این مطلب به زندگی مجاهد شهید، عالم بزرگوار، سید عبدالحسین دستغیب اختصاص دارد که به مناسبت سالروز شهادتش منتشر می شود:
آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (۱۲۹۲-۱۳۶۰ ه.ش یا ۱۳۳۲-۱۴۰۲ ه.ق)، معروف به شهید دستغیب، مجتهد شیعه اهل شیراز و از علمای اخلاق و از رهبران و مبارزان انقلاب اسلامی ایران بود. بیشترین شهرت ایشان به سبب درس اخلاق و کتاب های اخلاقی اوست و کتاب گناهان کبیره، قلب سلیم، داستانهای شگفت از جمله آثار اوست.
وی پس از انقلاب اسلامی به امامت جمعه شیراز منصوب شد و پس از عمری خدمت به مردم و انقلاب اسلامی و تدریس، تالیف و تربیت انسان ها به دست گروهک منافقین، ترور شد و به عنوان سومین شهید محراب در انقلاب اسلامی نام گرفت.
زندگینامه شهید دستغیب
شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب در روز عاشورا سال ۱۳۳۲ ق. در شیراز به دنیا آمد و چون آن ایام، روزهای شهادت امام حسین (علیهالسلام) بود نامش را «عبدالحسین» نهادند.
خاندانش از سادات حسنی و حسینی به شمار می رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. نسب عبدالحسین با سی و دو واسطه به زید شهید فرزند امام سجاد (علیهالسلام) می رسد.
از این خاندان در طول تاریخ، عالمان بزرگ برخاسته اند از جمله امیر فضلالله بن محب حسینی (متوفای ۱۰۴۳)، سید حکیم دستغیب (متوفای ۱۰۷۷)، میرزا ابوالحسن دستغیب (متوفای بعد از ۱۳۰۰ ق.) میرزا هدایت الله (متوفی ۱۳۲۰ ق.) میرزا ابومحمد دستغیب و آقا سیدمحمدتقی دستغیب پدر سیدعبدالحسین.
تحصیلات
آیت الله سید عبدالحسین درس را از مکتبخانه شروع کرد و با فراگیری قرآن و نصاب و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت و پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامی کرد و درس های ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند. در سال ۱۳۴۲ ق. در حالی که یازده ساله بود پدر را از دست داد و در نوجوانی از نعمت پدر محروم شد.
پس از فوت پدر، تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد. صدرالمتألهین شیرازی و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.
ایشان در حوزه شیراز مدت ها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی، و آیت الله ملا علیاکبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند؛ پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف حجاب رضاخانی بود و دستغیب جوان در همان سنین (حدود ۲۵ سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به حرکت به سوی نجف شد.[۱]
در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام اجتهاد نایل آمد.
استادان شید دستغیب
آیات عظام:
سید ابوالحسن اصفهانی
آقا ضیاءالدین عراقی
آقا سید باقر اصطهباناتی
شیخ محمد کاظم شیرازی
از استادان علمی او در حوزه علمیه نجف بودند.
سیر و سلوک
شهید عبدالحسین دستغیب به درس و بحث بسنده نکرده و دنبال استاد اخلاقی بود که در مکتب عرفانی او به سیر و سلوک بپردازد، تا اینکه در همان ایام تحصیل در نجف به محضر استاد اخلاق حوزه نجف، عارف نامور میرزا محمدعلی قاضی تبریزی(رضوان الله علیه) راه یافت و در مکتب عرفانی او رشد کرد.
پس از گذشت چند سال مرحوم قاضی به سرای باقی شتافت و او به محضر آیت الله محمدجواد انصاری همدانی راه یافت و مدت ها تحت نظر وی راه های معرفت نفس را طی کرد. ارتباط او با آیت الله انصاری همدانی در ایامی بود که وی در شیراز به سر میبرد و برای استفاده از استاد به همدان می رفت.
بازگشت از نجف به وطن
در سال ۱۳۲۱ ش. آیت الله دستغیب بر خلاف میل خود و به توصیه استادانش به ایران بازگشت. بنابراین سید با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت کرد.
علت بازگشت
آیت الله دستغیب، خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزی به درس آقا شیخ محمد کاظم شیرازی حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما به شیراز برگردید. او در حالی که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، آینده درخشانی در فقاهت خواهد داشت، اما قصد بازگشت کرد.
داستان حاج مؤمن
داستانی که حاج مؤمن شیرازی حکایت کرده نشان از توجه اولیاء الهی به سیدعبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: در جوانی خادم مسجد سردزک بودم. مدتها بود که آرزوی دیدار حضرت حجت (عجّلاللهفرجهالشریف) را داشتم، شوق دیدار چنان در جانم شعله میکشید که خورد و خوراک را از من گرفته، از خوردن و آشامیدن غافل میشدم، با این حال عهد کردن تا آقا را نبینم چیزی نخورم.
دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم، تشنگی بر من سخت گرفت بناچار جرعهای آب نوشیدم و بیهوش شدم، ناگاه صدایی را شنیدم که مرا صدا میزند. حاج مؤمن برخیز مگر نمیدانی کاری که انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین اسلام حرام است. دیگر از این کارهای نامشروع بپرهیز.
از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم که چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم، به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا میفرستد، بخور. آقا سیدهاشم (امام جماعت مسجد سردزک) نیز به مشهد میروند شما هم با ایشان بروید. چون به قم رسیدید شخصی را ملاقات خواهید کرد، به دستورش رفتار کنید آنگاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت کردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.
به حال خود که آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچکس نبود شنیدم کسی کوبه در را میکوبد. رفتم در را باز کردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر کشیده و شناخته نمیشد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.
چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید که تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم در خود قدرت عجیبی احساس کردم و مشغول کارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سیدهاشم به طرف مشهد حرکت کردیم. دو روز در قم ماندیم. در یکی از روزها در حرم حضرت معصومه زیارت میخواندم که مردی قباپوش با عبایی قهوهای بر دوش و کلاه پشمی معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات میکنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. با وقار بود و متین و آثار زهد و تقوا در چهرهاش نمایان. گفت به تهران میروید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم کرد.
(او با ما همسفر شد و) چون نزدیک مشهد رسیدیم و گنبد حضرت رضا (علیهالسلام) درخشش کرد ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامهها برای الان بوده است، حاج مؤمن، مرگ من نزدیک شده، غسل و کفن و دفن من به عهده شماست. کفنم را همراه آوردهام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاک سپاری، گفتم حالا تکلیف من چیست؟ گفت:
سیدی از اهل شیراز که تحصیلاتش در نجف تمام شده به شیراز بر میگردد با او مجالست داشته و همراهش باش که برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است که مسجد جامع شیراز را که زیر خاک پوشیده است با کمک مردم احیا میکند. شما قبل از آن سید میمیرید و آن سید عهدهدار دفن شما خواهد شد. بدان که آن سید را شهید میکنند.
آن مرد در همان محل رو به قبله خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، با شکوه فراوانی به خاک سپردیم
فعالیت های شهید دستغیب در شیراز
با آمدن شهید دستغیب به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه رمضان نزدیک می شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) نخاله برداری و آماده انجام مراسم ماه رمضان شود. این کار با زحمت فراوان انجام شد و مسجد تا حدودی آماده پذیرایی زائران شد.
پس از ماه رمضان و زمینهسازی ها آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت در آورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا کنند. بر این اساس کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر سید شیرازی و مردم مؤمن آن دیار کار تکمیل بنا پایان یافت. از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگی وسیعی را شروع کرد.
او که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود انسانهای زیادی را جذب مسجد کرد. شیوههای تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسلهای جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سورههای قرآن را در آن روزگاران تفسیر کرد و زمینه تربیت عدهای را فراهم نمود. این برنامههای زندگیساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ به خوبی پیش میرفت و او در این کار پر توفیقترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آنها و تأسیس مراکز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری مستمندان همه را عهدهدار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.
خصوصیات آیت الله دستغیب
گرچه آیت الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی کرد و زمان بسیاری به این کار اختصاص می داد، حال و هوای دعا و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیری بیشتری وجود دارد باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر بهره جست.
همسر ایشان نقل می کند که در برخی از شب ها ناله های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می ربود و نمی توانستم بخوابم. به غذایی ساده بسنده می کرد و زیاد می شد که به نان و پنیری راضی بود. بعضی روزها با نان پیاز سر می کرد و هرگز معترض نبود.
بعضی از شب ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شب های ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به خداوند قیام می کردند.
برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی اش همه از خودسازی های پیوسته در طول عمرش حکایت می کرد. با اینکه هشت فرزند داشت به امور همه با صبر و حوصله می پرداخت و خیلی مراقب بود بچه ها مادرشان را اذیت نکنند اساسا او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچگاه برای بیدار کردن بچه ها برای نماز صبح یا کار دیگر سرزده بر آنها وارد نمی شد بلکه در می زد و آنها را صدا می کرد. یکی از دختران ایشان می گوید: برای نماز صبح در می زد و مرا چون خیلی زود بیدار می شدم و سحر خیز بودم با این عنوان زیبا صدا می زد: خانم بهشتی، خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!
صبح ها به پیاده روی می رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می کرد. در راه بازگشت نان می خرید و به خانه می آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می کرد. ما را صدا می زد تا با هم صبحانه بخوریم.
در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می گفت و پس از هر لقمه باز بلند می گفت الحمدلله. این طور بچه ها نیز یاد می گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می کرد نه بی تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می کرد. یکی از فرزندان ایشان نقل می کند: هنگامی که خواهرم می خواست ازدواج کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود. ببین دختر جان، آقای ... را من از بچگی می شناسم. فرد لایقی است. این آقا از کوچکی نمازش ترک نشده. من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می شوید. نظر خودت چیست؟
هرچه شما بگویید آقا جان!
و آقا گفته بود: شما می خواهید زندگی کنید، من چی بگم؟!
در شیوه زندگی معتقد بود که: ما باید از همه مردم سطح زندگی مان پایینتر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند. روزی یکی از دخترانشان به ایشان می گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می گوید: «وصله لباست کو؟» یعنی چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل اینکه نو نیست نیازمند تعویض باشد.
کرامتها
آیت الله سید عبدالحسین دستغیب همان طور که در علوم رسمی و اندیشه های متداول علوم اسلامی تلاشی پیگیر کرده و در قرآن و عترت اشتغال داشت، در تهذیب نفس - به معنای واقعی آن - و سیر و سلوک کمر همت بسته بود.
وجود ایشان از اندیشه مریدپروری به دور بود اما به دلیل بروز شرایط از لطافت های روحی خود مدد می گرفت و در راه دستگیری دیگران دریغ نمی کرد . و کرامت چیزی جز این نیست که انسان از عنایت های ماورای طبیعی در راه خدای متعال و به اجازه او بهرهگیری کند. در اینجا به چند نمونه از کرامت های سید اشاره می کنیم .
زندگی مبارزاتی شهید دستغیب
آیت الله دستغیب در مبارزات امام خمینی (رحمةاللهعلیه) از سال ۴۱ همراه و همگام با ایشان و به عنوان یک سرباز، پشتیبان امام بود. او یکی از ارکان مهم انقلاب بود و منطقه فارس به وجود او در انقلاب پیشگام شد. از همان سال های ابتدای حرکت های انقلابی، سید برنامه های اسلامی را بر ضد طاغوت با درایت رهبری کرد. از شیراز پیوسته نامه ها و اطلاعیه های امام و نیز سخنرانی های آتشین ایشان تکثیر می شد و به دور افتادهترین نقاط ایران فرستاده می شد، یک نوار نیز به خدمت امام ارسال می شد و ایشان از روی تعجب می فرمودند: این هفته سید چه گفته! چه کرده! [۴]
دستگیری و زندانی شدن
آیت الله دستغیب در پی حمله به فیضیه به بسیاری از علما نامه نوشتند و آنان را نسبت به اعمال رژیم هشدار دادند و به همکاری و همدلی برای مقابله با طاغوت پهلوی دعوت کردند.
در حوادث ۱۵ خرداد سخنرانی شدیدی در مسجد گنج کرد و پس از آن شب به منزل آقا حمله شد، یاران ایشان توانستند او را از معرکه بیرون برند ولی در آن شب کماندوهای رژیم، بسیاری را تا سر حد مرگ شکنجه کردند، عده زیادی را دستگیر کردند و چند نفر از رجال روحانی و بزرگ شهر را به تهران بردند و پس از سه روز آقا سید عبدالحسین را نیز به زندان عشرت آباد تهران روانه کردند. ایشان پس از مدتی به عنایت خداوند و به طور معجزهآسا از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت.[۵]
در سال ۱۳۴۳ نیز او را شبانه گرفته و به زندان قزل قلعه بردند و در آنجا مدتی با شهید قاضی
طباطبایی (اولین شهید محراب) در یک زندان بودند.
دستگیری و زندانی شدن
آیت الله دستغیب در پی حمله به فیضیه به بسیاری از علما نامه نوشتند و آنان را نسبت به اعمال رژیم هشدار دادند و به همکاری و همدلی برای مقابله با طاغوت پهلوی دعوت کردند.
در حوادث ۱۵ خرداد سخنرانی شدیدی در مسجد گنج کرد و پس از آن شب به منزل آقا حمله شد، یاران ایشان توانستند او را از معرکه بیرون برند ولی در آن شب کماندوهای رژیم، بسیاری را تا سر حد مرگ شکنجه کردند، عده زیادی را دستگیر کردند و چند نفر از رجال روحانی و بزرگ شهر را به تهران بردند و پس از سه روز آقا سید عبدالحسین را نیز به زندان عشرت آباد تهران روانه کردند. ایشان پس از مدتی به عنایت خداوند و به طور معجزهآسا از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت.[۵]
در سال ۱۳۴۳ نیز او را شبانه گرفته و به زندان قزل قلعه بردند و در آنجا مدتی با شهید قاضی
طباطبایی (اولین شهید محراب) در یک زندان بودند.
دیدار با امام خمینی
آیت الله دستغیب تا سال ۱۳۵۵ همچنان در مبارزه بود و مسائل انقلاب و کشور را زیر نظر داشت. در آن سال مسافرتی به نجف کرد، با امام دیدار کردند و در مسائل مختلف انقلاب به بحث و گفتگو نشستند. در سال بعد نیز باز به نجف و دیدار به امام شتافتند و در این نشستها هم اخبار ایران به امام منتقل میشد و هم از امام نسبت به تسریع حرکت انقلاب دستور گرفته میشد.
رهبری انقلاب در شیراز
در رهبری انقلاب اسلامی در شیراز نقش موثر دو شخصیت بزرگوار شیراز، آیت الله دستغیب و آیت الله محلاتی حائز اهمیت است و ابتکارات و اندیشه های نو شهید دستغیب درخششی خاص دارد. در همان دوران آقا از مردم خواسته بودند وقت نماز در هر کجا هستند اذان بگویند. اذان شعار و شعور اسلامی ماست و باید در همه جا بر زمینیان و آسمانیان زمزمه شود، چنان این اندیشه برای رژیم رعبآور و مساله آفرین شد که در اسناد ساواک به مرکز هشدار دادند و اعلام کردند ممکن است این سیل اذانگویان، کوی و برزن و بازار و خیابان به یک عصیان عمومی بر ضد رژیم تبدیل شود باید به سرعت از آن جلوگیری شود. [۶]
هماهنگ کردن علمای شیراز که دستوری از طرف رهبران نهضت به همه استان ها و شهرستان ها بود و نیز اقدامات بجا و شدید نسبت به تغییر تاریخ شمسی به پهلوی و جشن های فسادانگیز و سراسر فحشای ((هنر))، از حرکت های انقلابی آن شهید به حساب می آمد.
پس از حادثه ۱۷ شهریور و کشتارهای خونینی که در تهران و برخی شهرستان ها رخ داد آیت الله دستغیب با سخنرانی و اعلامیه فریاد اسلامخواهی برآورد. پس از ۱۷ شهریور شبانه به منزل مرجع دینی اهل شیراز ریختند و آیت الله دستغیب را در حالی که سخت مریض بود با خود به تهران بردند و پیرمرد کهنسال چون او را که در حدود هفتاد سال داشت چند ماه زندان کردند. [۷]
امام جمعه شیراز
با آغاز انقلاب اسلامی ایران، آیت الله دستغیب همچنان در برابر مشکلات و توطئه ها، ایستاد و در بازسازی جامعه اسلامی همت گماشت. در سال ۱۳۵۸ امام خمینی (رحمةاللهعلیه) ایشان را به امام جمعه شیراز منصوب کردند و آقا تا آخرین لحظات حیات در سنگر نماز جمعه به دفاع از ارزش های نظام جمهوری اسلامی ایران پرداخت. [۸]
آیت الله دستغیب از خدمت فرهنگی و انسانی برای جامعه اش دریغ نکرد، او خیر فراوانی را نصیب جامعه اش کرد. او هم جهاد کرد، هم تدریس داشت، هم به تالیف کتب فراوانی دست زد که در ذیل به ذکر نام اندیشه های مکتوب او بسنده می کنیم:
۱. آدابی از قرآن
۲. سرای دیگر
۳. معارفی از قرآن
۴. رازگویی و قرآن
۵. قلب قرآن
۶. حقایقی از قرآن
۷. معراج
۸. قیامت و قرآن
۹. بهشت جاویدان
۱۰. فاتحه الکتاب
۱۱. صلوه الخاشعین
۱۲. بندگان راز آفرینش
۱۳. ایمان
۱۴. گناهان کبیره
۱۵. گنجینه ای از قرآن
۱۶. سید الشهداء
۱۷. زندگانی صدیقه کبری فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)
۱۸. قلب سلیم
۱۹. استعاذه
۲۰. شرح فوائد الاصول شیخ انصاری
۲۱. شرح کفایة الاصول آخوند خراسانی
۲۲. تقریرات درس فقه و اصول آیتالله شیخ محمد کاظم شیرازی (از مراجع نجف)
۲۳. داستانهای شگفت
۲۴. رساله توضیح المسائل مطابق نظرات فقهی آن حضرت
و غیر آنکه به ۵۶ اثر می رسد.
بسیاری از کتاب های سید عبدالحسین به عربی ترجمه و بارها چاپ شده است. اندیشه های خالص و صحیح آن بزرگمرد اشتیاق فراوان افراد به کتاب های او را موجب شده است.
کتاب های ایشان دارای سه خصوصیت مهم است: اول اینکه بر اساس نیازهای اخلاقی و اجتماعی جامعه تنظیم شده و مشکلات روحی را به درستی مطرح میکند. دوم سادگی و روانی این نوشتههاست. دیگر اعتبار و استواری آن اندیشههاست.
خدمات شهید دستغیب
آیت الله دستغیب چهل سال برای مردم شیراز خدمت کرد. این عالم شیعه با اندیشه و عملاش عمر خود را در خدمت و پاسداری از ارزش های اسلام صرف کرد. در اینجا از خدمات انجام شده ایشان با اشارهای مختصر یاد می کنیم.
۱. بازسازی مسجد جامع شیراز: از آثار باستانی ارزشمند که رو به ویرانی نهاده بود که سید آنرا به صورت زیبایی مرمت و بازسازی کرد.
۲. نوسازی مدرسه علمیه حکیم
۳. تاسیس حوزه علمیه آیتالله دستغیب
۴. مسجد الرضا
۵. مجتمع خاتم الاوصیاء
۶. مجتمع مرد اول
۷. شهرک شهید آیت الله دستغیب
۸. مسجد شهید خلیل دستغیب
۹. مسجد المهدی
۱۰. مسجد روحالله
۱۱. مسجد فرج آل رسول
۱۲. مسجد امام حسین(ع)
علاوه بر اینها از کمک های فراوان آیت الله دستغیب به مساجد شهر به روستاهای شیراز و مشارکت در ایجاد فضاهای آموزشی مذهبی، خدماتی را می توان نام برد.
شهادت
در سال ۱۳۶۰ ش . منافقین طرح ترور آیتالله دستغیب را تهیه کرده، مدت ها برای جمعآوری اطلاعات تلاش کردند، تشکیلات منافقین، زمان ترور را روز جمعه ۱۳ آبان تصویب کرد و برای این کار دختری به نام گوهر ادب آواز انتخاب شد، او به موجب مشکلات خانوادگی از کانون خانواده رهیده و در شیراز جذب تشکیلات منافقین شده بود. برنامه ترور روز ۱۳ آبان غیر منتظره به هم خورد و بخشی از تلاش گوهر هدر رفت. اما آنان در پی فرصتی دیگر بر آمده نقشه یک ترور انتحاری را تشکیل دادند و ضارب باید خود طعمه هوس تشکیلات شود.
آن سوی دیگر حالات روحی آقا سیدعبدالحسین به او خبر از یک واقعه می داد، گاهی که به آقا میگفتند: آقا بیشتر مواظب خودتان باشید، می گفت: شهادت افتخار است، مگر شما حسودیتان می شود که من به مقامی برسم، افتخاری نصیبم شود!
آقا معمولا شب ها در ساعات معینی از خواب بر میخاستند، ولی شب جمعه پس از ساعتی استراحت ناگهان از خواب بیدار شدند، سرشان را در دستانشان میگیرند و مرتب (لا حول و لا قوة الا بالله) می گویند، همسرشان میگوید : آقا آب میخواهید؟ ناراحتی دارید؟ جوابی نمیشنود، سخن نمیگویم! مشهدی حیدر خادم میگوید: صبحها که میرفتم ایشان همیشه پشت میز نشسته بود، ولی آن روز جمعه در اتاق قدم میزد و ((لا حول و لا قوة الا بالله) می گفت.
همسرش میگوید آنگاه که خواست برای نماز جمعه خارج شود دو اشاره کرد که من بعدها فهمیدم یعنی چه؛ و آن دو اشاره، یکی به خود و دیگری به سوی آسمان بود! یعنی که روز پرواز من به آسمان فرا رسیده است.
شهید دستغیب به طرف نماز جمعه حرکت کرد، ناگهان در مسیر خانمی از در خانه ای به طرف آقا آمد. چون معمولا افراد در راه به آقا نامه می دادند و آقا سخت پروا داشت که پاسداران مانع شوند؛ آن خانم خیلی سریع خود را به آقا رساند و در ساعت ۱۱:۲۵ دقیقه بود که در یک لحظه انفجاری مهیب رخ داد و پس از لحظهای آقا غرق در خون شده و شهید شد.
چون کفن شهید دستغیب را آوردند کیسه ای کوچک به همراه آن بود که معلوم نشد چیست. یک هفته بعد از خاکسپاری چندین نفر خواب دیدند که آقا می گوید تکه گوشتهای من لابهلای دیوار و اطراف است به من ملحق کنید! هنگامیکه آنها را جمع کردند دریافتند آن کیسه برای این مقدار از بدن آقا بوده است و این خود شاهدی بر معرفت قبل از عروج بود.