مقام، بلکه او طرفدار برقراری آزادی، مشروطیت و قانون گرایی در کشور بود. او که آزادی، قانون گرایی و پیشرفت و توسعه را در ممالک آزاد اروپایی دیده و تجربه کرده بود، اشتیاق زیادی داشت تا وطنش از این نعمات و برکات آن بهره‌مند شود.

 

این چهره فرهنگ دوست و روشنفکر به فعالیت های علمی و پژوهشی و توسعه علوم و فنون علاقه زیادی داشت و کتاب‌های متعددی را تالیف و ترجمه کرد، اگرچه به علت ضعف قوه بینایی نتوانست نویسندگی را ادامه دهد اما به حمایت و تشویق همه جانبه مادی و معنوی نویسندگان و مترجمان پرداخت. او نویسندگان و مترجمان برجسته کشور را به جونقان زادگاه خود در چهار محال و بختیاری فراخواند و به تالیف و ترجمه گماشت و به کمک آنها توانست کتاب های مهم و تاثیرگذاری مانند  تاریخ بختیاری، تاریخ حمیدی، دختر فرعون، عشق پاریس، غاده‌الانگلیس، هانری سوم، هرمس مصری و...را ترجمه و تالیف کنند. بنابراین وی به عنوان چهره ای فرهنگ دوست و روشنفکر خدمات شایانی را در عرصه های فرهنگی و اجتماعی به ثمر رساند. ادبا و بزرگان تاریخ معاصر ایران از جمله علامه قزوینی، علامه دهخدا، ملک الشعرا بهار، وحید دستگردی، دکتر مهدی ملک زاده (فرزند ملک المتکلمین) و… از شخصیت ممتاز وی تجلیل کردند.

 

اما در کنار فعالیت‌های علمی و پژوهشی یکی دیگر از دل مشغولی‌های سردار اسعد مسایل فرهنگی و آموزشی بود. ساخت و تاسیس مدارس نوین به سبک اروپایی جهت تعلیم و تربیت کودکان ایرانی مهمترین مساله‌ای بود که ذهن سردار اسعد را به خود مشغول ساخته بود. به همین دلیل وقتی که دولت مشروطیت به پاس خدمات صادقانه و زحمات بی‌دریغ وی در سرنگونی استبداد و برقراری مشروطیت و آزادی مبلغ ۵۰۰ تومان (سالیانه ۶۰۰۰ تومان) که در آن روزگار مبلغ هنگفتی به حساب می‌آمد به عنوان حقوق و مواجب ماهیانه برای وی در نظر گرفت، او تصمیم گرفت تا از استفاده از این مبلغ صرف نظر کرده و تمام آن را جهت امر ترویج معارف، تاسیس مدارس و تعلیم و تربیت کودکان ایرانی اختصاص دهد. با این مبلغ چند مدرسه در تهران همچون مدرسه فرهنگ ساخته یا تعمیر شد اما چند سال بعد سردار اسعد نظر خود را تغییر داد و علاقمند شد تا این مبلغ خرج ترویج معارف و تعلیم و تربیت کودکان بختیاری در دهکرد (شهرکرد فعلی) شود. این فعال فرهنگی قبل از پیروزی مشروطیت در میان خوانین و روسای ایلات خود دبستانی به سبک جدید در جونقان روستای اربابی خود تاسیس کرد.

 

یکی دیگر از اقدامات وی این بود که پس از پیروزی مشروطیت نیز عده‌ای از نوجوانان فارغ التحصیل همین مدرسه را برای تکمیل تحصیلات به اروپا فرستاد. بدین ترتیب سردار اسعد از جمله افرادی بود که در پیشرفت و ترقی ایل بختیاری کوشش زیادی به عمل آورد. جلوگیری از نفاق و اختلاف میان خان‌های بختیاری و برقراری صلح و اتحاد میان آن‌ها، برافکندن آداب و رسوم کهنه و خلاف شرع و عرف همچون ارث ندادن بختیاری‌ها به دختران و جلوگیری از تحمیل مخارج گزاف بر دوش خانواده‌های صاحب عزا و عروسی از جمله کوشش‌ها و اقدامات این رجل برجسته بود که نشان از عقل و دانش و ذهن تحول‌خواه و نوگرای وی داشت. بی تردید سردار اسعد شخصیتی آزادی خواه، وطن پرست و بیگانه ستیز بود و علاوه بر اینکه در پیروزی مشروطیت نقش اساسی داشت، در تاریخ و فرهنگ ایران زمین و سرزمین بختیاری نیز نقش ارزنده ای ایفاء کرد.

 

وفات

 

این شخصیت اثرگذار بر تاریخ مشروطیت که سال‌ها از بیماری چشم رنج می‌برد در اواخر عمر کاملاً نابینا و خانه‌نشین شد تا اینکه سرانجام در دوم آبان ۱۲۹۶خورشیدی در تهران دیده از جهان فروبست پیکر او در تکیه میرفندرسکی گورستان تخت فولاد اصفهان در کنار آرامگاه پدرش حسین قلی خان ایلخانی به خاک سپرده شد.

 

منابع

 

۱- سردار اسعد بختیاری، تاریخ بختیاری تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۷۶، ص  ۴۲۷  

 

۲- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران –مهدی ملک زاده، انتشارات سخن، ۱۳۸۷، ص ۲۵۶

 

۳- گارثویت، جن. رالف، بختیاری ها در آینه تار یخ، ترجمه مهراب امیری، تهران، انتشارات آنزان، ۱۳۷۵ صص ۲۵۲-۲۵۴.

 

۱. دانشور علوی، نورالله، تاریخ مشروطه ایران و جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری، کتابخانه دانش، ۱۳۳۵، ص۶۴.

 

۴- حسن پیرنیا(مشیرالدوله)، تاریخ ایران، تهران، چاپ دهم، نشر نامک، ۱۳۷۹، ص ۷۳۵ 

 

۵- گارثویت، جن. رالف، بختیاری ها در آینه تار یخ، ترجمه مهراب امیری، تهران، انتشارات آنزان، ۱۳۷۵، ص ۲۷۱.

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

 

سه سند زیر که به طور جداگانه در زمان های متفاوت به وسیله افراد گوناگون نوشته شده اند، حاوی تائید جنایات امیراحمدی و قشون شاه در سال های 1303 تا 1306 و بعد از آن در لرستان است. امیراحمدی از قزاقان اوایل روزگار رضا خان بود که به فرماندهی رضا شاه برای سرکوب و به اصطلاح برقراری امنیت در آن زمان به لرستان گسیل شده بود.

 

 

 

سه سند زیر که به طور جداگانه در زمان های متفاوت به وسیله افراد گوناگون نوشته شده اند، حاوی تائید جنایات امیراحمدی و قشون شاه در سال های 1303 تا  1306 و بعد از آن در لرستان است. امیراحمدی از قزاقان اوایل روزگار رضا خان بود که به فرماندهی رضا شاه برای سرکوب و به اصطلاح برقراری امنیت در آن زمان به لرستان گسیل شده بود. مفاد این سه سند همه بر جنایات امیراحمدی دلالت دارند. نویسندگان یا گویندگان این نوشته ها، هیچکدام از نوشته و یا اظهار نظرهای یکدیگر اطلاعی نداشته اند. این سه سند عبارتند از: 1) متن و مفاد تلگراف هائی که سرتیپ محمد شاه بختی و امیراحمدی و یا دیگر افراد نظامی آن زمان در لرستان به فرمانده خود مخابره کرده اند، می باشد، 2) مشاهدات ویلیام داگلاس، رئیس دیوان عالی کشور آمریکا که در سال های 1329 به لرستان مسافرت نموده و 3) اشارات قمرالملوک وزیری در مصاحبه خود با ملوک ضرابی در رابطه با هدیه خونینی که امیراحمدی از غارت مردم لرستان به او اهدا کرده است. با این که جنایات امیراحمدی به کرات در تاریخ لرستان ثبت شده، اما در اینجا با قراردادن این اسناد درکنار یکدیگر برگ دیگری از کشتارهای هولناک امیر احمدی و قوای دولت مرکزی در دسترس قرار می گیرد که ثبت آن تاکنون بدین صراحت صورت نگرفته است. علیرغم وجود چنین اسنادی، هنوز اظهارات نظرات شفاهی مورخین لرستان و در کنار آن / کسانی که حضور ذهن تاریخی بر این حادثه داشته اند/ چنان کشتار دسته جمعی امیر احمدی از عشایر لر را به دیده تردید می نگرند. اسناد تاریخی / چه شفاهی و چه مکتوب آن / همیشه قابل احتجاج اند. احتجاجی که سعی در کشف حقیقت تاریخی و سرنوشت آدمیان روزگار گذشته دارند. سرکوب عشایر لرستان، همانند سرکوب دیگر اقوام ایرانی در جای جای تاریخ مکتوب ایران ثبت شده است. از روزگار حکومت حسنویه و هزار اسبی ها تا یورش تیمور گورکانی و کشتار شاه عباس صفوی و بیداد والیان قاجار و دنباله آن قتل عام زنان و کودکان بی گناه لر به وسیله سپهبد شاه بختی و امیر احمدی در روزگار رضا خان، یکی پس از دیگری، همه گواه بر سرکوب پیگیرانه این قوم است که توان دفاع خود را در مقابل بیداد طبقه حاکمه نداشته اند، می باشد. آنچه که مسلم است، مسئولیت چنین جنایت و آدم کشی ها همیشه به حساب "خیانت و شرارت" این اقوام "کوهستانی یاغی" واریز شده، قومی که هیچ وسیله دفاعی در مقابل نیروی سرکوبگر خود را نداشته اند.

 

بین سال های 1303 تا 1306 کشتار و سرکوب لرها بوسیله سرتیپ شاه بختی و امیراحمدی برگی دیگر از تاریخ کشتار دسته جمعی را در لرستان رقم می زند. اوضاع آشفته ایران بعد از انقلاب مشروطیت و خودسری های خوانین محلی در ایران و روی کار آمدن رضاخان و اعمال نیروی قهر و ارعاب نظامی و کشتار روستائیان بی پناه زیر لوای "برقراری امنیت" و "تمرکز قدرت مرکزی" در ایام رضا خان در اکثر ایالات و ولایات ایران با چپاول و غارت و خون ریزی های سراسری روبرو گردید. در چنین ایامی، سرتیپ شاه بختی و پس از او امیراحمدی برای "برقراری امنیت" در لرستان بیدادی روا داشتند که یادها و خاطرات آن جنایات هنوز هم در ترانه ها در اذهان مردمان این سرزمین باقی مانده است. شاه بختی از دوستان نزدیک رضاخان بود که در آن روزگار با درجه سرتیپی برای سرکوب و اسکان لرها به لرستان گسیل شده بود. وی پیش از این نیز در سرکوب عشایر قشقائی در منطقه شیراز و فرماندهی قوای جنوب و شکست در نبرد های فیروزآباد و سمیرم که هیچکدام به نتیجه ای نرسیدند نقش ویرانگرانه ی ایفا کرد. او پس از شکست فرقه دموکرات های آذربایجان و دولت پیشه وری در سال 1325 به مقام فرمانده نظامی آن ناحیه منتصب گردید و با اینکه درسال 1331 به دستور دکتر محمد مصدق بازنشسته  شد، اما دیری نپائید که پس از کودتای 28 مرداد به استانداری آذربایجان و سپس سالها تا هنگام، مرگ صندلی سناتوری مجلس سنا را تا سال 1340 در دست داشت.

 

امیر احمدی را در سال های سرکوب در لرستان، قصاب لر می خواندند، چه او خود در سخنرانی اش در بروجرد در سال 1303 "برانداختن نام لر را از صفحه لرستان" همه جا بر زبان می آورد و تأکید می کرد، "که این مرتبه به طوری قوای الوار را در هم خواهد شکست که بعدها قدرت جزئی حرکت نماند" ( روزنامه ایران، 12جوزا 1303، سخنرانی بروجرد، به نقل از عملیات لرستان/ اسناد سرتیپ محمد شاه بختی" ص18).

 

در کشتارها و اعدام های بی حد و حصر آن قشون از مردم لرستان، بجز اسناد پراکنده غیردولتی، مجموعه ای از تلگراف ها ویادداشت هائی که بوسیله سرتیپ محمد شاه بختی و همکاران او بین سال های 1303 تا 1305 به فرماندهان و یا زیر دستان خود ارسال شده، اسناد کمتری در دست است. کتاب عملیات لرستان، اسناد سرتیپ محمد شاه بختی، به بخشی از این حوادث که با کوشش کاوه بیات جمع آوری و حاوی 354 تلگراف و تعداد معتنابهی سند دست نویس است که همگی به مسائل جنگ و گریز، حمله و دفاع نیروی لرها و قوای دولتی را در مقابل یکدیگر اشاره می کنند. در لابلای این تلگراف ها واسناد، که گهگاه به جزئیات حملات و حالات روحی آحاد قشون مهاجم پرداخته، نکات در خور تأملی نیز دیده می شود. استفاده از هواپیما برای بمباران سیاه چادرها و استفاده از توپخانه و مسلسل نمونه های بارزی از متون این تلگراف ها و سندها است. تعداد این تلگراف ها نزدیک به سیصدتا است که چند نمونه از آنها را در اینجا می آوریم. از تلگراف 113 چنین خوانده می شود: "19ثور، 1303، کوه مدبه، مقام ریاست ارودی اعزامی لرستان دامت شوکته، محترماً به عرض می رساند در ساعت 10 و 30 دقیقه صبح سیصد نفر از الوار سه قسمت شده و به روز برج 3 و 4 می آیند الساعه مشغول جنگ می باشیم. نایب سرهنگ ولی آقا" [نایب سرهنگ ولی آقا همان نایب سرهنگ ولی آقا خان امیراحمدی است]. از تلگراف 119، "18 ثور، 1303 ( از کوه سفید چگنی کش) مقام محترم ریاست اردوی اعزامی لرستان دامت شوکته. خرم آباد راپرتاً عرض می شود بنده با عده به سنگرها که الوار بیرق زده بودند وارد شده. عده الوار در قله کوه قریب به سه هزار نفر متجاوزند. آتش توپخانه موثر. دو پست را تخلیه کردند. فرمانده بهادران 2، سلطان غلامحسین قویمی".

 

از تلگراف 123، "عده دشمن تقریبا مغلوب، امروز قریب 20 نفر تلفات گرفته شد، اول به فضل خدا، ثانیاً به اقبال ریاست محترم قلب الوار را در هم خواهم شکست. سید حسن رضوی، گروهان4". تلگرافی بعد از همین روز مخابره می شود که متن آن این است، "حضور مبارک ریاست محترم اردوی اعزامی لرستان دامت شوکته، محترماً معروض می دارد، الساعه قریب به محاصره هستیم و عده کافی نیست." تلگراف127، "قریب 50 نفر به عده الوار تلفات وارد آورده؟ الوار از جناحین قلعه فراری گشتند." تلگراف شماره 302 "حضرت امارت جلیله .... گرچه در ظرف این چند روزه اخیر الوار چند مرتبه در شب به استحکامات خط دفاعیه نظامیان از اطراف شهر و غیره حمله نموده اند، ولی جواب آن ها را با استقامت و اراده آهنین نظامیان فداکار داده و جز دادن تلفات سنگین نتیجه ای نگرفته اند. امیدوارم با تفضل الهی و متکی بودن به شانس حضرت اجل، با تشریف فرمائی به خرم آباد به هر قیمت شده بتوانم شهر را در مقابل هجوم دشمن نگاهداری نموده و با یک جبهه باز و افتخارات سربازی به زیارت امیر محبوب موفق گردیده ..." از تلگراف شماره 313، "حضرت امارت جلیله ... در تعقیب نمره 1790 محترماً معروض می دارد لیله گذشته از طرف دشمن تعرضاتی به استحکامات نظامیان به عمل نیامده از قرار اطلاعات واصله طیاره ای که صبح به طرف خرم آباد آمده بود به چادرهای دیرک وند ها یک بمب انداخته بود و در پانصد قدمی جلوی خانه آن ها منفجر گردیده فوق العاده اسباب وحشت الواررا فراهم داشته است. مستدعی است قدغن فرمایید موقعی که آئرپلان طیران می نماید در بالای سر دشمن پرواز خود را یک اندازه ادامه داده و آنها را مرعوب نماید. زیرا طیران آئرپلان هر چه زیادتر باشد توحش الوار بیشتر خواهد بود، چنانچه چند عدد بمب نیز بتواند در میان چادرهای آن ها بیاندازد بی نهایت مورد استفاده است و فوق العاده دشمن را متوحش و پریشان خواهد نمود ..." .

 

در بخشی از سند "وقایع یوم 24 آذر ماه 1306" چنین می خوانیم: "طیاره امروز صبح نیز در فضای رومشکان و سرطرهان پرواز نموده مقداری بمب برای متمردین قسمت شرقی رومشکان پرتاب نمود" (عملیات لرستان ص 249). در گزارش دو روز بعد خوانده می شود، "یک فروند طیاره مطابق دستوری که بدواً داده شده بود به فضای سراب فرخ آباد آمده و فرود آمد. بدواً به طرف رومشکان و پران پری رفته موقع اشرار را بمباران نمود" ( همانجا، ص250). از گزارش "وقایع 22 دی ماه 1306" خوانده می شود، "در ساعت دو و نیم صبح یک فروند طیاره به موجب دستوری که لیله گذشته صادر شده بود با هشت بمب حرکت نمود موقع اشرار را در کبیرکوه کنار صیمره بمبارد نمود. راپرت داد که دو بمب خیلی خوب اصابت کرده و چهاربمب دیگر درمیان چادرهای اشرار محترق شده، دو بمب دور افتاده است" ( همانجا، ص274).

 

 مدت سرکوب و دستگیری تعدادی از سران عشایر لر و اعدام آنان سه سال بدرازا کشید. در این سه سال ، همانگونه که بخشی از اسناد بالا نشان می دهد، بمباران هوائی موجب وحشت سیاه چادر نشینان ها شده و کشتار تعداد زیادی زنان و کودکان بی گناه را در کنار خود به دنبال آورد. بازتاب این قتل و عام ها، علی الخصوص جنایات امیر احمدی که تأثیر ناگواری در اذهان عمومی برجای گذاشته بود، رضاخان را واداشت تا با تلگرافی مراتب استمالت خود را به صورت عفو عمومی از آن همه فاجعه که بر قاطبه لر روا شده بود ابراز دارد. در آن تلگراف چنین آمده است، "کلیه طوایف و ایلات لرستان جزو سکنه این مملکت و از فرزندان غیور و رشید ایران محسوب و با چشم پوشی از اعمال خبط و خطاهائی که مرتکب شده اند را عفو عمومی اعلام می دارد" (مجله پهلوی، 28 جوزا 1303 ص 5 به نقل از عملیات لرستان/ اسناد سرتیپ محمد شاه بختی ص 18).

 

 در بهار 1307 رضا شاه به لرستان سفر کرد. روزنامه شفق سرخ در تاریخ 27 تیر ماه همان سال چنین نوشت، "در طول اقامت رضاشاه در لرستان بسیاری از روسای لر مانند محمدعلی خان غضنفری، منصور خان بیرانوند و پسرش عزیز خان که در نتیجه سوء تفاهمات پیشین یاغی شده بودند، تأمین یافته و به خدمت نیروهای دولت در آمدند. روسای چگنی نیز به حضور شاه ..... عارض شدند که در زمان اردوکشی تعدیاتی نسبت به آن ها شده است و بی جهت اموالی از آن ها برده اند، فوراً امر فرمودند کمسیونی تشکیل، کلیه اموال حضرات چگنی را از مرتکبین مسترد داشته و روی صورت و سیاهه تا دینار آخر به صاحبانش برسانند و این اقدام بدون درنگ به عمل آمد و حقیقت در تاریخ لرستان بی نظیر است. به طوری که عدالت انوشیروانی در قلوب لرستانی ها اثر کرد که متوحش ترین سرکردگان و طوایف آن که به هیچ قول و قراری اطمینان حاصل نمی نمودند بلافاصله در خرم آباد حاضر شده و اسلحه خود را تسلیم کردند" ( به نقل از عملیات لرستان، ص207).

 

 

 

1. سند دوم، نوشته ویلیام داگلاس است. وی قاضی عالی رتبه و رئیس دیوان عالی آمریکا که دو بار در سال های 1949 و 1950 به چند کشور آسیائی مسافرت نمود و یادداشت ها و خاطرات این سفرها را در دو کتاب به نام های مالایا و سرزمین های عجیب با مردمانی مهربان در سال های 1951 در آمریکا به چاپ رسانید. بخشی از این یادداشت ها مربوط به زمانی است که وی در ایران اقامت داشت. مسیر حرکت وی سراسر کوه های زاگرس از ماکو تا شیراز و از بصره تا چالوس و بندرپهلوی [انزلی] و تبریز را در برگرفته که گاهی هم با انتخاب راه های فرعی قصبات و دهات دور دست را مورد بازرسی قرار داده است. دوبار مسافرت داگلاس هم از طریق تشریات آن زمان در ایران و هم از طریق رادیو مسکو با گمان ضد کمونیستی و جاسوسی برای ارتش آمریکا روبرو گردید که البته تاکنون، بعد از گذشت چندین دهه، واقعیت جاسوسی وی هنوز در بوته ابهام باقی مانده است. نویسنده کتاب گذشته، چراغ راه آینده، می نویسد، "ویلیام داگلاس قاضی عالی رتبه آمریکا که در شهریور ماه 1329 به ظاهر جهت "کوه نوردی و مطالعه گیاهان کوهستانی" و در حقیقت بررسی قدرت و موقعیت ایلات عشایر ایران از نظر انجام جنگ های پارتیزان در برابر حمله احتمالی شوروی به ایران آمده است ...".  داگلاس خود از همان زمان به این گونه افتراها واقف بود و می دانست که این اتهامات از جانب روس ها صورت می گیرد، از این جهت در مقدمه کتاب سرزمین های عجیب با مردمانی مهربان متذکر می شود که: "من متهم شده ام که یک کوهنورد پیر هستم. دست آورد این سفر دو کلکسیون از گل های وحشی بود یکی از سرزمین لبنان و دیگری از ایران که من آن ها را به موسسه اسمیتسونین (Smithsonian) در واشنگتن تقدیم داشتم". رادیو مسکو در سال های 1949 و 1950 او را به شیطان بزرگ ( (big devil و پسرش را که همراه او بود  شیطان کوچک (little devil) توصیف کرده و آنان را به جاسوسی برای ارتش آمریکا و توزیع اسلحه و مهمات جنگی در خاورمیانه برای جنگ های چریکی متهم کرد.

 

     بهر جهت، ویلیام داگلاس به عنوان کسی که در میان ایلات و دهات ایران کوشش می کرد تا نیروی انقلابی و پتانسیل توده دهقانی و همچنین علاقه و تنفر مردم از کمونیسم بخصوص دولت شوروی آن روزگار را دریابد معرفی شده است. وی در مقدمه همین کتاب می گوید : "انقلاب ها در آسیا در حال گسترشند، نیروهای کمونیست را درهمه جا خیلی فعال می دیدم". بدون دلیل نیست که فصل اول این کتاب را به وضعیت پیشروی کمونیسم در آسیا و چگونگی مقابله با آن احتصاص داده است. در مقدمه کتاب مالایا می گوید، "کمونیست آسیا را فرا گرفته است". وی راه حل مقابله با کمونیسم را اصلاحات ارضی می دانست. وی در همانجا از طغیان دهقانان بی چیز که هر لحظه ممکن بود طعمه خوبی برای کمونیسم باشند صحبت می کند. کیهان مورخ 22 شهریور1329 بخشی از گفتار داگلاس را که آن زمان در دانشگاه تهران ایراد کرده بود، می نویسد که گفته است: "اصلاحات ارضی فعلاً مهمترین مسئله و مشکل ایران است و وضع زندگی کارگران و کشاورزان املاک بزرگ مزروعی یکی از مهمترین عوامل نضج و نیروی جنبش انقلابی کمونیستی توده «حزب توده» به شمار می رود . .. باید به دهقانان زمین داد تا کمونیست فرصت نشو و نما نیابد ..." ( به نقل از گذشته، چراغ راه آینده است). داگلاس همین گفته ها را در ملاقاتی که با شاه داشت تکرار کرد. وی "در ملاقات با اعلیحضرت موضوع اصلاحات ارضی و طریق علاقمند کردن کشاورزان را به آبادی و عمران زمین مزروعی درمیان گذاشت" (باختر امروز30 شهریور1329). موضوع تبلیغ اصلاحات ارضی بمثابه آلترناتیو جنبش کمونیستی را آمریکا مستقیما در همان زمان با شاه در میان گذاشته بود. باختر امروز همانجا می گوید: "ممکن است اصولا یکی از شرائط کمک مؤثر آمریکا، اقدام دولت در اجرای رفرم های کشاورزی باشد." بهر روی، مشاهدات و تحلیل ویلیام داگلاس بر پایه ای است که می خواهد ضرورت اجرای اصلاحات ارضی در ایران و سایر مناطق خاور میانه را به عنوان راه مقابله با کمونیسم به اثبات برساند.

 

     ترجمه فصل دوازدهم کتاب سرزمین های عجیب با مردمانی مهربان به نام " قصاب لر" چند نکته درخور توجه دارد. گذشته از تبلیغات ضدکمونیستی و طرح اجرای اصلاحات ارضی به عنوان راه حل آن، اشاره به جنایات سپهبد امیر احمدی است که در آن روزگار به "قصاب لر" معروف بوده است. مشاهدات ویلیام داگلاس از لرستان و توضیحات وی از رفتار امیر احمدی که چند سالی پیش از ورود وی در لرستان مرتکب شده، ترجمان بخشی از جنایات هولناک ارتش رضا شاه بر روستائیان لرستان است. اجرای این جنایات را رضاشاه به خوبی میدانست، در اصل خود یکی از طراحان عمده چنین برنامه ای بود و نیازی نداشت که چشمانش را برروی آن ببندد.

 

 در این فصل از کتاب داگلاس، نمونه هائی از شقاوت و آدم کشی بی مانندی سخن می رود که نظیر آن را تنها می توان در جنایات "کانکیستادورها" (فاتحین اسپانیایی) در هنگام ورود به آمریکای جنوبی و مکزیک مطالعه کرد. به فرمان فرماندهان قوای ارتش در لرستان، کله اسیران را با شمشیر قطع می کنند و ورقه ای از آهن گداخته بر روی آن می گذاشته اند تا لحظه ای جلو فوران خون را بگیرد و مضروب مقتول بتواند لحظاتی قدم بزند. ناگفته پیداست که در لابلای این نوشته که محور اصلی آن بیشتر برای اثبات نظرات شخصی ویلیام داگلاس دور می زند، بعض نکات تاحدی قابل تردیدند. به طور نمونه، وقتی داگلاس در گفتگویش از زبان یک روستائی می نویسد، "ما از روسیه می ترسیم. ما می دانیم که شوروی دشمن خلق ماست" تا اندازه ای با آگاهی روستائیان لرستان در آن زمان در تعارض باشد. تبلیغات خصوصی و اهداف سفر ویلیام داگلاس نباید ما را از بیان پاره دیگری از واقعیات که در لابلای کتاب وی دیده می شود، به تردید وادارد. اگر تنها یک حقیقت در این گونه نوشته ها باشد، همانا بیداد ارتش رضاخانی و مزدوران قاتل اوست که هنوز خاطره های آن ها همانند ارتش "کانکیستادور" اسپانیا در مکزیک در اذهان نسل های بعد از خود از طریق شعر و موسیقی بر جا مانده است. قتل عام و تاراج ددمنشانه کلنل امیراحمدی را هم دیگران تائید کرده اند و این که او را با عنوان "قصاب لر" می شناسند از همین آدم کشی ها سرچشمه می گیرد که خود او هم بدان معترف بوده است. بهرجهت، ترجمه این فصل از کتاب داگلاس در ارتباط با نشان دادن این گونه جنایات است. در تائید پاره ای از گفته های داگلاس،‌ اشاره ای به خاطره ای از قمرالملوک وزیری خواهیم داشت. در این خاطره، قمرالملوک می گوید، یک شب با مرتضی خان نی داود (استاد تار) برای اجرای موسیقی به خانه سپهبد امیر احمدی دعوت داشتیم که در پایان گوشواره ای هدیه به قمر داده که پوست گوش روی آن بوده  و می گوید که امیر احمدی آن گوشواره را همراه مقداری دیگر از غارت لرستان با خود آورده بود. بهر جهت، در پایان نقل قول قمرالملوک مستقیماً ارائه خواهیم داد.  آنچه در زیر خوانده می شود، ترجمه فصلی از کتاب ویلیام داگلاس است. من این کتاب را در سالهای ١٩٧٤ در آمریکا خوانده بودم با این حال حدود ده سال پیش ترجمه فارسی آن را در این دیدم؛‌ بهر حال، ترجمه آن فصل را به این گونه در زیر می آورم.

 

 

 

2. قصاب لرستان - قسمتی از فقر شدید لرها به علت تاراج ارتش ایران از این قبایل است. این تراژدی به برنامه رضاشاه که به انقیاد آنان دست زد باز می گردد. رضاشاه افسر ارتشی بود که در نتیجه کودتای 1925 به تخت پادشاهی ایران زمین دست یافت. او چند کار بزرگ و خوب برای ایران انجام داد. یکی از آنان ساختن محل رامسر در کنار دریای خزربود که در بعضی از مناطق آن، جایگاه های زیبا و جالبی برای دهقانان دایر نمود. اعتبار کشف حجاب از چهره زنان مسلمان به او نسبت داده می شود. جاده ها، مدارس، انبارها، پارک ها، و دیگر برنامه ها آثاری است که از جانب او برای ملت بر جای مانده است. اما برنامه او بر علیه قبائل با قتل و غارت به پایان رسید. طرح او برای گسیختن گره های فئودالی بود، که آنان را از عادت کوچ نشینی خلاصی و بطور همیشگی در دهات اسکان داد و نهایتاً برای دستیابی به چنین کاری از تمام وسائل بهره می گرفت. تا چه اندازه رضاشاه شخصا در تراژدی که برای لرها اتفاق افتاد مسئول است پرسشی است قابل بحث. شاید او نمی دانست که ارتش او چکار می کند، شاید هم چشمهایش را می بست. اما یکی از شرم آورترین فصل های تاریخ به وسیله یکی از کلنل های او که در سراسر ایران به قصاب لر معروف شده بود به اجرا درآمد. در سال 1936 دولت تصمیم به احداث جاده شوسه ای از طریق لرستان نمود. لرها با این طرح به مخالفت برخاستند. بین قبائل و ارتش زد و خوردهائی درگرفت. گرفتاری هائی سراسر لرستان را فرا گرفت. یک ژنرال ارتش ایران در دره باریکی در چند مایلی جنوب خرم آباد که امروز با پلی سیمانی به همدیگر متصل می شود به وسیله چند لر مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. لرها ابتدا به جانب شهر حرکت کرده و آن را اشغال و بعد قلعه "فلک الافلاک" را که با ستون های محکم بر صخره ای عظیم با چندید دهلیز که حدود 200 فوت و یا بیشتر از وسط شهر ارتفاع دارد، تصرف کردند. آنها جسور و شادمان بودند. اکنون بر قلب لرستان تسلط یافته اند. طرح رضاشاه این بود که قبائل را درهم فرو ریزد، رهبریت آنان را متلاشی و افراد قبیله را دوباره در سرزمینی که به شدت آسیب دیده بود اسکان دهد. یک کلنل جوان را از تهران به خرم آباد گسیل داد و حلقه محاصره نواحی اطراف را تنگ تر کرد. تدارکات و نیروهای امدادی برای ساکنین قلعه قطع گردید. مراحل فشار اختناق شروع شد. بعد از حدود یک ماه قلعه به تسخیر درآمد، رهبران لر که تعدادشان هشتاد نفر بود همگی اعدام شدند. افسری به من گفت "ما آنان را سه روز روی چوبه دار نگه داشتیم، ما می خواستیم مطمئن شویم که این کارها بر روی لرها تأثیر می گذارد".

 

بقیه ماجرا در رابطه با پیرمردی که حدودا هشتاد ساله بود اتفاق افتاد. من او را در لرستان، در وزش بادها، در کلبه ای که دیوارها و سقف آن را شاخه های بلوط پوشانده بود و تنها از یک سمت باز می شد، ملاقات کردم. من به آن کلبه رفتم تا پرسش هایی بکنم، اگر هم بشود عکس هائی از داخل آن کلبه بگیرم. با ورود من زنی که آنجا نشسته بود و در حال بافتن گلیمی بود برخاست و به سرعت از جانب در پشتی ناپدید گردید. مرد همچنان نشسته بود، با چهره ای درهم به من نگاه کرد و پرسید "آیا واقعا ضرورتی دارد که از این بدبختی ما عکس بگیری!" . در خستگی اش، در چهره نگرانش، نگاه پدرانه ای بود. در سیمای او وجاهت بود و در صدایش غرور. از ورود بی هنگام خود شرمگین و دست پاچه شدم. دوربینم را بستم و خواهش کردم اگر می توانم اجازه ورود به کلبه آنان را داشته باشم. پیرمرد بلند شد و با وقار، با دستش مرا دعوت کرد تا در کنار او بر روی فرشش بنشینم. درباره کوه ها، که در افق مغرب سربرافراشته بودند، صحبت کردیم، کوه هائی که گرگ ها، پلنگ ها، بزها، و بزهای کوهی در آنجا زندگی می کردند. در کوهپایه های آنها هرکس می تواند کبک و کبوتران وحشی را بطور فراوان ببیند. پیرمرد از اولین شکارهایش تعریف می کرد. او افسران ارتش آمریکا را در روزهای "برنامه خلیج" به یاد می آورد که برای شکار به اینجا آمده بودند و می گفت که چگونه در گردش هایشان به آنان کمک می کرده است. او به آمریکائی ها علاقه داشت. از ماهی های بزرگ رود خانه کشگان که از شمال غربی این منطقه سرچشمه می گیرد و از طریق خرم آباد به خلیج فارس می ریزد صحبت می کرد. پیرمرد ازهمه چیز سخن می گفت. لحظه سکوت فرا رسید. بالاخره آن سکوت را درهم شکستم تا از بدبختی ای که از آن چیزی گفته بود سئوالی بپرسم. او از فقر لرها، از نبودن مدرسه و دکتر، از کسانی که در زمستان گذشته از گرسنگی مرده بودند، سخن گفت. پیرمرد به سختی جسم و روحش را در کنار یکدیگر نگاه داشته بود. بلوط های تلخ جانش را نجات داده بودند. پرسیدم از امیراحمدی چه خبر؟ به حالت تمسخر به من نگاه کرد وسرش را تکان داد. واقعیت ماجرا به آرامی روشن شد، با او پیمان بستم و عهد کردم که هرگز هویت او را آشکار نخواهم کرد. بالاخره زمزمه ای بر لبانش جاری شد که:

 

"ما در فاصله ی نه چندان دور از همین جا چادر زده بودیم. بیست تا چادر بود و ما هم بیش از صد نفر بودیم. چندین هزار بز و گوسفند و صدها گاو و ده ها اسب داشتیم. تعدادی از جوانان ما که همراه خان در قلعه بودند همه کشته شدند. خوانین ما اعدام شدند. ارتش پیروز شد. نبرد مقاومت به پایان رسید. جاده ای که رضاشاه می خواست بسازد اکنون در حال ساخته شدن است. چند روز بعد، غباری از گرد و خاک سراسر دشت را فرا گرفت. سوارکاران چهار نعل می تاختند. همین که نزدیک تر شدند قشون ارتش را دیدم. کلنلی فرمانده آنان بود. آنها درست به سمت ما می آمدند. کلنل فرمان ها را صادر می کرد. سربازان از اسب ها پیاده شدند وشروع به تیراندازی کردند. کودکان در گهواره ها و تعدای هم در چادرهایمان بودند. سربازان هفت تیرهایشان را روی سر چند بچه گذاشتند و مغز آنان را متلاشی کردند. فریاد و فغان از همه چادرها برخاسته بود، همسرم از ترس در گوشه ای کمرش را خم کرده بود. من جلو او ایستاد. دو سرباز به سمت ما حمله آوردند. من چاقوئی به دست گرفتم. آن ها تیراندازی کردند، من به زمین درغلطیدم و از هوش رفتم. وقتی برخاستم همسرم درکنارم فروغلطیده بود. خون گرمش روی سینه من جاری می شد. او در اثر گلوله ای که بر سینه اش نشسته بود جان داد. من هم از ناحیه گردن تیرخورده و به حالت مرگ افتاده بودم. من تکان نخوردم زیرا کلنل و قشون او همچنان آنجا مانده بودند. آنها را از لابلای چشم های نیمه بسته ام می دیدم. ممکن است شما گفتار مرا باور نکنید که چه دیده ام. اما به نمک این خانه قسم می خورم که این ها عین حقیقت است . سکوت طولانی بود تا این که پیرمرد بار دیگر گفتارش را ادامه داد. وزش باد، گرد و خاک اطراف کلبه را به حرکت درآورده بود. یک مارمولک برای چندین دقیقه اطراف ما را بررسی می کرد. لحظه ای دیگر روی برگردانید و فرار کرد. چنان دوید که دست های جلویش از زمین بلند شدند که گوئی همانند پرواز یک هواپیمای بسیار کوچک بود. من و پیرمرد مارمولک را تماشا می کردیم تا این که در میان انبوهی از ریشه های شیرین بیان ناپدید گردید. لحظاتی دیگر پیرمرد رویش را به جانب من برگردانید و داستانی را که هنوز همانند کابوسی در اندیشه اش بر جای مانده بود برایم بازگو کرد.

 

 روش و ابزار تدارک کشتن و شکنجه در آسیا خیلی قدیمی و گوناگون است. می گویند که موی سبیل پلنگ را با غذا مخلوط کردن "شکنجه" خوبی است که باعث جراحت روده ای می شود و مرگ شکنجه آور را طولانی می کند. سم خوبی از سوسک تهیه می کنند که وقتی با قهوه نوشیده می شود مرگ حتمی را به دنبال خواهد داشت. مغولان کله شخص قربانی را با طنابی که به گردنش می بستند و آنقدر می پیچاندند تا سرش از تن جدا گردد. و یا آنقدر محکوم را بر روی زمین می کشاندند که نیمی از او بر جای میماند. گفته می شود که با ریختن قلع مذاب بر روی سر کله عریان چشم ها از حدقه بیرون می آید. از گرسنگی کشتن یک محکوم با زنجیر کردن او در دخمه های نیمه آب یک انتقام دردآور بود. آقا محمدخان یکی از سلاطین ایران که در کودکی اخته شده بود انتقام هولناکی از جامعه گرفت. یک بار دستور داد که سی هزار جفت حدقه چشم آدمی را برایش بیاورند و او خود شخصاً آنها را شمرد تا مطمئن شود که فرمانش به درستی اجرا شده است. لرها هم خود نیز ابزار شکنجه گوناگونی برای تنبیه ساخته بودند. تاریخ به یاد دارد که گاهی آنها محکوم را زنده زنده در آب داغ می جوشانده اند. اما رفتار این کلنل، همانگونه که پیرمرد برایم بیان کرد، بسیار تکان دهنده و هولناک بود.

 

 "کلنل فرمان داد تا چند جوانان را اسیر کنند. در همین زمان آتشی از ذغال و هیزم برافروخت. من بفوریت دریافتم که می خواهد چکار بکند. او ورقه آهن بزرگی داشت (ورقه ای با حدود هشت اینچ درازا، شش اینچ پهنا و یک چهارم اینچ ضخامت). این ورقه را به حدی داغ کرد تا قرمز شد. او به افرادش دستور داد که یکی از لرها را بیاورند. دو سرباز هر کدام یک سمت اسیر را نگه می داشتند. سرباز سوم با شمشیری پشت سراسیر قرار می گرفت. کلنل فرمان می داد. سرباز شمشیردار، شمشیر می زد. آن گاه که گردن اسیر قطع می شد، کلنل فریاد می زد "بدو" – کله بر روی خاک می افتاد. کلنل ورقه داغ شده را بر روی گردن بریده اسیر می گذاشت. مرد بی سر گام هائی بر می داشت و بر زمین فرو می غلطید. کلنل فریاد می زد: "بلندتر از این بیاورید تا بتواند بهتر از این بدود". لرها یکی پس از دیگری بی سر می شدند. دوباره و دوباره ورقه آهن گداخته بر روی گردن بریده ای قرار می گرفت. یک بار که کلنل ورقه آهن را دیر گذاشت، خون به اندازه پنج فوت در هوا فوران کرد".

 

پیرمرد برای اینکه لبانش را مرطوب کند مکثی کرد. "کلنل شرط بندی می کرد که چگونه این افراد بی سر می توانند بدوند. او و سربازان فریاد و نعره می زدند، قربانیان را تشویق می کردند که به طور احسنت وظایفشان را انجام دهند." پیرمرد آرام بود، همین که این خاطره در ذهنش زنده شد، خشمش طغیان کرد. پرسیدم، "در این نزاع چه کسی شرط بندی را برد؟" او پیش از این که پاسخی بدهد چند دقیقه سکوت کرد: "کلنل بهترین شرط را برد. فکر می کنم از بی سر کردن لرهائی که با سر بریده پانزده قدم می دویدند هزاران ریال برنده شد".

 

به نظر می رسید پیرمرد از بیان این حادثه بی رمق شده بود. او از سماور کهنه اش چای می ریخت و ما جرعه های چای را درسکوت سرمی کشیدیم. بعد از پایان چای پرسیدم "بعد از آن کلنل چکار کرد؟"

 

او همه موجودی ما، گوسفندان، بزها، گاوها، و اسب ها را برد. روز بعد هم ده ها کامیون آمدند، همه فرش ها، سماورها، سینی ها، جواهرات، لباس ها، هرچه که دارائی داشتیم به واگون ها ریختند و به وسیله ارتش به تاراج بردند". چه بر سر خودت آمد؟ "من خودم را به آب چشمه ای که در دره باریکی جاری بود، کشاندم و زخم هایم را شستم. دو شب، توان حرکت کردن را نداشتم، خیلی ضعیف بودم. برای تدفین مرده ها باز گشتیم. همه مردان و زنان و بچه ها کشته شده بودند. یک روح زنده هم برجای نمانده بود. لاشخورها قبل از من آنجا سررسیده بودند. پرسیدم: عاقبل کلنل چه شد؟ "آه ، کلنل؟ او به مقام ژنرالی ارتقاء پیدا کرد و بعد هم وزیر جنگ شد". آیا او هنوز زنده است؟  "خیلی خوب هم زنده است. او در تهران زندگی می کند. از غارتی که از دهکده های ما به تاراج برد، چندید کامیون را پر کرد. ده ها هزار بز و گوسفند دزیده شد. چگونه کلنل آن ها را میان سربازان خود تقسیم کرد، من نمی دانم. سهم ها از این غارت ها چگونه بود، من نمی دانم، اما کلنل این روزها خیلی ثروتمند است. او با این غارت ها صدها خانه خریده است". به همان صورت که کلمات از دهانش بیرون می آمد، در گفتارش نیز سرزنش بود: "امیراحمدی، قصاب!"

 

هنگامی که برای رفتن برخاستم، هنوز خورشید درحال نشستن بود. پیرمرد به گرمی با دست هایش مرا در آغوش گرفت و با همان حال عمیقاً به چشمان من خیره شد و از من اطمینان دوباره می خواست که شناسائی او را فاش نسازم. بعد از دقایقی گفت: "من یک ایرانی هستم، به کشورم علاقه دارم. با کمال خوشروئی جانم را برای آن می دهم. اما از ارتش تنفر دارم. خداوند در وقت خودش تلافی آن را در می آورد". چشم هایش را پائین انداخت و بعد از مدتی به بالا نگاه کرد، شعله ای در چشمانش بود. "ما از روسیه می ترسیم. می دانیم که شوروی دشمن خلق ماست. اما ما هم در این میان حق خود را داریم" .

 

من امیراحمدی را در یک گاردن پارتی در تهران ملاقات کردم. او قدی خپل و اندامی راست داشت و سنش در حدود مردی به اوایل شست سالگی می ماند. او به زبان های فارسی، روسی و ترکی تکلم می کرد. در ارتش قزاق روسیه تعلیم دیده بود. او هنوز بعضی از حرکات تکبرآمیز وترسآور خود را حفظ کرده بود. این نکته را در یکی از گفتارهای بیهوده اش به وضوح بیان کرد. خانمی از او پرسید که : "رابطه شما امروزه با مردم لرستان چگونه است؟" وی در پاسخ جواب داد: "آه، من به یک کلمه خانه داری تبدیل شده ام، آن ها خیلی به من فکر می کنند". او، همان لحظه که می خندید و دندان های طلایش را نشان می داد گفت: "وقتی در لرستان بچه ای گریه می کند مادرش می گوید: ساکت! و گرنه امیراحمدی تو را خواهد برد".

 

 

 

4 -  سند دیگری که مستقلا به جنایات امیراحمدی اشاره می کند، متن بخشی از مصاحبه قمرالملوک وزیری خواننده دوران رضاشاه است. وی دریکی از شب نشینی های خود در خانه امیراحمدی، که برنامه موسیقی اجرا کرده است، از دست امیراحمدی هدیه ای دریافت می کند که نشانه های قتل وغارت زنان لرستان را در آن می بیند. قمر، این داستان برای ملوک ضرابی، که خود از خوانندگان معاصر وی بوده، تعریف می کند. منبع این گزارش را در زیر آورده ام. این نوشته از کتاب آوای مهر، یادواره قمرالملوک وزیری 1373 است.

 

ملوک ضرابی می گوید:  "در روزگار افول قمر دوستی ما بر اساس رقابت نبود، بر پایه رفاقت بود. قمر برایم تعریف می کرد: امیراحمدی آقا خان امیرلشگر غرب که از افسران رضاخان بود موقعی که لرستان را فتح کرد، من و مرتضی خان را به خانه اش دعوت کرد و تمام درباریان و بزرگان وقت را. پس از آن که خواندم و گل به سرم ریختند امیرلشگر مرا خواند، دستم را بوسید و پیش خود نشاند و روکرد به پیشخدمت ها و گفت بروید خرجینی را که از لرستان آورده ام بیاورید. خرجین را که آوردند دست کرد و یک جفت گوشواره از آن در آورد و اولی را گوش من کرد و دومی را نتوانست و آن را در دست من گذاشت. موقعی که آمدم نشستم دیدم تکه ای سیاه و نرم به انتهای گوشواره آویزان است و فهمیدم آن را از غارت آورده اند و قسمتی از نرمه گوش به آن آویزان است. فوراً آن یکی را هم درآوردم و همان شبانه آن را بردم پیش حاج ابوالحسن لاله جواهرفروش، چهارراه استانبول، و قیمت آن را بخشیدم . . . مدتی گذشت یک شب منزل تیمورتاش مرا دعوت کردند که تمام رجال ایران بودند هرکسی چشم روشنی آورده بود. پس از این که شام خوردند و من خواندم و خوشی ها گذشت، خواستار شدند که هدیه ها را باز کنند و نشان دهند، و گفتند بزرگترین هدیه ای که امشب آورده اند یک جفت گوشواره زمرد آنتیک است که قیمتش چهل هزار تومان است. من دیدم از نظر خیلی شبیه آن گوشواره است با وجودی که حالت انزجار به من دست داده بود کنجکاو شدم پس از پرس و جو فهمیدم که این هدیه از طرف یکی از بستگان تیمورتاش اهدا شده است. پرسیدم گفت این را از ابوالحسن لاله به مبلغ چهل هزارتومان خریده ام" (اطلاعات، سه شنبه دهم تیرماه1354، ص20 به نقل از کتاب آوای مهر، یادواره قمرالملوک وزیری 1373ص238).

 

 

 

5 - سال ها از ماجرای کشتار سیاه چادرنشینان لر به وسیله امیراحمدی می گذرد. این کشتارها که با بمباران و قتل عام و سربریدن و اعدام ها آغاز شده بود با چپاول و غارت اموال روستائیان به وسیله امیراحمدی به پایان رسید. دستیابی به یک واقعیت تاریخی، آنهم با اسناد و گواهی های گوناگون، کار دشواری است. در سه سند بالا حقایقی نهفته است، اما پاره ی از آن گفته ها، به نظر می آید، آمیخته با مبالغه باشند.  سند اول، که تلگراف های نظامی هستند، می توانند مانند بسیاری از گزارش های جنگی، صورت اغراق آمیز داشته باشند. اما واقعیت امر این است که بمباران هوایی و داشتن سلاح های پیشرفته و اعدام سران لر در محاصره قلعه فلک الافلاک همه از بخشی از جنبه های واقعیت آن سرکوب سخن می گویند.

 

آنچه در مورد عفو رضا شاه و استرداد اموال چپاول شده سران لر هم که می گوید مانند عدالت انوشیروانی در قلوب لرها اثر کرده، همه حرف های مفت و بی اعتبار تاریخ نویسان درباری است. چنین نوشته شده که رضا شاه: "فوراً امر فرمودند کمسیونی تشکیل، کلیه اموال حضرات چگنی را از مرتکبین مسترد داشته و روی صورت و سیاهه تا دینار آخر به صاحبانش برسانند و این اقدام بدون درنگ به عمل آمد و حقیقت در تاریخ لرستان بی نظیر است. به طوری که عدالت انوشیروانی در قلوب لرستانی ها اثر کرد که متوحش ترین سرکردگان و طوایف آن که به هیچ قول و قراری اطمینان حاصل نمی نمودند بلافاصله در خرم آباد حاضر شده و اسلحه خود را تسلیم کردند" ( به نقل از عملیات لرستان، ص207). البته باید به صفت "متوحش ترین سرکردگان و طوایف" توجه داشت که مورخ چگونه می خواهد حقانیت رفتار حکومتی را در نوشتن تاریخ توجیه کند.

 

با این که درباره نوشته ویلیام داگلاس و شیوه نگارش او که همه جا سعی می کند موضوعات را دراماتیزه جلوه دهد، حرف های زیادی می توان زد، اما در لابلای این نوشته، گفته های بی پایه از این دست کم نیست که می گوید: "لرها هم خود نیز ابزار شکنجه گوناگونی برای تنبیه ساخته بودند. تاریخ به یاد دارد که گاهی آنها محکوم را زنده زنده در آب داغ می جوشانده اند". این که لرها، مانند همه ابناء بشر شیوه شکنجه را در میان خود متداول داشته اند، شکی نیست، اما معلوم نیست آقای داگلاس بر پایه کدام مطالعات تاریخی می گوید: "تاریخ به یاد دارد که گاهی آنها محکوم را زنده زنده در آب داغ می جوشانده اند".  این که از زبان پیرمرد روستایی می گوید: "ما از روسیه می ترسیم. می دانیم که شوروی دشمن خلق ماست. اما ما هم در این میان حق خود را داریم"، همه این گفته های قابل تردیدند و تاًمل.

 

در مصاحبه خانم قمرالملوک وزیری با خانم ضرابی، شاید با کنجکاوی بتوان نکات درخور تاًملی را برجسته کرد، با این حال، همانگونه که در بالا هم گفتیم، نویسندگان یا گویندگان این اسناد از یکدیگر بی خبر بوده و در نوشته ها و گفته های آنها یک نگاه مشترک هست و آن موج سرکوب خونین مردم لر به وسیله قوای مرکزی بوده است. گذشت زمان به پنهان ساختن بیشترحقایق کمک کرده و دسترسی به اسناد شفاهی و مدارک نوشتاری را از ما گرفته است؛ اما همین گفته ها و نوشته ها خود می توانند حکایت از عمق فاجعه ای تاریخی داشته باشند

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

به نقل از سفیرافلاک، دوره رضاشاه دوره جدیدی در برخورد حکومت مرکزی با ایالات و عشایر و گروه های قومی بود و تاریخ شاهد کشتار مردم و سران ایلات لرستان به دست فرماندهان و قشون رضاخان است و فاجعه خونینی که توسط منابع مختلف روایت شده است.

 

جنایات افسران رضاخان بر ضد مردم لرستان، در تاریخ بشریت بی سابقه بوده به طوریکه ویلیام داگلاس نوشته: آنها سر جوانان لر را قطع می‌کردند و بعد سینی گداخته شده ای را بر روی گردن بریده آنها می‌گذاشتند تا جنازه بدود، سپس بر سر تعداد قدمهای آنها شرط بندی می‌کردند.

 

رضا خان و جنایات او در لرستان

 

خیلی پیشتر از از کودتای رضاخان، به یاری سیاسیون و ضیاییون و فرهیختگان و نویسندگان فارس و یا خود فارس پندار، قومگرایی فارس با برکشیدن انحصاری هویت قومی فارس به هیات هویت ملی ایرانی؛ تحت نام جعلی ناسیونالیسم ایرانی پا به عرصه وجود نهاده بود اما پس از کودتای رضاخان چنان قدرت یافت که علنا به صورت یک ایدئولوژی دولتی خودنمایی کرد و جولان داد.

 

حکومت نوپای رضا شاه با ایدئولوژی‌ نوظهور مبتنی بر یک ناسیونالیسم زبانی، نژادی آریایی، پارسی از آنجا که خواهان ایجاد یک دولت- ملت مدرن در ممالک محروسه ایران آن روزگار بود، از همان آغاز سه هدف و مقصد را دنبال کرد.

 

نخست از سرراه برداشتن رقبای سیاسی حکومت رضاخان، دوم ازسرراه برداشتنسایررقبای ایده لوژی حاکم یعنی قومگرایی فارسی که بالتبع قومگرایی های دیگر قومیت ها چون لر و ترک و کرد و عرب و..اند که در آن برحه از زمان رو به رشد و توسعه بودند و سوم تصاحب ثروتی که موتور این ماشین عظیم دولت مدرن و ارتش نوپا و ایده ولوژی نو ظهور ناسیونالیسم آریایی پارسی را در آن برهه از زمان بتواند به راه اندازد و تامین کند یعنی نفت!

 

حمله به لرستان رضاخان را به هر سه مقصود و مقصد و هدف اش رساند. سرکوب لرها، تصاحب چاه های نفت بختیاری و سپس سرکوب عرب ها و و البته تجربه بی همتا که ارتش ایران از جنگ با لرها کسب کرد و عملا عملیات “فتح لرستان “، در حقیقت ” فتح الفتوح ” سایر عملیات های تهاجمی رضاخان در سایر مناطق لرنشین،عرب نشین و بلوچ و ترکمن نشین و سایر نقاط ایران شد!

 

فتح لرستان

 

در سال ۱۳۰۲ ارتش قزاق رضاخانی و مردم لر در فاصله بین شهرهای بروجرد و خرم‌آباد وارد نبرد شدند. درگیری‌ها در مهر سال ۱۳۰۲  آغاز شد اما تا پایان آذر همان سال نیروهای دولتی با بمباران شهرها و اطراف آن و ورود لشکر شرق و هنگ آهن که دست به قتل عام همگی اعم از مردان، زنان، کودکان و سالمندان زدند توانستند خرم‌آباد را محاصره و آن را به کنترل و موفق به ورود به شهر خرم‌آباد شدند از لرها خواسته شد سلاح‌‌های خود را تحویل دهند.

 

سران لر که اسیر یا تسلیم شدند اعدام شدند و در نهایت در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۰۳ مقاومت مردم لر توسط ارتش ایران در هم شکسته شد.

 

رضا شاه برای سرکوب ملت لُر و اعمال سیاست یکجانشینی عشایر لر، سرهنگ امیراحمدی -که بعدها به «قصاب لرستان» مشهور شد را به همراه نیروهای نظامی و سرکوب به ایالت لرستان فرستاد.

 

امیراحمدی که با مقاومت مردم لرستان روبه‌رو شد شروع به قتل‌عام تمامی مردم لرستان از جمله زنان و کودکان لر کرد.

 

وی در لرستان بسیار وحشی‌گری کرد و جنایات او طوری وحشت و ترس در میان مردم لرستان ایجاد کرده بود که بعدا بزرگترها برای ترساندن بچه‌ها و نوجوانان از این جمله استفاده می‌کردند: ساکت! واِلا میگم امیراحمدی تو را بخورد!

 

جنایات قصاب لرستان

 

ارتش پس از سرکوب مردم لر، اعلام کرد که هرکسی سلاح خود را تحویل دهد کاری با وی نخواهیم داشت و این افراد در امان هستند اما پس از تسلیم شدن مبارزان لُر و دادن سلاح‌های خود به ارتش، امیراحمدی برخلاف قولی که داده بود همه را به جوخه اعدام سپرد و زنان را چون برده به فروش گذاشتند.

 

این جنایت «قصاب لرستان» منجر به قیام دوباره مبارزان لُر شد. رضاپالانی که گویا به خون مردم لرستان تشنه بود در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۰۳، به نیروی هوایی تحت امرش دستور داد برای اولین بار بمب‌افکن‌ها را روی مردم لُر تست کنند که این تست با موفقیت انجام شد.

 

 

 

بمب‌افکن‌های ارتش رضاشاه سیاه‌چادرهای ایلات و عشایر را هدف قرار داد. زنان و کودکان و مردان مبارز همه‌ و همه کشته شدند. کسانی که زنده مانده بودند توسط نیروهای شاه به طرز فجیعی زجرکش شدند.

 

 

 

امیرعلی حیدر امیری کارشناس وتئوریسین مسائل سیاسی درگفتگو با خبرنگار سفیرافلاک، با اشاره به جنایات خاندان پهلوی علیه مردم لرستان اظهار داشت: رضاخان زمانی که بر ایران تسلط پیدا کرد، حکومت ملوک الطوایفی ومحلی تشکیل شده در تمام شهرها و استان های کشور را سرکوب کرد؛ این نوع از سرکوب و جنایات که رضاخان مرتکب شد هیچ وقت تاریخ فراموش نمی کند.

 

 

 

وی افزود: رضاخان سیاست چکشی، زمین سوخته و کشتن را در پیش گرفت وافرادی را که به عنوان قصاب مردم معرفی کرده بود، قرآن را مُهرکرده و برای سران طوایف و قبایل می فرستادند؛ در همین لرستان مهرعلی خان حسنوند که بسیار انسان مومنی بود را با قرآن مُهرکرده فریب داده و بعد از آمدن مهرعلی و افرادی از طایفه بیرانوند آن ها را دسته جمعی اعدام و چندین روز جنازه ها را بر سر در شهرها جلوی چشم انذار مردم آویزان کردند.

 

کشتار مردم لرستان

 

کارشناس وتئوریسین مسائل سیاسی با اشاره به کتاب «سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی» اثر پژوهشی ویلیام داگلاس، نویسنده و قاضی عالی رتبه آمریکایی عنوان کرد: در این کتاب آمده است که جنایات افسران رضاخان بر ضد مردم لرستان در تاریخ بشریت بی سابقه بوده است، آن ها سرجوانان لُر را قطع می کردند آنگاه سینی گداخته شده را برروی گردن بریده آن ها می گذاشتند تا جنازه بدود سپس بر سر تعداد قدم های آنان شرط بندی می کردند

، این نمونه ای کوچک از جنایات افسران رضاخان در حق مردم لرستان است.

 

امیری با اشاره به بروز این اتفاقات در سال های ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۹ هجری شمسی خاطرنشان کرد: رضاشاه بسیاری از جنایات را برای از بین بردن مردم به  دستورانگلیس اجرا می کرد؛ به طوری که بخشی از نظامیان و سیاسیون را برای اجرای سیاست سوخته و چکشی با خود همراه کرد.

 

وی اقدامات رضاشاه برای برقراری نظم و امنیت در لرستان  را دروغی آشکار دانست و تصریح کرد: عملیات فتح لرستان را فتح الفتوح نامگذاری کرده بودند چراکه با حمله به لرستان و از بین بردن سد مردم، یکی از اهداف رضاشاه که مهیا شدن مسیر دسترسی به چاه های نفت خوزستان وبختیاری بود، محقق شد.

 

کارشناس سیاسی با اشاره به اینکه افرادی تحت تاثیر القائات شیاطین و شبکه های مجازی وماهواره ای و حس ملی گرایی و وطن پرستی تصور می کنند رضاشاه انسانی عدالت خواه بوده است بیان کرد: این افراد آگاه نبوده و نمی دانند رضاخان میرپنج قلدر سیاست خالی نمودن لرستان  از سکنه را در پیش گرفتند و بخش وسیعی از عشایر لرستان را در کمال ناجوانمردی و حقیرانه به ورامین، رودبار، منجیل، لوشان و بجنورد تبعید کردند، مابقی افراد را به نحوی وحشتناک و شرورانه جلوی چشم زن و بچه شان کشتند و جوانان را گله ای سر می بریدند و افرادی از شیوخ، بزرگان و ریش سفیدها و مورد اعتماد عامه مردم را به صورتی وحشیانه ای اعدام می کردند.

 

غارت زنان

 

وی تأکید کرد: در همین لرستان در بحث مبارزه با حجاب زنان لر با لباس مخصوص کت و گلونی اسب ساران غشون رضاشاه سربند و یا گلوی زنان را با تمسخر از سر این ها بیرون می کشیدند وهرکسی مقاومت می کردند با شلاق به آن ها حمله ور می شدند و آنقدر می زدند تا وسط خیابان می افتادند و هر مرد باغیرتی هم بلند می شد ناجوانمردانه او را می کشتند و یا تبعید می کردند و یا آنقدر در زندان های طویل مدت در سیاه چال های تاریک و مخوف نگه می داشتند تا کور می شدند.

 

امیری اذعان داشت: جنایات رضاشاه سازمان یافته و به نوعی نسل کشی بود و بسیاری از مشکلات این استان از همان کشتارها نشات گرفت به طوری که لرستان سال ها عقب افتاد و هیچگونه توسعه ای نیافت.

 

وی یادآور شد: راه آهنی که در زمان رضاشاه راه اندازی شد یک راه جنگی، ریلی، نه برای عمران بلکه برای انتقال نیرو به سیبری و قفقاز در درگیری بین متحدین و متفقین بوده است؛ راه آهنی که به موجب آن ایران به تصرف متفقین درآمده و بعدها روسیه از شمال و انگلیس از جنوب ایران را اشغال و در حق مردم تا توانستند ظلم کردند؛ در ادامه کشتار رضاشاه بود که با این خط آهن و باز شدن پای بیگانگان و غریبه ها به ایران،کشتاری دیگر در ایران رخ داد و 10 میلیون از مردم ایران در کنار خیابان ها و جاده ها  از گرسنگی فوت شدند.

 

امیری جنایت رضاشاه در حق مردم لرستان را هولوکاستی که تا به امروز تبیین، تشریح و تفسیر نشده است، دانست و گفت: هنرمندان و نویسندگان و سیاسیون هولوکاست رضاشاه در حق مردم غیور، مومن و شجاع، وطن پرست و مهمان نواز لرستان را به تصویر نکشیده اند؛ رضاشاه جنایات را در حق مردم لرستان تمام کرد اکثر استان های ایران به دست رضاشاه قلع و قمع شدند و زمین های حاصلخیز زیادی در شمال به تصرف خاندان شاه درآمد.

 

انتقال ثروت ایران به خارج

 

کارشناس سیاسی اظهار داشت: محمد رضا پهلوی جنایت پدر را تکمیل کرد و اجازه نداد تبعیدی ها به وطن و میهن خود بازگردند؛ زنان عشایر را وادار می کرد حجاب خود را از سر بیرون کشیده و جلوی چشم نامحرم راه بروند، در لرستان هیچ راهی ساخته نشد، خیلی از شهرها آب آشامیدنی، بهداشتی، برق، گاز، جاده ها و زیربناهای توسعه و گاز نبود و تلفن در انحصار افراد خاص،مرفه و پولدار که بارژیم ارتباط داشتند بود.

 

وی افزود: در آن دوران، آموزش در نهایت بی تقوایی و در سطح پایینی بود؛ در لرستان نرخ باسوادی در روستاها زیر ۱۰ درصد و در شهرها ۲۰ درصد بود و اما امروز در لرستان نرخ باسوادی بالای ۹۷ درصد است.

 

 

 

امیری با بیان اینکه رضاشاه با قدرت سخت، زورگویی، ارتش، کُشت وکشتار و محمد رضا پهلوی با قدرت نرم لرستان را نابود کردند عنوان کرد: محمدرضا با گرفتار شدن به بلای قمار بازی همان طوری که نزدیکانش گفتند، شبی ۵۰ میلیون دلار و هر ماه ۹ هزار میلیارد تومان در قمار می باخت؛ ثروت ایران را به خارج منتقل و میلیارد ها دلار از پول ایران را در خارج از کشور بلوکه کرد.

 

 

 

وی با اشاره به اینکه محمد رضا سالانه بین ۱۰ تا ۲۰ میلیارد دلار به اسرائیل کمک می کرد و ژاندارم و نگهبان اسرائیل در خاورمیانه بود، تصریح کرد: با این همه جنایات  امروز جای ظالم و مظلوم و جلاد و شهید عوض شده است چون رسانه های منحرف، معاند و مزدور ،کسانی که فقط و فقط به دنبال انحراف ذهن جوانان هستند به گونه ای وانمود می کنند که حکومت رضا شاه و پسرش مدینه فاضله بوده و مردم در رفاه مطلق و آزادی بوده اند اما جنایاتی که این پدر و پسر در حق مردم ایران انجام دادند در طول تاریخ بی سابقه بوده است

 

 

 

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir

 

فیلم سینمایی " یتیم خانه ایران " و کتاب " قحطی بزرگ " هردو برای اولین بار در صد ساله گذشته به واقعه عجیب قحطی ایران در جنگ جهانی اول پرداخته اند. ابتدا باید دید چرا ماجرایی تا این حد شگفت آور، طی قرن گذشته، توجه هیچ محقق و تاریخ نگار ایرانی یا... .

 

 فیلم سینمایی " یتیم خانه ایران " و کتاب " قحطی بزرگ " هردو برای اولین بار در صد ساله گذشته به واقعه عجیب قحطی ایران در جنگ جهانی اول پرداخته اند. ابتدا باید دید چرا ماجرایی تا این حد شگفت آور، طی قرن گذشته، توجه هیچ محقق و تاریخ نگار ایرانی یا خارجی را به خود جلب نکرده تا حدی که برخی آن را چیزی شبیه افسانه و ساخته ذهن و تخیل افراد دانسته، به سادگی از آن عبور کرده اند. واقعا قحطی بزرگ ایران افسانه است یا حقیقت؟ برای یافتن پاسخ صحیح، علاوه بر تحقیق علمی در منابع معتبر، توجه به توضیحات ذیل نیز راهگشاست؛

 

محمد قلی مجد پژوهشگر برجسته ایرانی مقیم آمریکا و استاد تاریخ دانشگاه پنسیلوانیا در سالهای اخیر با استفاده از اسناد آرشیو ملی آمریکا، آثار متعددی در باره تاریخ معاصر ایران تألیف و توجه پژوهشگران را به حقایق جدیدی که تاکنون پنهان بوده جلب کرده است. او دیدگاههای خود درباره یکی از آثار خویش تحت عنوان «قحطی بزرگ» و اطلاعات و آمار ارائه شده در این کتاب را طی مصاحبه ای با مؤسسه مطالعات و پژوهش های

سیاسی بیان کرده است. او می گوید من هنگام خواندن خاطرات پدرم که در زمان اشغال روسها در سال 1320 فرماندار رشت بوده فکر  کردم بروم اسناد وزارت خارجه آمریکا در مورد اشغال ایران را هم نگاه کنم و این در سال 1999 بود. به آرشیو ملی آمریکا رفتم  وپس از ارائه معرفی نامه از سوی دانشگاه، تقاضا کردم این اسناد را برای من بیاورند، تعداد جعبه ای

که در مورد ایران وجود داشت چیزی در حدود پنجاه جعبه بود و من اولین جعبه را که باز کردم دیدم چه گزارش های بکری در مورد ایران هست. پنجاه جعبه و هرکدام شامل گزارش های درجه یک و جالب که در مورد ایران آن زمان نوشته شده بود. این سرآغاز کار من بود در آرشیو ملی آمریکا. متوجه شدم که  مقدار زیادی اطلاعات و گزارش ها در مورد ایران موجود است که تا کنون هیچ کس از آن اطلاع نداشته است. در مطالعه اسناد، برگشتم به سال 1910 و همین طور پیش رفتم تا رسیدم به 1925، در این سال گزارشی دیدم از کاردار سفارت آمریکا در تهران در مورد اوضاع غلات و مواد غذایی در ایران. در آن گزارش آمده بود که در ایران در زمان جنگ جهانی اول قحطی پیش آمد و یک سوم جمعیت از بین رفت. این موضوع برای من خیلی مهم بود که در مملکت قحطی بشود و یک سوم جمعیت از بین برود و کسی چیزی راجع به آن نداند. این موضوع را موضوع تحقیق خود قرار دادم و رسیدم به اسناد جنگ جهانی اول که دیدم بله، چه اسناد بکر و جامعی در این مورد در آرشیو ملی آمریکا وجود دارد. جمع آوری و تنظیم و دسته بندی آن اسناد، شد کتاب «قحطی بزرگ». در جنگ جهانی اول، ایران بی طرفی خودش را اعلام کرد ولی متاسفانه مورد تجاوز و تهاجم نیروهای انگلیسی از جنوب و شرق و نیروهای روسی از شمال واقع شد. در عمل، ایران تبدیل شد به یک صحنه نبرد بین ارتشهای دول بیگانه و مقدار زیادی خرابی و تلفات در ایران به وجود آمد و کشور دچارهرج و مرج شد. قدرت دولت مرکزی تقریباً صفر شد. در زمان جنگ جهانی اول از سال 1917 به بعد، یعنی بعد از انقلاب کبیر روسیه، ارتش اشغالگر روسیه از ایران خارج شد و بعد از آن انگلیس که در جنوب و شرق کشور بود، آمد و تمام ایران را به اشغال نظامی خود در آورد. ارتش انگلیس اقدام به  خرید مقدار عظیمی از غلات در غرب و شرق و شمال ایران کرد، برای مصرف نیروهایشان در ایران و فرستادن آن به بین النهرین برای استفاده نیروهای نظامی که آنجا داشتند. نکته بسیار عجیب این است که در تمام این مدت که آثار کمبود و گران شدن غلات به تدریج شدت می یافت انگلیسی ها از خرید و ورود غلات به وسیله تجار ایرانی از عراق، هندوستان و حتی از ایالات متحده جلوگیری می کردند. بهانه آنها این بود که می گفتند کشتی ها و حمل و نقل دریایی باید به طور کامل در خدمت جنگ قرار داشته باشد.  به فاصله کمی در سال 1296 شمسی که مطابق 1917 میلادی است در ایران کمبود غلات تبدیل به یک قحطی بسیار عظیم  شد که در سالهای 1296،1297و1298 در حدود سه سال ادامه داشت.

در این قحطی چیزی در حدود 8 تا 10 میلیون ایرانی یعنی 40 تا 50 درصد جمعیت این مملکت قربانی شد. در مورد ارزیابی جمعیت ایران قبل و بعد از قحطی که مسئله اصلی این تحقیق است اسناد مختلفی وجود دارد، در سال 1900 وزارت خارجه آمریکا از وزیر مختار در ایران تقاضا کرد که در مورد جمعیت ایران گزارشی بدهد. وزیر مختار جواب داد که تا به حال در ایران سرشماری مطمئنی انجام نشده است ولی به عقیده ایرانیانِ تحصیلکرده و مطلع، و اروپایی هایی که سالهای سال در ایران مقیم بوده ‌اند، جمعیت ایران 12 میلیون نفر است. این اولین گزارش سفارت آمریکا در ایران در مورد جمعیت ایران است. 10 سال بعد یعنی در سال 1910 دوباره سفارت آمریکا گزارش داد جمعیت ایران 15 میلیون و جمعیت تهران بر اساس مصرف روزانه نان 400 هزار نفر اعلام شده است.

وقتی در سال 1910 جمعیت 15 میلیون بوده است به طور طبیعی با توجه به روند رشد جمعیت  می بایستی در سال 1920 یعنی ده سال بعد که دو سال بعد از جنگ است، جمعیت چیزی در حدود 18- 20 میلیون باشد، ولی عملا در سال 1920 جمعیت ایران را فقط 10 میلیون گزارش کرده اند. این 8 تا 10 میلیون چه شده اند؟ بعضی ها می گویند این 8 تا 10 میلیون مهاجرت کرده اند، ولی در جنگ جهانی اول امکان مهاجرت به جاهای دیگر نبوده چون وسایل حمل و نقل موتوری همه در اختیار جنگ بوده و حتی چهارپایان را هم برای حمل و نقل جنگ در اختیار گرفته بودند. علاوه بر این جایی برای مهاجرت وجود نداشته، زیرا همه سرزمین های همسایه ایران تحت نفوذ روس یا انگلیس و درگیر جنگ و کمبود مواد غذایی بوده است. هیچ سند معتبر و گزارش رسمی هم تاکنون در مورد چنین مهاجرت گسترده ای ارائه نشده است. بنابراین می توان گفت موضوع مهاجرت چند میلیون نفر، یک تخیل است. و در مجموع، این نتیجه حاصل می شود که حدود 8 تا 10 میلیون ایرانی در قحطی جنگ جهانی اول از بین رفته اند. یعنی چیزی در حدود 40 تا 50 درصد جمعیت. مثلا ً گزارش هایمتعددی هست که اجساد در خیابانها روی هم افتاده بوده و گاری ها اجساد را جمع می کرده اند. جمعیت تهران در سال 1917 براساس گزارش انتخابات مجلس شورای ملی، و نسبتی که بین تعداد  رأی دهنده  با کل جمعیت وجود دارد،  500 هزار نفر به بالا تخمین زده شده که این عدد در گزارش های وزارت خارجه هم منعکس شده است. در سال 1920 جمعیت تهران فقط 200 هزار نفر گزارش شده است، یعنی 60 درصد کم شده،  که این علامت یک قحطی بزرگ و نمایانگر فاجعه بزرگ انسانی است که در ایران اتفاق افتاده است و این اعداد در گزارشهای سفارتهای آمریکا و انگلیس هم وجود دارد.

پروفسور مجد می گوید در این کتاب، من فقط اسناد را ارائه کرده و چیزی از خودم نیاورده ام. در مورد اسناد آرشیو ملی آمریکا می گوید این اسناد در سال 1958 یعنی چهل سال بعد از اتمام جنگ جهانی اول، باز شدند و در دسترس پژوهشگران قرار گرفتند. ولی تا سال 2001 یعنی در حدود 45 سال بعد از آن،  که من متوجه این اسناد شدم و شروع به بازرسی آنها کردم هیچ کس کوچکترین توجهی به این اسناد نکرده بود. بخصوص اسنادی  که مربوط به قحطی ایران در سال 1917 تا 1919 بودند. در کتاب قحطی بزرگ اگرچه از دسترسی به منابع آرشیو ملی و وزارت خارجه انگلستان محروم بودم و در آن مقطع، هنوز قانون آزاد شدن اطلاعات تاریخی در انگلستان وجود نداشت ولی از خاطرات برخی افسران انگلیسی که در زمان جنگ جهانی اول در ایران خدمت کرده و خاطرات خود را منتشر کرده اند استفاده کرده ام. مثلا ً یک شخصی به نام سرگرد دانهو که افسر اطلاعاتی ارتش بریتانیا بوده است در غرب ایران و یا سرلشکر داسترویل که رئیس قوای اشغالی انگلیس بوده است در کتاب خاطرات خود از این قحطی  اطلاعاتی ارائه کرده اند. گزارش هایی هم از روزنامه های انگلیسی و ایرانی که در آن زمان منتشر می شده، آورده ام. در مورد نتایجی که انگلستان از این قحطی گرفت، باید گفت علاوه بر تأمین مواد غذایی نظامیان خود در منطقه در طول جنگ، اهداف سیاسی پنهانی هم مد نظر بوده است. قطعا برای آنها کنترل یک مملکت 10 میلیونی ساده تر از کنترل یک مملکت 20 میلیونی بوده است. بعد از جنگ جهانی اول واقعا جامعه ایران متلاشی شد. چندین میلیون نفر از بین رفتند. به عنوان نمونه  همین موضوع قالیبافی را ببینید، صنعت قالیبافی که صنعت بزرگ کشور بود، بعد از جنگ جهانی اول تقریبا دیگر وجود نداشت. گزارش کنسول آمریکا در آخر جنگ جهانی اول می گوید قالیبافی دیگر غیر ممکن شده چون بیشتر قالیبافهای ماهر از بین رفته اند.

خب، این خودش نشان می دهد در جامعه چه اتفاقی افتاده است، یعنی  جامعه منحل شده است. طبعاً کنترل این جامعه خیلی ساده تر از کنترل جامعه ای است که انقلاب مشروطیت را تجربه کرده و دم از استقلال می زند. در سال 1921 که کودتا شد، ده هزار قزاق تحت کنترل

رضا خان با اشاره انگلستان آمدند تهران را گرفتند، تمام ادارات دولتی را گرفتند و احمد شاه را وادار کردند که سید ضیاء را نخست وزیر کند و رضا خان بشود وزیر جنگ و تمام کنترل مملکت را به دست گرفتند و از آن پس  رضاخان روز به روز قوی تر شد تا در سال 1925 شد شاه و سلسله قاجار منقرض شد. و در ایران هیچ مقاومت مؤثری در مقابل این حرکت ضد مشروطه دیده نشد. علت اصلی موفقیت کودتا این بود که قبلا با قحطی مصنوعی، جامعه را متلاشی  کرده بودند. در برخی از کتاب ها اشاره شده که بسیاری از این تلفات به علت بیماری های واگیر بوده نه قحطی، ولی باید توجه داشت که بیماریهایی مانند تیفوئید، حصبه و امراض دیگر که در آن زمان در ایران شیوع پیدا کرد،  همه نتیجه قحطی بودند، اینها امراضی هستند که با وقوع قحطی زیاد شده و اپیدمی می شوند. آنچه حیرت انگیز است این که خبری به این اهمیت یعنی نابودی نصف جمعیت این کشور و فروپاشی ساختار اجتماعی ایران در زمانی که کاملا تحت کنترل و اشغال نظامی انگلستان بوده، به مدت صد سال سانسور شده، پنهان مانده و حتی روشنفکران و محققان تاریخ هم به ریشه یابی و تبیین آن نپرداخته اند. جای شگفتی است که حتی در کتابهای درسی دبیرستان و دانشگاه هم که به وسیله اساتید تاریخ نوشته شده، توضیحی در مورد آن نیست.

انتشار کتاب آقای مجد در سال 2004 و ترجمه آن در سال  2008 و تولید فیلم سینمائی یتیم خانه ایران، اولین آثار تحقیقی پژوهشی در مورد قحطی بزرگ ایران در جنگ جهانی اول است و اگرچه هنوز جای تحقیقات گسترده تر و آثار هنری بیشتر وجود دارد اما این کتاب به وضوح نشان می دهد که ملت ما در این صد سال اخیر، از  مدعیان حقوق بشر چه مصیبت هایی دیده است، مصیبت هایی به مراتب بزرگتر از آنچه در حمله مغول های وحشی دید. مردم ما از زبان پدر بزرگها و مادر بزرگهای خود که در کودکی از قحطی جنگ اول جان سالم به در برده بودند خاطراتی تلخ را شنیده بودند ولی هیچ کس از گستردگی قحطی اطلاع درستی نداشت و همه گمان می کردند این قحطی در اثر خشکسالی بوده و حالا برای اولین بار تصاویر روشن و تکان دهنده قحطی و علل آن  در یک کتاب پژوهشی در خارج کشور و در یک فیلم سینمایی مستندگونه و پژوهشی در داخل کشور، در معرض دید مردم قرار گرفته و حقایقی که تاکنون در اسناد تاریخی پنهان بود و برخی بر پنهان بودن آن اصرار داشتند، آشکار شده است. در جنگ جهانی دوم هم که بیست سال بعد از جنگ اول اتفاق افتاد و سالخوردگان ما آن را به یاد دارند دوباره همین ماجرای قحطی مصنوعی با همین شیوه خرید غلات کشور به وسیله انگلستان، در ایران  تکرار شد. این بار هم ایران در جنگ  بی طرف بود. شدت این قحطی به اندازه قحطی جنگ اول نبود اما بازهم حدود پنج میلیون نفر از مردم کشور ما قربانی منافع انگلستان شدند. درست  به تعداد افرادی که ادعا می شود در هولوکاست قربانی شدند و هفتاد سال است با تبلیغ آن، از جهان غرامت می گیرند. ولی در مورد این پنج میلیون نفر و حتی آن ده میلیون نفر، هیچ احساساتی جریحه دار نشده، هیچ حرفی به میان نیامده و هیچ شمعی روشن نشده است. جای تأمل است که در هر دو قحطی بزرگ پس از آنکه نیروهای اشغالگر انگلیس، ایران را ترک کرده اند، به تدریج  قحطی برطرف شده و زندگی مردم و غلات و مواد غذایی، به وضعیت عادی باز گشته است. جای تعجب است که در همه مجامع جهانی و حقوق بشری و حتی در بین طرفداران حقوق بشر در داخل کشور، در مورد این دو فاجعه بزرگ انسانی و این دو نسل کشی عمدی که در ایران واقع شده، سکوت حاکم است! کتاب " قحطی بزرگ " تألیف آقای محمد قلی مجد و  فیلم " یتیم خانه ایران " ساخته آقای ابوالقاسم طالبی این افتخار را دارند که سکوت صد ساله را در مورد این فاجعه بزرگ شکسته اند تا راه بر دیگر محققان، روشنفکران، تاریخ نگاران و هنرمندان دلسوز کشورمان هموار گردد و ان شاء الله در کتاب های درسی این غفلت صد ساله جبران شود. امید است در  تقویم ملی کشورمان روزی را برای بزرگداشت ده میلیون قربانی قحطی مصنوعی نامگذاری و بنای یادبودی برایشان برپاکنند و وزارت امور خارجه هم در مجامع و محاکم جهانی شکایت ملت ایران را با جدیت مطرح  کند.

فیلم یتیم خانه ایران به کارگردانی ابوالقاسم طالبی در سال 1393 ساخته شده است. این فیلم و در ژانر خانوادگی اجتماعی می‌باشد. در این فیلم علیرام نورایی، جعفر دهقان، قطب الدین صادقی، فرخ نعمتی، برایان طرفه، آهو خردمند، بهار محمدپور و علی شادمان به هنرمندی پرداخته‌اند.

 

خلاصه داستان فیلم یتیم خانه ایران

 

یتیم خانه ایران، داستان سال های 1295 تا1300 را روایت می کند.سال های حکومت احمد شاه قاجار، در کوران جنگ جهانی اول و اشغال ایران به دست روس و انگلیس که به دلیل قحطی و خشکسالی تعداد زیادی از مردم ایران جان باختند

دیدن فیلم یتیم خانه ایران به دوستان پیشنهاد میکنم ،قابل توجه دوستان غرب زده که تمام علاج مشکلات را در رابطه با کدخدا و روباه پیر می بینند

 

 

alibagherikahkesh.blog.ir